رسیدن به آسمایی:  05.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 08.03.2011

 

رد  پای فرعون
 

 

نقش ایران در ترور احمدشاه مسعود

 

نویسنده : رزاق مأمون

 

بخش یازدهم

پیشمرگان عرب در پنجشیر- تخار

تجمع القاعده در کناره های رود کوکچه و آخرین تعرض نافرجام مسعود، اشباح عملیات نرم برضد مسعود را به مرحلۀ آخر نزدیک می کرد. ابوحانی مصری از دوستان استاد عبدالرب رسول سیاف بعد از پانزده سال از طریق خط تلفن باوی درتماس شده و توضیح می دهد که از ولایت قندهار افغانستان باوی رابطه برقرارکرده  است.  

ابوحانی ظاهراَ در بارۀ ترتیبات سفر دو خبرنگار عرب به مناطق تحت کنترول جنبش مقاومت، با استاد سیاف مشورت می کند. وی به نمایندگی از سازمان المرصدالاعلامی الاسلامی  نهاد تحقیقاتی اسلامی (در لندن)  یاد آور می شود که این مرکزبه طور معمول در بارۀ عوامل نفاق درمیان مسلمانان، مصایب امت مسلمه و جستجوی راه های حل برای نزدیک تر کردن زعمای امت اسلامی، تحقیقات گسترده و جهانی را انجام می دهد وآن را درسطح جهان منتشر می کند تا مسلمانان از چالش ها، نقطه ضعف ها و همچنان ظرفیت های خویش واقف شوند.

 ابوحانی می گوید که مرکز اسلامی لندن این بارتصمیم گرفته است تا با شخصیت ها و رهبران دنیای اسلام درهرگوشه وکنار دنیا مصاحبه های مفصلی انجام دهد که بخشی ازین برنامه به رهبران وعلمای اسلامی افغانستان اختصاص داده شده است.

وی از استاد سیاف می خواهد که زمینه دیدار خبرنگاران نهاد اسلامی لندن را با رهبران و زعمای مجاهدین افغانستان مساعد کند.  ابوحانی به طور ضمنی اشاره می دهد که خبرنگاران آرزو دارند که با احمدشاه مسعود نیزصحبت هایی داشته باشند. این دو خبرنگار، نامۀ اغفال گرانه ای را از سوی یاسرالتوفیق السری مدیر سازمان المرصد الاعلامی الاسلامی به آقای سیاف درشهرک گلبهار تحویل دادند بدین شرح:

فضیلت شیخ استاد عبدالرب رسول سیاف،

خداوند نگهدارتان باد!

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته

ازخداوند کریم برای تان توفیق، استقامت، صحت وعافیت می طلبیم. ازپروردگارالتجا مندیم گام های شما را درمسیری که دوست دارد وباعث رضایتش می شود، استوارتر سازد.

شیخ گرانقدرمان!

مسرت داریم برادران مان در( المرصدالاعلامی الاسلامی) را که این مرکز تأسیس نموده اند، برای تان معرفی نمایم. اینان این مرکز را به خاطری به وجود آورده اند تا به قضایای مسلمانان ودفاع ازآن و ارایۀ تصویر درست آن به مطبوعات، گام هایی بردارند. 

خبرگزاری بین المللی عربی( وکاله الانباء العربیه العالمیه) یکی ازبخش های این مرکزمی باشد. این بخش که یک خبرگزاری تلویزیونی است، تلاش می کند گزارش های قضایای اسلامی را  به کانال های مختلف منتقل سازد وفیلم هایی ازبوسنیا درین راستا تهیه نمودیم که نقش آن درمعرفی قضیه به مسلمانان، مهم واساسی بود. تصمیم گرفته ایم حالا فلمی تحت نام"افغانستان؛ گذشته، حال وآینده" درتلاش برای توضیح بخش های مثبت این قضیه با تکیه بیشتربالای ابعاد روشنی بخش موضوع ونقش مهمی که شما درخدمت این قضیه ایفا نموده اید، تهیه نمائیم. 

بخش خبرگزاری بین المللی عربی درین زمینه جهت نمایش فیلم با چندین کانال ماهواره ای عربی قرارداد بسته است. برای انجام این کار، برادرژورنالیست کریم توزانی را که یکی ازژورنالیست های حرفه ای به حساب می رود، خدمت شما فرستادیم تا مصاحبۀ تلویزیونی با شما انجام داده و درامور مطبوعاتی با شما مشوره نماید. چنان که امیدوارهستیم وی را همکاری نمائید تا مصاحبه تلویزیونی با برادرمهندس احمد شاه مسعود نیز به سررساند. از خداوند متعال التجا مندیم ما را درانجام این عمل برای خدمت به خدا و مسلمانان یاری رساند. 

مسرت داریم برای تان تاکید نمائیم که خبرگزاری بین المللی عربی والمرصدالاعلامی الاسلامی ان شاءالله همیشه درخدمت شما خواهد بود و امیدوارم این ملاقات ابتدای یک رابطه مبارک ودایم میان ما و شخص شما باشد. خداوند برای شما پاداش نیکودهد.

برادردوستدار شما یاسرالتوفیق السری

مدیرالمرصدالاعلامی الاسلامی 

یاسر التوفیق السری در دهۀ هشتاد میلادی به جرم توطئه برای کشتن انورالسادات رئیس جمهور پیشین مصر تحت پیگرد قرار گرفت و به انگلستان گریخت و دارنده تابعیت انگلیسی است.

استاد سیاف، پروفیسوربرهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود را ازآمدن خبرنگاران عرب مطلع ساخته و در زمینۀ دیدار وملاقات با عرب ها، از آنان کسب اجازت می کند. عرب ها به زودی از طریق کابل به مرکز استاد سیاف درجبل السراج حضور می یابند. در اولین لحظات تعارف و پذیرایی، یکی ازخبرنگاران، پاسپورت خود را از جبیب بیرون کرده و دو دسته به استاد سیاف پیشکش می کند. استاد سیاف می گوید:

وقتی آنان پاسپورت های شان را به طورمرموزی به من دادند، حس کردم که آدم های حرفه ای درعرصه خبرنگاری نیستند. من از همان لحظه نخست بالای آنان مشکوک شدم.

سترجنرال بسم الله محمدی فرمانده نزدیک به مسعود می گوید:  

استاد سیاف به من گفت دو نفر عرب آمده اند، به انجنیرصاحب زنگ بزن که اجازه ورود به پنجشیر برای شان بدهیم و یا خیر؟  

مسعود بلافاصله موافقت کرده بود. او مایل بود که خبرنگاران خارجی از صحنه های ویرانگری طالبان والقاعده تصویربردارند و واقعیت های مبارزه در افغانستان را برای جهان اسلام گزارش کنند. دو روز بعد، دکتر عبدالله به مهمانخانه آقای سیاف آمدو هنگام رفتن به سوی عرب ها دست تکان داد و تعارف کرد؛ اما آنان جواب تعارف وی را ندادند. دکترگفت:

این وحشی ها از کجا آمده اند؟

جنرال مرزا عضو گروه امنیتی نزدیک به مسعود می گوید:

بسم الله خان به من سفارش کرد تا معلوم کنم که این عرب ها کی ها اند و از کجا آمده اند؟
به مجمتع مسکونی « فامیلی های گلبهار» محل اقامت استاد سیاف رفتم. از طریق ملارازق کوه صافی به عرب ها پیام دادم که از اتاق بیرون بیایند تا آنان را به پنجشیر انتقال دهم. نیم ساعت سپری شد اما از عرب ها خبری نشد. سپس یکی ازآنان ازاتاق بیرون آمد وبه سوی تشناب رفت.
از وی سوال کردم:
چه می کنید؟
گفت: نماز می خوانیم.
وقتی به سواری موتر راه افتادیم، درمسیر راه گلبهار- پنجشیر به هر عابر محتاج یا کودک سرراه، نوت (اسکناس) های صد کلداری می دادند. هنگام عبور از مدخل درۀ پنجشیر به سوی «دالان سنگ»، از دیدن جثه های درشت کوه های کج و پیش برآمده، دست پاچه شدند. بعد ازترور مسعود فهمیدم که احتمالاً آنان درآن لحظه احساس کرده بودند که شاید مأموریت شان افشا شده است. چون متوجه شدم که یکی ازآنان میلرزید، نسبت به آنان مشکوک شدم. با خود گفتم هرکس درین جا به طور طبیعی دستخوش نگرانی و ترس می شود. موتر، پائین دفاتر دالان سنگ ( کنار کوه) متوقف شد و من از روی مهمان نوازی، دست پیش بردم تا بکس های آن ها را تا دفتر آقای قانونی انتقال دهم. اما هردوی آنان از دادن بکس های شان خود داری کردند.
مسعود گفته بود که به اتفاق آنان دریک چرخبال به سوی خواجه بهاءالدین ولایت تخار خواهد رفت!
جنرال بسم الله خان درهمین زمینه می گوید:
عرب ها مدتی پائین تر از دفاتر دالان سنگ ایستاده ماندند و لوازم شان را به کسی ندادند. شب را در اتاق آقای قانونی سپری کردند. روز بعد اطلاع یافتند که سران «جبهه متحد» در دالان سنگ جلسۀ عمومی دارند. عرب ها خیلی اصرار داشتند که از صحنۀ مجلس سران، یک شات تصویر بگیرند. استاد سیاف مرا به سوی بام کشید وگفت:
بالای این ها مشکوک هستم. نگذارید به داخل بیایند!
استاد سیاف قبل ازآن، به مسعود نیز خاطرنشان کرده بود که از دیدار با آنان احتراز کند. اما مسعود گفته بود:
توکلت و علی الله...
آقای سیاف باردیگر مصرانه گفت به هیچ وجه برای عرب ها، حق ورود به نشست سران را ندهید. سرانجام به عرب ها گفته شد که حق ورود به مجمع سران را ندارند. اتفاقاَ همان روز، جلسۀ رهبری جبهه متحد سرنوشت ساز بود و روی استراتیژی جنگ وصلح فیصله هایی صورت می گرفت.
روز بعد، عرب ها مطلع شدند که مسعود درجمع فرماندهان حضوریافته است. اندکی پس ازشروع جلسه، عرب ها با وسایل فیلم گیری عقب دراتاق جلسه حاضر شدند و مصرانه تقاضا کردند که فقط چند ثانیه صحنۀ زنده جلسه را تصویربرداری می کنند تا آن را به زودی به خبرگزاری های جهان ارسال کنند. مسعود این بار نیز حضور آنان درجلسه را مؤدبانه رد کرد. وی از درون اتاق به آنان پیام داد که درفرصت مساعد، به طور مفصل با آنان صحبت خواهد کرد.
طی اقامت عرب ها در دالان سنگ، جلسۀ سران جبهه متحد باردیگر برگزارشد. اما اجازه ورود به آنان داده نشد.
جنرال مرزا می گوید:
روزی که مسعود به سوی خواجه بهاء الدین پرواز می کرد، عرب ها را تا نزدیک «پل فراج» درۀ پنجشیر انتقال دادیم. دو چرخبال در میدانچه ای نشست کرده بودند. طبق هدایت قبلی، قرار بود آنان با مسعود در یک هواپیما سفر کنند. آن ها در موتر نشسته بودند و مسعود درحال حرکت با ده ها نفر صحبت می کرد. خودم را به مسعود نزدیک کرده و گفتم:
گمان نمی کنم این ها ژورنالیست باشند. کرکتر ژورنالیستیک ندارند. به دلیل ملاحظات اپراتیفی، حدس می زنم کدام مأموریت دیگری دارند.
مسعود سوال کرد:
چطور بالای شان مشکوک شدی؟ چه نشانه ای دیدی؟
گفتم:
وحشت زده معلوم می شوند. درضمن، وقت آمدن به دالان سنگ وسپس به این جا، خواستم بکس های شان را به موتر انتقال دهم، با عجله بکس را دردستان خود محکم گرفتند و به من ندادند.
مسعود گفت:
پس آن ها را به مهمانخانه "آستانه" منتقل کن!
جنرال بسم الله خان ادامه ماجرا را این گونه شرح می دهد:
عرب ها ازپرواز درهلیکوپتر اول بازماندند. در هواپیمای دوم جای کافی بود؛ اما به دلایلی، از پرواز دوم نیز محروم شدند.[1] با من مصاحبه انجام دادند. کلیه پرسش ها در بارۀ مسعود بود. از آنان پرسیدم چرا دربارۀ جنایات طالبان سوال نمی کنید؟ یکی ازآنان گفت:
ما از شبکه ای هستیم که در بارۀ شخصیت مسعود فیلم تهیه می کند.
به سویش نظر انداختم. متوجه شدم که درگذشته ریش داشته اما ریش خود را به تازه گی تراشیده بود. جای ریش تراشیده درصورتش اندکی سفیدی می زد که با رنگ پوست کل صورتش تفاوت داشت.
حین حرکت موتردر مسیر جادۀ ناپخته و ناهموار، یکی ازآنان بکس حامل کمرۀ خود را با احتیاط روی دست هایش نگهداشته بود تا دراثر تکان موتر آسیب نبیند. عرب ها با پروفیسورربانی نیزبا موتر سفر مختصری داشتند. آقای ربانی می گوید:
با عرب ها ازسال های جهاد قصه گفتیم. سوال هایی از آن ها مطرح می کردم. اما آن ها ازقضایا اطلاع چندانی نداشتند و به نحوی از دادن جواب طفره می رفتند. مثلا روزنامه های عرب زبان را نام گرفتم؛ با تعجب دیدم که با روزنامه های معروف عرب آشنایی نداشتند. رفتار وکردار شان به روزنامه نگار شباهت نداشت و فکر کردم که آنان صرفا فیلم بردار هستند و روزنامه نگار حرفه ای نیستند. آن ها فقط از اتحاد و همدلی مسلمانان کمی سخن گفتند.
جان محمد مشهور به «کاکا» مسئول مهمانخانه روستای آستانه می گوید:
عرب ها درچند روز اقامت درمهمانخانه، خاموش و گوشه گیر بودند. تا نیمه های شب بیدار می ماندند وفقط برای رفتن به تشناب ( دستشویی) از اتاق خارج می شدند. از مستخدم پیوسته می پرسیدند که مسعود کجاست؟ چه وقت می آید؟ کسی را به اتاق خود راه نمی دادند. غذا و چای را از دم دروازه می گرفتند و در را می بستند. شبانگاه، از ورای شیشۀ بالای دورازۀ اتاق، سایه های شان روی سقف اتاق می افتاد و ما از روی سایه های شان می دانستیم که بیخ گوشی با هم صحبت می کردند. هیچ نوع کنترول و تلاشی از وسایل آنان صورت نگرفته بود.[2] درنخستین نگاه متوجه شده بودم که یک کیسۀ کمری غیرعادی به دور بدن یکی ازآن ها بسته شده بود. درچند لای کیسه کمری، بطری ها کلانی جا داده شده بود که ظاهراَ به دستگاه کمره فیلم برداری برق انتقال می داد.
مسعود با شنیدن گزارش های روزانه، گفته بودکه با مهمانان کاری نداشته باشند و به آنان کمک کنند تا روانۀ تخار شوند.
فرماندهان جبهه با دیدن عرب ها به آشنایی با آنان رغبت نشان می دادند. شنیده بودند که القاعده و تندروان عرب درکشور های عرب و مسلمان برضد مجاهدین تحت رهبری مسعود تبلیغات منفی به راه می انداختند. به این ترتیب، فرماندهان به طور ناخود آگاه سعی می کردند پیش چشم آنان بیشتر ازحد معمول نماز بخوانند!


[1] . آقای سروری می گویدکه مسعود سعی ترجیح می داد که مهمانان عرب احساس بیگانه گی نکنند. عادث مسعود همین بود که به مهمانان بسیار توجه می کرد؛ اما نظام استخباراتی استوار وجود نداشت.
[2] . رئیس اداره اطلاعات مسعود می گوید که واحد ویژه کوماندویی مسعود وظیفه داشتند که هرکسی را که به مسعود نزدیک می شود، تفتیش کنند. گاهی اتفاق می افتاد که حتی پیلوت ها را نیز تفتیش بدنی می کردند. عرب ها نیز مورد تفتیش قرار گرفته بودند. اما تشخیص لازم صورت نگرفته بود.


پیوند های مرتبط با موضوع:

ورود به صفحه ویژه ی رزاق مامون در آسمایی