رسیدن:  15.08.2011 ؛ نشر : 17.08.2011
دکتور اصغرخيل منگل



 

وحدت ملی- منطق بقا و پيشرفت افغانستان

وحدت ملی در هر کشوری که اقوام مختلف در آن بود و باش دارند یکی از بغرنجترین و پیچیده ترین مسایل سیاسی و اجتماعی به شمار می رود. از همین جهت است که پیرامون آن دیدگاهها و نظریات گوناگون وجود دارند. در کشور ما افغانستان نیز متاسفانه هنوز یک تعریف واحد و جامع از مفهوم وحدت ملی ارایه نه گردیده است. بعضی ها از وحدت ملی صرف برای ملی نشان دادن برنامه های حزبی شان یاد می کنند . عده ی دیگر برای مقبولی بیانیات و مقالات شان از وحدت ملی صرفاً در محدوده ی شعار نام می برند و در عمل نه تنها هیچ نوع علاقه مندی نسبت به تحقق وحدت ملی از خود تبارز نه می دهند بل اغلباً درک شان از اهمیت این مفهوم در سطح بسیار نازل قرار دارد و به احتمال قوی از همین جهت است که در امر تامین و تحکیم آن کاری انجام نه می دهند.
البته اشخاص و گروههای سیاسیی نیز وجود دارند که وحدت ملی را در راه تامین صلح عادلانه، رشد اقتصاد، دموکراسی و عدالت به حیث یکی از شاخص های مهم و فکتور اساسی مطرح می کنند و وطندوستی را در وحدت ملی جستجو می نمایند. باید یادآور گردید، همانطوری که وطندوستی تنها در وجود یک قوم عملی نه بوده و تمثیل شده نه می تواند، ملت سازی نیز بدون وحدت اقوام عملی بوده نه می تواند. قبل از این که به توضیحات در رابطه به بحث وحدت ملی آغاز نمایم بهتر است تا در رابطه به واژه های «ملت»، «ملیت» و «قوم» حرفهایی داشته باشم.
بعضی ها اقوام ساکن در افغانستان را «ملیت» می نامند و ملت سازی را در وجود همبسته گی همین «ملیت ها» ارزیابی می کنند. تا جایی که معلوم است کلمه ی «ملیت» در ادبیات سیاسی کشور سوابق تاریخی نه دارد. این اصطلاح، در نتیجه ی تاثیر ایدیالوژی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان مروج گردید. طوری که روشن است در ادبیات سیاسی شوروی وقت کلمات «ملت»، «ملیت» و «خلق شوروی» موجود بودند. در کشور ما نیز که به یکی از اقمار شوروی وقت مبدل ساخته شده بود کلمه ی «ملیت» شعوری -به خصوص بعد از حضور نظامی شوروی- شامل ادبیات سیاسی گردید.
شوراهایی به نام ملیت ها به میان آمدند و مساله تا حدی رسید که حتا وزارتی به نام وزارت ملیت ها ایجاد گردید که خوشبختانه بعداً از طرف ولسی جرگه وقت از چوکات حکومت حذف شد.
در قاموس دری و پشتو کلمه «ملیت» به معنای قوم و تبار معرفی شده است. و ملت مجموع از افراد و اقوام یک کشور تعریف گردیده است.
فرهنگ معین نیز اصطلاح ملیت را به معنای ملت بودن، قومیت، مجموع صفات و خصایص یک ملت تعریف نموده است. همچنان ملت را پیروان یک دین، گروه مردم، قوم و مجموعه ی افراد کشور نامیده است.
طوری که ملاحظه می شود هم «ملیت» و هم «ملت» به نام قوم ترجمه و معرفی میشود و چون کلمه «ملیت» در ادبیات فارسی شامل بوده است و به معنی قوم می باشد. برای بعضی ها واژه قوم کوچکتر جلوه می کند و تصور می کنند که قوم را «ملیت» خطاب نمودن این یا آن قوم را وزن بیشتر سیاسی خواهد داد و بیشتر می توانند در معادلات و معاملات سیاسی از آن استفاده نمایند. این یک اشتباه بزرگ سیاسی است. از همین جهت است که گروه های مختلف نظر به سلیقه های سیاسی این واژه را مورد استفاده قرار می دهند.
از جانب دیگر در زبانهای انگلیسی، آلمانی، روسی، فرانسوی و اسپانوی واژه ی «ملیت» به مفهوم قوم یا قومیت مورد استفاده قرار نه گرفته و تنها واژه ی مترادف ملت در لسان انگلیسی «Nation» (نیشن)، در لسان آلمانی «Nation» (ناڅیون) و لسان روسی «нация» (ناڅیا)، در لسان فرانسوی («Nation» (ناسیون) و اسپانوی (Nacion) مورد استفاده قرار گرفته است .
واژه ملت (Nation) از واژه لاتین (Natio) به معنای مردم گرفته شده است و در سطح بین المللی مورد قبول واقع شده است. بناً ملت عبارت از : افراد جامعه با کشور واحد و هویت واحد .
بر می گردیم به موضوع وحت ملی. وحدت ملی به معنای وحدت بین کی ها است- بین گروه های سیاسی یا بین اقوام؟ قبل از این که با دیدگاهها و نظریات مختلف در این زمینه آشنا شویم ، خاطر نشان باید ساخت که در کشور ما افغانستان از قانون اساسی سال 1342 (زمان سلطنت محمد ظاهر شاه) تا اکنون در هیچ قانون اساسی از اصطلاح «ملیت» نام برده نه شده است و همواره فقط از اقوام ساکن در کشور تذکر به عمل امده است.
در ماده ی 4 قانون اساسی کنونی نافذ در کشور تعریف ملت افغانستان چنین قید گردیده است: «ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه یی، نورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، قزلباش، گوجر، براهوی و سایر اقوام می باشد».
از جانب دیگر در تاریخ کشور ما هیچ قومی در افغانستان در کدام نشستی، مجلسی، جرگه یی و شواریی چنین تصویب نه نموده است که ما «قوم» نیستیم بلکه «ملیت» استیم. این فقط ما استیم که این یا آن قوم را گاهی «قوم» گاهی «ملیت» خطاب میناییم. اگر موضوع را بادرنظرداشت توضیحات ارایه شده مورد بحث قرار دهیم گفته می توانم که ما با دو واژه «قوم» و «ملت» سر و کار داریم. بناً می توان وحدت ملی را اینگونه تعریف نمود:
وحدت ملی عبارت است از: اتحاد و همبسته گی تمام اقوام ساکن در کشور با داشتن هویت واحد ملی. به این معنا که تمام افراد کشور با در نظر داشت هویت قومی، دینی و مذهبی دارای هویت ملی واحد بوده و ملت کشور را تشکیل می دهند. بناَ در کشور ما نیز ملت متشکل از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه یی، نورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، فزلباش، گوجر، براهوی و سایر اقوام می باشد. تمام این اقوام دارای مخرج مشترک یعنی وطن واحد و هویت ملی واحد می باشد و هویت ملی همه ی این اقوام یعنی همه ی ما افغانیت است. روی همین اساس بر هر فرد از افراد جامعه افغانستان کلمه ی افغان اطلاق می شود. از همین جهت است که وحدت ملی اساس عمده برای دفاع از استقلال، آزادی، رشد اقتصادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی و مساوات قانونی به شما می رود که بعداً توضیحات بیشتر در زمینه ارایه خواهد شد.
طوری که به عرض رسانیده شد وحدت ملی ارتباط مستقیم با هویت ملی دارد. البته نظریات مختلف در این زمینه وجود دارند که عمدتاً می توان آن ها را به سه دسته تقسیم نمود:
1- طرفداران دیدگاه اول به این نظر اند که وحدت ملی زمانی تامین می گردد که همه هویت واحد را بپذیرند. یعنی نام واحد باشد، زبان واحد باشد یا لااقل زبان ملی واحد باشد. زبان اکثریت، زبان ملی باشد، قوم اکثریت باید در مقامات دولتی و حکومتی نیز اکثریت داشته باشد. به نظر آنها در این صورت جامعه می تواند رشد بهتر داشته و نایل به پیشرفت و ترقی گردد.
در دیدگاه این گروه به جز مساله ی هویت ملی واحد با سایر مسایل برخورد برب نیاد منافع ملی صورت نه گرفته است. به جای احترام به مقام انسان و انسانیت و شایسته سالاری، مسایل از زاویه ی منافع قومی و زبانی مورد بحث قرار گرفته که نه تنها زمینه خوب برای وحدت ملی فراهم نه می  سازد، بلکه باعث تخریشات قومی در جامعه می گردد.
2- طرفداران دیدگاه دوم معتقد اند که فقط هویت قومی و تقسیم قدرت بر اساس ترکیب اقوام ساکن در کشور می تواند «عدالت قومی» را تأمین نمایند. آنها مدعی اند که سهم مساویانه اقوام در قدرت دولتی می تواند وحدت ملی را بهتر تامین نماید. این گروه با هویت ملی واحد مخالفت دارند و عوض آن تاکید بر «هویت قومی» می نمایند. این گروه همچنان به سیستم واحد مرکزی و نظام حکومت مرکزی قوی نیز مخالفت دارند و بعضی از آنها سیستم فدارالی را مطرح می نمایند. به نظر این گروه بهترین راه برای انکشاف و تامین عدالت اجتماعی همانا ایجاد سیستم فدرالی در کشور است. نظریات این گروه از واقعیت های امروزی افغانستان منجمله سطح رشد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زمین تا آسمان فاصله دارد .
شکی نیست که در بعضی از کشورهای جهان سیستم فدرالی نتایج مطلوبی را به ارمغان آورده است (به طور مثال: جمهوری فدرالی آلمان، ایالان متحده امریکا، جمهوری فدراتیف روسیه و...)؛ اما تفاوت جامعه ی افغانی با کشورهای دارای سیستم فدرالی در هیچ ساحه اصلاً قابل مقایسه نیست.
به نظر نگارنده، عدالت اجتماعی هیچ ارتباط مستقیمی با سیستم فدرالی نه دارد. اگر چنین می بود پس باید در اکثر کشورهایی که دارای اقوام مختلف اند سیستم فدرالی تطبیق می گردید. عدالت اجتماعی عبارت از تامین شرایط مساوی برای رشد و انکشاف جامعه برای همه افراد آن صرف نظر از وابسته گی های قومی، مذهبی، لسانی، جنسی و سمتی آن ها می باشد؛ نه در سیستم فدرالی که این گروه مطرح می کند. از جانب دیگر سیستم فدرالی و حتا طرح چنین نظریاتی به زیان کشور است. گروه هایی که از طرف اجانب به این کار تشویق می شوند باید بدانند که فدرالیزم در افغانستان امروز نه تنها آزادی های فردی، سیاسی و مدنی تضمین نه می کند بلکه وطن ما را به سوی یک جنگ داخلی بدتر از سالهای 1992 الی 1996 سوق خواهد داد. علاوه بر آن خطرات ذیل را نیز با خود همراه خواهد داشت:
- فراهم سازی بیشتر زمینه ی مداخلات کشورهای همسایه یی که آرزو دیرینه تصرف قسمتی از خاک افغانستان را دارند؛
- ایجاد بهانه برای عملیات تخریبی به نام حمایت از همکیشان نژادی و مذهبی به خصوص در نواحی سرحدی؛
- فدرالیزم همبسته گی ملی افغانها را که برای استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی حتمی شمرده می شود درهم خواهد شکست و افراد جامعه را در مقابل هم قرار خواهد داد، و به این ترتیب زمینه کشمکشها و زد و خوردها طولانی فراهم خواهد گردید؛
- تحقق طرح اینچنانیِ فدرالیزم در افغانستان به معنای تقویه و تشویق قوم پرستی و حتا فیودالیزم قومی و نظامی خواهد بود و مردم از ترس قوماندانان، جنگ سالاران، قاچاقچیان مواد مخدر و حاکمان زور پیشه نه خواهند توانست با هم کیشان خود در سایر نقاط کشور تماس حاصل نمایند. این خود باعث خواهد شد تا هر منطقه در یک انزوای سیاسی باقی بماند و جامعه به عوض رشد، چندین سال دیگر به عقب کشانیده شود؛
- و در نهایت امر، اقدام برای تحقق فدرالیزم در چنین حالت نخستین گام به سوی تجزیه ی کشور خواهد بود.
این را هم باید یاداور شد که افغانها می توانند مانند سایر ملل جهان دارای نظریات دموکراتیک ، افراطی، مذهبی، لیبرال و غیره باشند؛ ولی تقسیم نمودن افغانها به شمال و جنوب، پشتون، تاجک، هزاره، ازبک... و غیره بزرگترین جفا در حق این ملت غیور خواهد بود و حتا می توان گفت که چنین چیزی جنایت بزرگ و خیانت ملی خواهد بود.
3- گروه سومی که طرفدار وحدت ملی می باشد و به فضل خدا (ج) تعداد آنها هم در بین ملت و هم در بین روشنفکران اکثریب مطلق است، وحدت ملی برای شان یک ارزش ملی است. این گروه ، وحدت ملی و همبسته گی اقوام را نه تنها ضامن رشد، ترقی و پیشرفت می دانند بلکه ضامن استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، که همه این ها ارزشهای ملی اند نیز می داند.
وحدت ملی برای تأمین صلح عادلانه سراسری، رشد اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و ملت سازی در کشور ما بسیار ضروری و اصل تعویض ناپذیر می باشد. بناً از نظر نگارنده هیچ مصلحتی در بهبود افغانستان بالاتر از وحدت همه اقوام (وحدت ملی) وجود نه دارد. وحدت اقوام افغانستان منطق واقعی بقاء و پیشرفت افغانستان است.
شاید سوال مطرح شود که ایا وحدت ملی در افغانستان از بین رفته یا خیر . اگر از بین نه رفته چی چیزها، کدام اقدامات، تدابیر و برنامه می توانند به تحکیم بیشتر آن کومک نمایند. سووال دیگر این است که در این زمینه وظیفه ی روشنفکران چیست.
به عقیده من، در کشور ما وحدت ملی از بین نه رفته، ولی ضربات محکم خورده است. این ضربات خورد و بزرگ سالها قبل - بعد از تجاوز شوروی وقت- شروع شده بود و با ورود مجاهدین به کابل قوت این ضربات باگذشت هر روز بیشتر شده رفت که متاسفانه تا امروز هم ادامه دارد.
بعد از سقوط رژیم طالبان، گروه های شامل در کنفرانس بن به تدویرکننده گان آن قناعت داده بودند که با نصب نمودن افراد از اقوام مختلف در پُستهای دولتی می توان در تامین وحدت ملی اقدام نمود. متاسفانه درک سیاسی این افراد و گروه ها از وحدت ملی آن قدر در سطح نازل سیاسی قرار داشت که آنها نه تنها در بهبود وحدت ملی هیچ کاری کرده نه توانستند بلکه همه اقدامات و کارهای شان – آگاهانه یا غیر آگاهانه – بدبختانه بر روحیه ی ضد وحدت ملی استوار بود. برای اینها وحدت ملی به معنای نصب نمودن اشخاص و افراد مربوط به قوم یا تنظیم شان بدون در نظر داشت اهلیت و شایسته گی در پست های بلند دولتی مانند تقرر والیان، قوماندانان اردو و پولیس بود و بس.
این گروه الیگارشی مافیایی، اقوام افغانستان را بالفعل گروگان گرفته و بدون این که از طرف اقوام مربوط صلاحیت برای شان داده شده باشد در عقب اقوام، خود را پنهان نموده و از نام آنها سوو استفاده می کنند و به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی شخصی، مسایل قومی را دامن می زنند. به نظر آنها شامل شدن اشخاص در قدرت دولتی بر بنیاد قومی بهترین شکل از دموکراسی است؛ در حالی که حتا سهم مساویانه اقوام در قدرت علاوه بر آن که هیچ نوع عدالت قومی را تأمین نه می کند، کوچکترین فایده یی را نیز در راه تأمین وحدت ملی و عدالت اجتماعی نه دارد. به خاطر این که برتری قومی، زبانی و مذهبی هیچ ربطی با دموکراسی و عدالت اجتماعی نه دارد. بناً نه باید ارزشهای دموکراتیک و ملی را از افق منافع شخصی، قومی و سمتی ارزیابی و نگاه کرد.
طوریکه قبلاً تذکر به عمل آمد، وحدت ملی از بین نه رفته، اما ضربات محکم بر آن وارد شده است. با وجود جنگ سی ساله در کشور، عوامل و فکتورهای ذیل در حفظ نسبی وحدت ملی نقش و تاثیر اساسی داشته اند:


1- مردم افغانستان که متشکل از اقوام مختلف اند هیچ گاه بین خود بالای زمین و یا قدرت جنگ نه کرده اند. (جنگهای سالهای 1992 - 1996 به هچوجه جنگهای قومی نه بودند، بلکه جنگهای تنظیمی جهت تصاحب قدرت بودند).
2- اقوام مختلف افغانستان باهم ارتباط خونی دارند، و به گفته مردم دختر داده اند، دختر گرفته اند و چنین فامیل های مرکب از اقوام مختلف در تمام ولایات کشور وجود دارند.
3- موجودیت دین واحد ، یکی از عو امل اصلی وحدت و یکپارچه گی ملت به شمار می رود.
4- هیچ هدیره و قبرستان پیدا نه خواهد شد که در آن شهدای مربوط به تمام اقوام افغانستان نه باشد.
5- اقوام افغانستان بخاطر استقلال و آزادی مبارزه مشترک نموده افتخارات، خوشی ها و تراژیدی مشترک دارند.
6- در تمام ولایات، شهرها و محلات، اقوام و نیز پیروان مذاهب و همچنان گوینده گان زبان های گوناگون در پهلوی همدیگر به کارهای روزمره به طور عادی و نورمال ادامه می دهند.
باوجود دامن زدن به مسایل قومی از طرف تعدادی از دولتمداران و سیاسیون و بعضی از تاریک فکران که خود را «روشنفکر» می پندارند ( که تا دیروز «انترناسیونالیست» بودند و «اتحاد پرولتاریای جهان» را شعار می دادند، امروز تا حدِ مدافعین یک منطقه کوچک و یک قوم نزول کرده اند)، عواملی که در بالا برشمرده شدند، وحدت ملی اقوام افغانستان را نگه داشته و از همپاشی ملت جلوگیری نموده است.
چی طور می توان به تحکیم بیشتر وحدت ملی کو مک کرد؟ آیا ما می توانیم بیرون از نظام، تاثیری بر تحکیم وحدت ملی داشته باشیم؟ به نظر من بلی. روشنفکران واقعی ملی و مترقی در طول تاریخ جامعه بشری کارهای نهایت مثبت را برای جوامع شان انجام داده و می دهند که مبارزه برای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در سرخط آن قرار دارد.
تاریخ بار دیگر ملت ما را با آزمون سختی روبه رو ساخته است. در حال حاضر از یک سو بهترین و مهمترین فرصت تاریخی برای بازسازی، رشد اقتصادی و اعمار کشور در اختیار مردم ما قرار گرفته است و از سوی دیگر کشور ما با مهیب ترین خطر برای بقا خویش روبه رو شده است. این بار نخست است که منافع و امنیت جهان پر قدرت غرب با منافع ملی ما مطابقت پیدا کرده است. بر همین بنیاد است که جامعه ی جهانی تلاش می نماید تا در نجات از طاعون تروریزم و در آوردن صلح و امنیت پایه دار، نظام سازی و بازسازی اقتصادی و اجتماعی با کشور و ملت ما مساعدت و همکاری نماید.
از سوی دیگر روند تغیر و تحول در کشور ما در تضاد با منافع حلقات معین داخلی و خارجی و تروریستهای منطقه یی و جهانی قرار گرفته و در نتیجه ی وحشتناک ترین جنگ تروریستی علیه ی کشور و ملت ما به راه انداخته شده است. این جنگ فرسایشی، امنیت، بازسازی، رشد و حتا سلامت نظام موجود را به گونه ی فزاینده با خطر جدی مواجه ساخته است . حقیقت مساله این است که دولت از رهبری جنگ و مدیریت تلاشهای ملی و بین المللی برای بیرون کشیدن کشور ما از بحرانهای خطرناک موجود عاجز مانده و حتا در اکثر موارد، خود سبب ایجاد بحرانها گردیده و باعث یأس و نگرانی هر چی بیشتر مردم ما شده است. هر روز ملت- به شمول روشنفکران ملی در داخل و خارج کشور -با نگرانی جدی روند عقبگرد کشور را مشاهده می نمایند.
این وضیعت حساس، تعمق تمامی نیروهای ملی، روشنفکر و وطن دوست و متعهد جامعه ی افغانی را می طلبد تا با استفاده از فرصت های تاریخی برای وحدت ملی، پیشرفت و ترقی افغانستان و تبدیل شدن آن به جامعه ی دموکراتیک، باثبات، پیشرفته با احساس مسوولیت ملی و انجام رسالت تاریخی سهم فعال داشته باشند.
با توجه به مشکلات بزرگی که از سالهای جنگ و برادرکشی بر کشور ما تحمیل گردیده و تلفات انسانی، مادی و معنوی ناشی از آن، نه تنها به دربه دری مردم ما منجر گردیده بلکه مشکلات بزرگی را در مناسبات و روابط متقابل از سطوح شخصی و فامیلی گرفته تا سطح قومی، زبانی و مذهبی به وجود آورده اند. کار، مبارزه، جد و جهد برای رفع این مصایب در کشور ما در شرایط کنونی با موجودیت خطرات متعدد و گوناگون که خانه ی مشترک افغانها را به گونه ی جدی تهدید می کند از اهم وظایف ملی، انسانی و اسلامی روشنفکران ملی و مترقی به شمار می رود. ما همه باید بدانیم : « یابه یو کیږو، یابه ورکیږو».
اگر هر فرد آگاه جامعه برای ایجاد جامعه ی ملی بیاندیشد و برای تامین وحدت ملی کار نماید، گشایش راه برای رفع بحران و رفتن به سوی آینده ی روشن و بهروزی ممکن و میسر خواهد شد . تبلیغ در مورد وحدت ملی، تاکید بر هویت ملی، رشد و انکشاف متوازن در تمام عرصه ها، توجه به معارف و صحت و ایجاد زمینه ی کار برای تمام افراد جامعه، تطبیق یکسان قانون و... همه می توانند شرایط و زمینه های بهتری برای تحکیم هرچی بیشتر وحدت ملی را فراهم سازند.
کشور ما با باید به طرف قانون سالاری حرکت نماید. زمانی که قانون در جامعه نهادینه شود، سیستم دموکراسی وجود داشته باشد، زمینه تحصیل، کار و سایر خدمات اجتماعی برای همه ی افراد جامعه تامین گردد، مسایل قومی، زبانی و مذهبی هم راه حل سالم و موثر خود را یافته و جامعه ی ملی اعمار می گردد.

به کدام جامعه، جامعه ملی می گوییم؟
جامعه ملی با وحدت ملی، جامعهیی است که تمام افراد آن بدون در نظر داشت تعلقات قومی، زبانی، سمتی و مذهبی خود را عضو مساوی الحقوق آن حساب نمایند، به آن وفادار باشند و نسبت به هر جامعه ی دیگری به آن روابط نزدیک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشند. فکتورهای زبان، دین، مذهب، روابط تاریخی همه به ایجاد جامعه ی ملی و تحکیم وحدت ملی کومک می کنند.
در سایر کشورهای جهان نیز ابتدا دولت به میان آمده و بعداً جامعه ی ملی و وحدت ملی تامین گردیده است. با این پیشزمینه ها است که به رشد اقتصادی توجه ی بیشتر و بهتر صورت گرفته، افراد جامعه در سیاست ذیدخیل شده و دموکراسی تعمیل گردید. با انکشاف و رشد اقتصادی مساله ی توزیع عادلانه ی عایدات ملی به طوری عادلانه مطرح گردید. کشور ما نه می تواند بدون در نظر گرفتن تجارب مثبت کشورهای موفق و دستآوردهای بزرگ بشریت، راه بهروزی را بپیماید.
این را هم باید یاد آوری نماییم که در اکثر کشور های جهان پروسه ی دولت سازی و ملت سازی به شکل ساده و بدون پرابلم ها عملی نه شده است. در کشور ما نیز بدون عملی شدن حاکمیتِ مطلق قانون، دولت سازی و ملت سازی کار ساده نه خواهد بود.
از طرف دیگر برای تامین وحدت ملی به اندیشه و تفکر سالم سیاسی جدید که با کلتور سیاسی جدید همراه باشد اشد ضرورت است، که در کشور ما می تواند از مجله مبتنی بر اصل احترام به انسانیت و افغانیت استوار باشد.
چرا بالای هویت ملی که همانا افغانیت است، تاکید صورت می گیرد؟
حوادث و رویدادهای ده سال گذشته در کشور نشان دادند که افراد و اشخاص شامل نظام در کشور که وحدت ملی را به مفهوم نصب اشخاص و افراد مربوط به اقوام خویش مطرح می کنند، در عمل از این طریق منافع شخصی خود تامین می کنند. چنین برداشت و شیوه یی نه تنها به نفع هیچ قوم نه بود و نیست بلکه عملیست خلاف منافع ملی و وحدت ملی . متاسفانه طوری که گفته شد تهداب چنین روشی در «کنفرانس بن» گذاشته شد- به این معنا که اشخاص و افرادی بدون این که کوچکترین تعهدی به هویتِ ملی و وحدت ملی داشته باشد به نام «نماینده گان اقوام» شامل قدرت سیاسی گردیدند. اینان در یک نظام غرق در فساد روز افزون، باهم معامله می کنند. این خود ضربه ی دیگری بر پیکر وحدت ملی و هویت ملی در افغانستان بود. بناً رسالت روشنفکران افغان می باشد تا در ترویج ایدیال های روشنگرانه که منجر به آگاهی در جامعه گردد، نقش خود در شرایط خاص کنونی در این امر بزرگ ملی را ایفا نمایند. همین تفکر ملی می تواند عامل بزرگی برای تفاهم نیروهای سیاسی کشور گردد و در نتیجه ی آن یک حرکت بزرگ سیاسی که نیاز عینی و تاریخی در کشور به آن محسوس است، ایجاد و وارد صحنه سیاسی کشور گردد.
روشنفکران با تعین و معرفی هویت ملی (افغانیت) و هویت اندیشه باور و عقیده بر دموکراسی باید به حیث انسانهای دموکرات با هویت افغانی که به یقین در تحکیم وحدت ملی نقش اساسی دارد، عمل نمایند.
همانطوری که با پوشیدن کالای سفید کسی ملا نه می شود به همان شکل تنها با دموکراسی گفتن و نکتایی پوشیدن هم کسی دموکرات شده نه می تواند.
یک دموکرات قبل از همه باید به اصول و ارزش های دموکراسی عقیده داشته باشد، نظریات دیگران را گوش دهد برای انجام کار مشترک ملی با دیگر اندیشان آماده باشد، تصمیم اکثریت را بپذیرد و اگر ضرورت بود به خاطر منافع ملی کشورش آماده ی قربانی باشد.
با این امید که روشنفکران و دموکراتان ملی افغان با درک رسالت تاریخی و ملی شان در وضیعت کنونی کشور وارد میدان شوند. در شرایطی که از یک طرف سیاستهای مجهول و غیرشفاف دولت در قبال صلح و مصالح علیای مردم کشور و نه بود تعریف از منافع ملی در وضیعت کنونی به هیچ وجه اجماع و تفاهم ملی را ایجاد نه کرده و باعث نگرانی شدید مردم گردیده است و از سوی دیگر متحدین بین المللی نظام نیز ستراتیژی جامعی برای بیرون رفتِ از بحران در دست نه دارند، روشنفکران باید نه گذارند تا این روند منتج به نفاق ملی در بین مردم ما و ظهور رقابتهای جدید منطق یی گردد. روشنفکران باید منافع ملی کشور را بالاتر از منفعت دیگری در نظر گیرند تا توانسته باشند با به ایجاد یک جنبش و یا حرکت فراقومی، فرا ایدیالوژیک کومک نمایند- جنبشی که بر محور طرح واحدِ بیرونرفت از بحران ظهور نماید و برای نجات کشور ، در عرصه ی سیاسی تبارز نموده و قادر به اجرای اقدامات عملی موثر باشد.
۱۵ اگست 2011
هامبورگ، جرمنی