رسیدن به آسمایی:  08.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 08.02.2011

نصیر مهرین

چه کسی میر اکبرخیبر راتِرور کرد ؟

(متن فشرده)

هرچند تأمل بر قتل میر اکبر خیبر (حمل 1357خورشیدی در کابل)، و گِره گشایی آن از سر ناگزیری برای در یافت محرک های کودتای ثور نیز است ، اما این رازِ همچنان سر به مُهر مانده ، نه توانسته است مانع دریافت عوامل بنیادین کودتای ثور شود . درست است که ظواهر قضیه و عامل نزدیک کودتا به قتل او ، تظاهرات برای تقبیح دولت جمهوری داوودخان و زندانی شدن برخی از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان بر می گردد؛ ولی نتایج تحقیقات در حوزۀ تأثیر افکار و اندیشه های برخاسته شوروی به سوی افغانستان و فراهم شدن مقدمات اقتصادی ، نظامی و آماده گی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای آن کودتا ، مبین آن است که حتا بدون ترور خیبر، می توان پذیرفت که آن حزب برای تصرف قدرت سیاسی به کودتا روی می آورد .

این است که ترور خیبر در بررسی های جامعتر مربوط به کودتای ثور، فقط در حدود تسریع عملیۀ در نظر داشته یا کودتا در نظرمی آید . از دیدگاهی که نقش محوری و محرک را در قتل او می بینند بگذریم ، در جلوه های ظاهری موضوع ترور او با کودتا گره خورده است .

به سخن دیگر اگر از سیر تسلسل واکنش ها در محدودۀ دیدن ظواهر رویداد سخن بگوییم این است که : داوودخان امر کرد تا نیروهای امنیتی اش ،عده یی از رهبران آن حزب را توقیف نمایند . زیرا آنها دست به تظاهراتی زده بودند که از طرف نظام جمهوری غیر قانونی بود . آنها تابوت یک تن از رهبران نامی و سرشناس خویش را با قدرت نمایی و با دادن شعار های ضد "ارتجاع " و ضد " امپریالیسم " و . . . به سوی شهدای صالحین انتقال دادند . چند تن از آن ها که چندین سال همدیگر را با شلیک دشنام ها و اتهامات گوناگون گرفته و ترور شخصیت نموده بودند ، برای نخستین بار در کنار هم ایستاده و نظام داوود خانی را نشانه گرفتند.

فحوای سخنرانی ها و تبلیغات اعضای شامل هر دو شاخۀ خلق و پرچم ، حاکی از آن بود که نظام داوود خان و یا اصطلاح مروج آن زمان را که به کار می بستند ،"ارتجاع سیاه وابسته به امپریالیسم ، قاتل رفیق بزرگ میر اکبر خیبر است ". در واقع ، داوود خان حتا در محدودۀ مظنون به دخالت در ترور او نه بود ، بلکه با قاطعیت دولت او را نشانه می گرفتند .

نشان دادن ضرب شصت به نظام داوودخانی که پس از گذشت سالها طی وحدت عملی دو شاخه و با نمایش ترساننده و قول و قرار انتقام جویانه تظاهر یافت ، طبیعی بود که تحمل چنان خودکامۀ استبداد خوی را بر نه می تابید . همان بود که برخی از رهبران آن حزب زندانی شدند . در چارچوب همان ظواهر رویدادها و تسلسل واکنش ها بود که کودتای 7 ثور، رهبران حزبی را آزاد کرد و نظام داوود را سرنگون ساخت. . .

داوود و همکارانش که در تبلیغات حزبی ها در مظان اتهام ترور خیبر قرار گرفتند ، در رابطه با این ترور ، به پشت میز محاکمه یی کشانیده نه شدند . بلکه با آن واکنش، خانواده و نزدیکان او را حتا با مهدی ظفر نطاق رادیو که خبر توقیف رهبران حزب را منحیث وظیفه از روی کاغذ خوانده بود ، به کام مرگ فرو بردند . . .

نگاهی به مقدمات نفوذیابی شوروی * و شکل گیری شاخه های خلق و پرچم و پیامدهای خونین و دل آزاری که در جا های دیگری و بسیار کسان دگر بدان پرداخته اند ، تردیدی در تحکم این نظریه بر جای نه می ماند که شوروی در افغانستان کودتا می کرد .

ولی به دلیل پیوند عمل ترور خیبر با آن واکنش های پیامد آفرین ، و ضمناً به دلیل گونه یی از توطیۀ خاموشی که پسان ها بیشتر جلب نظر کرد ، ترور خیبر به عنوان مسأله یی عرض وجود می کند که حل آن در شناخت سیاست های نفوذی و تدارکاتی ، مهم تلقی می شود .

پروندۀ قتل خیبر پس از کودتا ، که خلق و پرچم مشترکاً مردم را می کوبیدند تا طرد پرچمی ها از طرف تره کی و امین ، نه تنها همچنان ناگشوده بود؛ بلکه پس از شش جدی 1358 و دست بالا یافتن شاخۀ پرچم ، به گونۀ سووال برانگیزتری در پردۀ ابهام بماند .

چی گونه می شود برای مردم علاقه مند به مسایل افغانستان به ویژه علاقمندان بررسی عوامل و زمینه های کودتای ثور، رفتن خاموشانۀ دولت خلقی و پرجمی از کنار مسأله یی به نام قتل خیبر در خور تأمل نه باشد ؟

مگر آیا همین خاموشی که موازی با آن، جسته و گریخته اشاره هایی به این و یا آن شخص به عنوان عامل ترور خیبر می شد- تا عدم توجه جِدی به ترور را توجیه کند- سووال برانگیز نیست؟! صاحب این قلم ، هنگامی که یادداشت های مربوط به قتل ها و اعدام های سیاسی و یا نبشته های مربوط به کودتای ثور را بازنگری کرده ام ، همواره با آن سووال در رابطه با قتل خیبر مواجه بوده و دل مشغولی داشته ام . در راستای مکث به سخنان گفته شده حتا اتهام واره های نخستین نیز سووال دیگری آفریده اند . مثلاً : اناهیتا راتب زاد در محفل تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغنستان( جدی 1358) ، که نخستین گرد همایی مشترک حزبی پس از قتل حفیظ الله امین بود، باند امین را متهم به قتل خیبر کرد . قدوس غوربندی ببرک و سفارت شوروی در کابل را نشان می دهد. دستگیر پنجشیری حزب اسلامی حکمتیار رامتهم می کند . . .

چون منظور نشان دادن برداشت های همه کسانی نیست که روی قتل خیبر سخنی گفته اند ، در اینجا فقط جوانب سووال برانگیز آن را می نگریم که دارنده گان قدرت سیاسی آفریده اند . به طور مثال اناهیتا راتب زاد بایست نشان می داد که بر مبنای کدام مدرک و سند امین خونریز قهار در قتل خیبر نیز دست داشته و هدایت ترور او را داده است .

همان گونه که ببرک کارمل ادعا کرد که امین جاسوس" سیا " بود و « اسناد جاسوسی اش را منتشر می کنیم » " اما آن اسناد؟! انتشار نه یافتند. در زمینه ی ادعای اناهیتا نیز گفتنی است که اگر سند و مدرکی در دست می بود ، لامحاله صورت انتشار می دید. ولی از همه مهمتر این که چرا به گونۀ جدی آن گونه که در قاموس رفیق پرستی چنان انسان ها می توان یافت ، موضوع قتل او دنبال نه گردید ؟

معلوم نیست چرا نام یک مکتب و جاده و یا شهر و علاقه داریی را به اسم او نه نامیدند ؟ حتا مراسم با شکوهی که در چنان موارد مرسوم بوده است ، در سال مرگ خیبر رعایت نه شده است . در حالی که حفیظ الله امین پس از قتل دو تن از رفقایش - نواب و سورگل- به وسیلۀ قوماندان شفاخانۀ چهار صد بستر ( مربوط جناح تره کی ) شفاخانه و شهری را به نام آنها یاد کرد .

وجود چنان سووالات بود که چند سال پیش در شهر ژینو کشور سویس در اثر برخورد مختصر و اتفاقی ،از برداشت خانوادۀ خیبر پرسیدم. هنگام قدم زدن با دوستم ، هنرمند گرامی آقای حسین آرمان و چند دوست دیگر، جوانی از طرف دیگرجاده به سوی ما آمد و با هر کدام دست داد . دقایقی ایستاده شد و بعد خداحافظی کرد و رفت . دوستانی که آن جوان را می شناختند ، به من گفتند که وی فرزند میر اکبر خیبر است . پرسیدم : آیا در بارۀ این وضعی که در برابر ترور پدر وی پیش گرفته شد ، باری اندیشیده خواهد بود ؟ . . .

در هامبورگ و جاهای دیگر که فرصتی فراهم بوده است ، چنین سووالی رامطرح کرده ام . ایا در داخل آن حزب اشخاص و هسته ها و فرکسیون های وجود نه داشتند که سووالی پیرامون مساله یی به نام خیبر و یا عدم یاد بودی از او را مطابق روال حاکم حزبی پرسیده باشند . قراین حاکی از آن بوده است که در پاسخ به چنین ذهنیت دستور "ارام باشید " داده شده است .

آیا روزی فرا نه می رسید که افشای دلایل دعوت به چنان خاموشی از پرده بیرون افتد تا مدرک دیگری در گسترۀ اعمال تروریستی و احتمالاً رفیق کشی در افغانستان در دست آید ؟ . . .
-------------------------------------------------------------------------------------
*- برخی در ظاهر امرمقدمات بسیاری از رویداد ملی و بین المللی را با یک عمل و یا اتفاقی نشان داده اند . با آن که هر رویدادی را باید در بافت و بستر مشخص تاریخی و سیاسی اش دید؛ اما آنچه بیشتر قناعت را فراهم می اورد ، رویدادها و کارابزارهای آفرینندۀ آن در طی مدت زمانی سیر و رشد می کنند . بروز رخدادی حتا کوچک و فردی می تواند به عنوان ضرورت آن سیر رشد ، به ایجاد فضای دگرگونساز منجر شود . مثلاً ، ترور آرشیدوک فرانسیس فردیناند ولیعهد اتریش از طرف گاوریلوپرین سیپ در سال 1914در ظاهر امر ، سر آغاز رویدادهای خونینی شد که نام جنگ حهانی اول یافت . در حالی که از منظر بحران شناختی و عوامل اقتصادی و سیاسی ، دیدن جوامع شرکت کننده در جنگ ، نتیجه یی از سیر اوضاع به سوی جنگ رانشان می دهد .