رسیدن به آسمایی:  05.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 08.03.2011

 

رد  پای فرعون
 

 

نقش ایران در ترور احمدشاه مسعود

 

نویسنده : رزاق مأمون

 

بخش دهم

عملیات نرم

 

به تاریخ ششم میزان 1375 خورشیدی، لشکر تحت فرمان احمد شاه مسعود که در طی چهار سال دفاع از حاکمیت مجاهدین درکابل تا میزان زیادی توان عملیاتی خویش را از دست داده بود، با  بخش عمده سازوبرگ جنگی و تجهیزات لجستیکی، به سوی درۀ پنجشیر عقب نشست. ساعات بعد، هزاران تن از جنگجویان طالبان که از دوران  صباوت وحتی کودکی در اردوگاه های مهاجران و مدارس مذهبی در نواحی مرزی پاکستان، کابل پایتخت تاریخی افغانستان را از ورای تبلیغات درازمدت مدرسان افراطی ورسانه های پاکستان، به نظر اشباح و شهرگناه کاران می دیدند، از سه جناح به شهر جنگزده سرازیر شدند. 
همزمان با خروج نیروهای دولتی، خطوط جنگی نیز به خارج شهر کابل منتقل گشت و فصل تازۀ جنگ ها به شکل تهاجم پیوستۀ طالبان به سوی پایگاه های دفاعی مخالفان در شمال کابل با قوتی تمام، پی گیری شد. نصیرالله بابر وزیر داخله دوران نخست وزیری خانم بوتو به حامیان طالبان درغرب نوید داد که پنجشیر – پایگاه سنتی مسعود- به زودی به وسیلۀ طالبان تسخیر می شود. گوهر ایوب وزیرخارجۀ پاکستان اظهار داشت که جهانیان و خصوصاَ منتقدان پالیسی پاکستان درافغانستان به زودی یقین حاصل خواهند کرد که سیاست پاکستان در امر کنار زدن مسعود از محور بازی، کاملاً درست بوده است. نصیرالله بابر ازطراحان پروژۀ طالبانیزم و مجری تهاجم کارساز بر صحنۀ افغانستان درادامه گشاده گویی های معمول، با تکیه بر صحت موضع گیری های خویش در برابر دولت مجاهدین، از پایان قریب الوقوع ماجرای جنگ و بحران درافغانستان با مباهات سخن می گفت.
از یک منظر، انتقال نبرد ها به خارج از پایتخت، کم وبیش گویای دگرگونی عمدۀ سیاسی به حساب می آمد؛ اما پایان درگیری های تاریخی درکابل، عملاَ به معنای ختم معضل منطقه ای افغانستان نبود و اداره کنندگان اصلی جنگ به سرشت بحران در کشور وقوف داشتند و می دانستند که جنگ های مدهش و بازی های گسترده تر، با شدتی بی سابقه دنبال خواهد شد.
به همان میزانی که جنگ در میادین هموار و ناهموار، با قساوت، شتاب زده گی و ویرانی همراه بود، مدیران جنگی وابسته به چندین کشور درگیر درچهار راه افغانستان، عقب در های بسته، روی اجرای پروژه های مشترک بازی روانی برضد یکدیگر سرگرم فعالیت بودند.
پاکستان برای رسیدن به آسیای میانه خواهان، درهم شکستن هرچه سریع ترمقاومت مسعود، ختم جنگ و تحقق رؤیای«عمق استراتیژیک» در افغانستان بود. درین گیرودار دولت ایران ظاهراَ افاده می داد که ازپروژۀ  یک طرفه انگلیس- پاکستان رضائیت ندارد و آن را به معنای کنار زدن ایران از حوزۀ منافع حیاتی اش تعبیر می کرد. پیشروی احتمالی پروژۀ طالبان از نظر ایران راه را برای حضور احتمالی امریکا درافغانستان درهمسایه گی ایران نیز صاف می کرد. علت اصلی مخالفت نانوشته ایران، تضمین منافع اقتصادی و تکمیل اعمار تأسیسات بزرگ ذخیره آب در ناحیۀ سرخس ایران و ترکمنستان در نزدیکی سرحد با افغانستان بود که تا آن زمان، امور احداث آن به پایان نرسیده بود.
  در پس سیاست های رسمی و رسانه ای چهار کشور ایران، پاکستان وانگلیس و عربستان سعودی دربازی افغانستان، سیاست عدم اطاعت و بازی فرسایشی و پیچیدۀ مسعود برای بقا، مانع بزرگی را به وجود آورده بود. پاکستان دراشتیاق احداث خط لولۀ ترکمنستان از طریق افغانستان می سوخت و ایران، برای جلوگیری از ایجاد فضای امن برای اجرای پروژه خط لولۀ گاز ترکمنستان، بر ادامۀ جنگ در افغانستان اصرار می ورزید. این کشورها هیچ گاه سهم دایمی مسعود دربرنامه های استراتیژیک را مورد توجه قرار ندادند. مسعود با درک این اصل، ناگزیر به ادامۀ مقاومت بود؛ این سیاست آن چیزی نبود که قدرت های منطقه ای را خوشنود سازد. هیچ یک ازین قدرت ها، هیچ گاه به این نتیجه نرسیدندکه مسعود می تواند خود را به عنوان متحد استراتیژیک برای آنان به اثبات برساند.
 به همین علت، چهار کشور دارای سیاست های مقابله آمیز و متضاد، با طولانی تر شدن عمر مقاومت مسعود، احساس کردند که دریک نکته کلیدی یعنی کشتن مسعود( هرزمانی که نیاز احساس شود) می توانند با هم کنار بیایند. با توجه به همین توافق اعلام ناشده، از نخستین روزهای استقرار دو بارۀ مسعود درپایگاه های پنجشیر، گزینۀ عملیات نرم به هدف غافلگیری وگمراه کردن مسعود، روی میزبازیگران قرار گرفته بود.
چنان که بعدها به اثبات رسید، هدف از تکیه بر پروژۀ عملیات روانی، تحقیقات سری و پیشروی سایه وار درعرصۀ تماس های فریبنده سیاسی، ارسال زیگنال های رنگارنگ به مسعود، در واقع حذف فزیکی فرمانده جنبش مقاومت بود. جنگ های اطلاعاتی زمانی به اوج خود نزدیک شده بود که هزاران جنگجوی تازه نفس چند ملیتی خصوصاَ واحد های ویژه متشکل از فدائیان اسامه بن لادن، دوش به دوش قطعات توپچی و کوماندویی و استخباراتی پاکستان در شمالی و ناحیه شمال شرقی ( کندز) آرایش نیرومندی را به وجود آورده بودند.
انجنیر محمد عارف سروری رئیس اداره اطلاعات مسعود در سال های مقاومت می گوید:
« مجموعۀ اطلاعات درآن زمان نشان می داد که همزمان با تغییر جغرافیای جنگ درجبهات، عملیات مخفی و تحرکات گمراه کننده استخباراتی به منظور شناسایی ظرفیت و مانور جنبش مقاومت با شگرد های ظریفانه ای آغاز شده بود. انگیزه های نوع جدید جنگ اطلاعاتی به طورعمده، روی این اهداف استوار بودند:
یک: پژوهش مرحله به مرحله، به منظور کشف درجه پایداری روانی مسعود برای ادامه جنگ
دو: کاربالای شاخص های اعتقادی مسعود به هدف بهره برداری سیاسی
سه: کشف نقطه ضعف های نظامی و تشکیلاتی درجبهه
چهار: ایجاد اشتغال سنگین مغزی برای مسعود 
چهار: استفادۀ حساب شده ازعنصر زمان به منظور ایجاد شکاف روانی برای مسعود
پنج: تولید خلاء تصمیم گیری
شش:  تلقین حس خوشبینی، انتظار و امید به معامله های کلان؛ که قدرت ارادۀ رهبری جنگ را تحت تأثیر قرار می داد.
هفت: ایجاد اعتماد وفضای حسن نیت دروغین در ذهن مسعود برای رسیدن به یک راه حل سیاسی
درپس همۀ این تدابیر پیچیده، هدف اصلی پنهان بود تا مسعود هیچ گاه احساس نکند که اداره کنندگان منطقه ای جنگ به طور قطعی درکمین فرصت اند تا به زندگی اش خاتمه دهند.»
جنگ نابرابر در چندین استقامت، روابطی را به وجود آورده بود که تمامی امور نظامی، اطلاعاتی و معامله های سری به طور اجتناب ناپذیر، به تصمیم و ارادۀ شخص احمدشاه مسعود پیوند خورده بود. مسعود اگرچه در موقعیتی قرار داشت که از رهگذر روبه رو شدن با شکست وخطرقریب الوقوع، میان دو انفجارزندگی می کرد؛ با آن هم احتمال نمی داد که سازمان القاعده فراترازقاعدۀ جنگی دارای ظرفیت عملیاتی باشد. 
مسئول اطلاعاتی مسعود می گوید:
 بعد از آن که مرکزیت جدید جنگ برضد طالبان در وادی پنجشیر برای مقابله دوامدار با طالبان به وجود آمد، هدف گیری مسعود ازسوی ائتلاف منطقه ای به شیوه های مختلف نیز دو باره آغاز گشت. اگرچه مسعود درجنگ اطلاعاتی و حفظ موقعیت نوسانی خویش از تجارب پخته ای برخوردار بود؛ در بحرانی ترین هفته ها و ماه های جنگ، اطلاعاتی به دست ما می رسید که عوامل اطلاعاتی عرب ها به شکل نامنظم وچریکی، مطالعات خویش را توسعه می دادند.  
در زمستان 1376 سه گروه از عرب ها به دیدار مسعود آمدند. نخستین دسته از عرب ها، خود را کارکنان روزنامۀ عربی زبان الحیات معرفی می کردند. سیدجلال مشهور به « نابغه» شهروند افغان باشندۀ عربستان سعودی نیزآن ها را همراهی می کرد. این گروه دو سه روز درپنجشیر به سربردند. این خبرنگاران که از طریق کابل به پنجشیر آمده بودند، احساس می شد که در واقع وضعیت عمومی در جبهه را بررسی می کردند. 
هیأت روزنامۀ الحیات به جای طرح پرسش های اساسی درمورد جنگ، راهبرد سیاسی و دیگر جزئیات کلیدی، بیشتر مسایل کلی جهان اسلام، جهادگران عرب درافغانستان، مسأله فلسطین و کشمیر را مورد بحث قرار دادند. صحبت درخصوص مسایل عمومی جهان اسلام، با توجه به اطلاعات وسیع تاریخی و شناخت مسعود از سیاست جوامع اسلامی، اتفاقاَ از موضوعات مورد علاقه وی بود و عرب ها، ضمن آن که قدرت رزمی، روحیۀ جنگجویان وارادۀ مسعود برای جنگیدن را به بررسی می گرفتند، بدون شک ازهمین زاویه، مسعود را ازنظرروانی، مطالعه و بررسی می کردند. آن ها امکاناتی را در دیدگاه و بینش مسعود مورد مطالعه قرار می دادند که احتمال تکیه بیشتر برآن ها درآینده وجود می داشت. 
طولانی کردن مباحث اعتقادی درجوامع اسلامی، تلاش به منظور وادار کردن مسعود به صحبت های طولانی درین بارۀ و گوش دادن مطیعانه همراه با تائید زبان وتکان دادن سرو سرانجام برقراری نوعی پیوند عاطفی به عنوان پیروان اسلام و ...بی تردید به کارگیری انواع تاکتیک فریب کارانه به منظور برانگیختن حس ترحم، برادری اسلامی، بی ریا نشان دادن این گونه رفت وآمد ها و جلوه هایی ازین دست، ازنظربازیگران حداقل سوء ظن مسعود نسبت به نیات حلقاتی که درظاهرامر، دشمن تلقی می شدند، کم رنگ می شد. این مأموریت ها در ذات خود، پیروزی حساب می شدند. 
پیش از آن نیز یک فرد عرب به طور مرموزی وارد پنجشیر شد. متعاقب آنان دو عرب دیگر نیز وارد تخار شدند و با مسعود در بارۀ مسایل مبهم و کلی صحبت هایی داشتند. مسعود از سال هایی که با عرب ها درافتاده بود، از روی یک نیاز روانی، همواره ترجیح می داد که حقانیت خود را دراذهان جوامع عرب توضیح دهد و آنان را برای پذیرش موقف وی به حیث یک مبارز دنیای اسلام متقاعد کند. این نیازطبیعی تا آخر عمرش در روح وی دست ناخورده ماند.
 عرب هایی که درزمان جنگ به دیدارش می آمدند، مورد استقبال و مهمان نوازی وی قرار می گرفتند. ساعت های متوالی با آنان درمسایل عمومی جهان اسلام صحبت می کرد. علاقه مند بود تا ازین طریق  مواضع خود در برابر اسامه بن لادن و ملاعمر را به دنیای عرب و مسلمان تشریح کند. انتظار می داشت که سخنان وی از سوی عرب ها به گوش جوامع اسلامی برسد.
اما از نظرما، وضع طوردیگری بود. احساس می کردیم که عملیات تحقیقاتی چندین جانبه ای از سوی حلقات عرب دربارۀ مسعود درجریان است. اما کمتر کسی می توانست درتصمیم مسعود برای ملاقات با آنان خلل وارد کند.
درآن زمان، سازمان القاعده با عبور از خاک افغانستان، درتاجکستان، ازبکستان وقرغیزستان شبکه های پیچیده ای را برپا کرده و حتی شماری از افغان ها وتاجیک ها را که در میدان هوایی فرخار تاجیکستان مشغول کار بودند، برای کشف اسرار و ارسال خبر از رفت و آمد مسعود به آن جا استخدام کرده بودند. این شبکه از سوی ما کشف و متلاشی شد. مقامات حکومتی پاکستان نیز هیأت های مرموزی را برای مذاکره وتفاهم به قلمرو مسعود اعزام می کردند که هدف از آن، مصروف نگهداشتن ذهن مسعود،  ایجاد امید برای حل سیاسی، بررسی تفکرات و تشخیص توانایی های وی درجنگ های آینده بود. منظور اصلی آن بود که مسعودبه این نتیجه برسد که پاکستان به حیث یک کشورمسلمان، علی رغم مخالفت با وی، هیچ گاه برای نابودی وی برنامه ریزی نخواهد کرد.
پاکستانی ها در تماس های حضوری با مسعود، مهارت های ظریفانه روحی را به کارمی گرفتند. برای ما افغان ها خیلی دشوار است که یک پاکستانی را از نظر روانی ونیات باطنی اش به خوبی درک کنیم. من شاهد بودم و سند دردست دارم که پاکستانی ها با سپر دوستی و رابطۀ اسلامی به دیدار مسعود می آمدند. این تماس ها بعد از تسلط طالبان بر کابل آغاز شد. درجریان صحبت ها به خوبی می توانستم متوجه شوم که جانب پاکستانی، حرکات حساب شده و ظاهر آرایی ملایمی را دربرخورد های شان با مسعود به کار می گرفتند. تعبیر منطقی چنین برخورد ها آن بود که سعی می کردند به ذهن طرف مقابل حساب پس بدهند؛ به امید آن که حتی حداقل مصاحب شان چند درصد اطمینان یابد که درورای این مأموریت نیات ناگواری وجود ندارد. 
خطوط درشت این عملیۀ مرموزآن بود که چطور بتوانند ذهن مسعود را از خطرات کشته شدن پاک کنند و یا با استفاده از اشتغال فکری وی را چند درصد محدود از مسیر طبیعی منحرف کنند. این انحراف ممکن بود در موارد بعدی آرام آرام گسترش یابد. مسعود مثل این که رنگ وبوی رفتار هیأت های وزارت خارجه و استخبارات پاکستان راتشخیص داده بود. 
وی باری درین باره با من گفت:
می خواهم بدانم که حرکت بعدی شان چیست؟
فشردۀ کلام هیأت پاکستان همواره این بود که پاکستان دوست شماست و لازم است با طالبان مدارا کنید. احساس می کردم چیز دیگری درعقب تعارفات وپیشنهادات دپلوماتیک پنهان بود. من درصحبت خصوصی با مسعود، از ادامۀ این سفر ها ومذاکرات به طور ملایمی ابراز نگرانی کردم. او گفت پاکستانی ها به دنبال کشف نقاط مثبت و منفی ما هستند.
در نوبت بعدی، حکومت پاکستان به اعزام هیأت های حسن نیت به سرپرستی افغان ها آغاز کردند که نخستین گروه از آنان به سرپرستی قاضی محمد امین وقاد از شخصیت های معروف جهادی به خانه دکتر عبدالله در روستای دشتک به دیدار مسعود آمدند. در ترکیب هیأت، شماری از چهره ها از« تنظیم» های مختلف افغانی شامل بودند. مسعود مجلس مهمی در دشتک برگزار کرد و تقریباَ تمامی رهبران مقاومت را درآن جا گردهم آورد. شاید شخصیت های افغان به درستی از رموزپنهان چنین مسیر سازی های ماهرانه چیزی نمی دانستند. اما حس می کردیم که پاکستان به این وسیله بررسی های خویش را تکمیل می کند.
  نتیجه گیری من آن بود که پاکستان از یک سو سعی داشت تا مسعود را از لحاظ روانی درموقعیتی قرار دهدکه ( درصورت نیاز ویا تغییر حوادث به ضرر پاکستان وطالبان) نوعی مصالحه ومدارای استراتیژیک ( البته به نفع پاکستان) را دررفتار خود متبارز کند و ازجانب دیگر( ومهم تر) آن که حس تردید وخطراز یک تهاجم خصمانه علیه جان خویش را از دست بدهد. این دقیقاَ همان نتیجه گیریی بود که من به آن باور داشتم؛ متأسفانه اصرارمن برای انصراف و یا برهم زدن این پروسه، با مخالفت علنی مسعود رو به روشد. 
من خداوند را شاهد می گیرم که حتی ذهن بسیاری از چهره های مهم جبهه مقاومت (که ازافشای نام شان احتراز می کنم) درحالت ناخودآگاهی، ازسوی مذاکره کنندگان پاکستانی، تحت نام همبسته گی های اعتقادی و برادری اسلامی تا اندازه زیادی تسخیر شده و دستخوش نوعی تحول منفی گشته بود. این عملیات نرم چنان پررنگ گشته بود که کمترکسی می توانست به رخ دیگر این بازی توجه خویش را متمرکزکند.
سال بعد، دو تن از جوانان دیگرعرب نیز از راه پاکستان به دیدارمسعود آمدند. آنان شکایت داشتند که از جنگ برضد برادران مسلمان خویش خسته شده اند و انتظار دارند مسعود آنان را یاری کند که روانۀ اروپا شوند. ضعف جبهه این بود که یک فرد عادی می توانست مسعود را ملاقات کندو دقایق طولانی با وی گفت وگو کند.
باری مسعود درتماس تلفنی ازولایت تخار یاد آور شدکه دو فرد عرب با من ملاقات کردند و حالا به پنجشیر آمده اند. آنان با من صحبت هایی داشتند که راستش نفهمیدم که آن ها از ما چه می خواهند؟
یکی ازین عرب ها را در مهمانخانۀ کوچک کنار جادۀ روستای "آستانه" پذیرایی کردیم. به انجنیر علی از مسئولان کمیتۀ اطلاعات ( دربخش کابل) که نسبت به دیگران استعداد فعال تر داشت، مأموریت داده شد که انگیزه فرد عرب از آمدن به پنجشیر را کشف کند. تحقیق « دوستانه» از طریق صحبت های عادی اما مداوم ازین شخص آغاز شد. سه روز بعد گزارش رسید که همان مهمان عرب، درجریان صحبت با آقای علی شکیبایی خویش را از دست داده و به سوی وی حمله شده بود. آقای علی توضیح داد که فرد عرب در سه روزپس از صحبت های استفهامی کارش به بن بست رسید وبه سوی اسلحه من دست انداخت تا آن را از چنگم خارج کند. معلوم شد که عرب درنتیجه پرسش های بی وقفه و بازجویانۀ آقای علی به ستوه آمده بود. وی درموقعیت دشوار روانی به سوی بازجو حمله کرده و گفته بود:
من مهمان خاص ربانی و مسعود هستم ... تو چه گونه مرا تحت فشار می گیری؟
نیت باطنی مردعرب فاش شدو به دستور مسعود روانۀ زندان شد.  درزندان مشخص شد که از قبل با طالبان روابط نزدیک داشت. عملیات رخنه و نفوذ در پنجشیر به علت ادامۀ حالت جنگی درهمه جا، به طور وسیعی از جانب القاعده و طالبان انجام می گرفت. هیأت های طالبان که گاه گاه به دیدن زندانیان طالبان به پنجشیر می آمدند، تأثیرات بس منفی برجا می گذاشت. آنان درمدت اقامت درپنجشیر، درجریان تماس با مأمورین ما موفق می شدند تا بسیاری از آنان را با شیوه های مختلف تطمیع و تخلیه اطلاعاتی کنند.
 در فاصلۀ همین رفت و آمد ها شش تن از زندانیان طالبان اززندان مستحکم پنجشیر موفق به فرار شدند؛ امری که وقوع آن درگذشته، اگرمحال نبود؛ ازموارد استثنایی به حساب می آمد.
پروژۀ تخریب روانی و بازی استخباراتی ( گاه نامتعارف) درپنج سال دوره مقاومت علیه طالبان به درازا کشید.
مسعود درین سال ها با وسواس خاصی، مجموعۀ این بازی ها را به امید بهره برداری استخباراتی بررسی و تحلیل می کرد.
 


 

پیوند های مرتبط با موضوع:

ورود به صفحه ویژه ی رزاق مامون در آسمایی