نشر : 19.03.2011 

 

جهان عرب به کدام سو می رود؟

بخش اول

رویدادهای اخیر در جهان عرب، پرسش های متعددی را در مورد حال و آینده ی کشورهای این منطقه و تاثیرات و پیامدهای آن برای جهان مطرح ساخته اند.
معترضان در تونس و مصر توانستند بن علی و حسنی مبارک را از مسند قدرت براندازند
. در اردن، الجزایر، یمن، مراکش و حتا عربستان سعودی ، حاکمان خود را ناگزیر یافتند تا در این یا آن حد اصلاحاتی را وعده بدهند. قذافی در تلاش برای سرکوب اعتراضات، لیبیا را درگیر جنگ داخلی ساخت. امیر بحرین برای حفظ قدرت ناگزیر شد تا از عربستان سعودی استمداد بجوید . ماشین سرکوب در سوریه هنوز توانسته است تا جلو مظاهرات وسیع معترضان را بگیرد. خیزش ها در جهان عرب،  منجر به تحرک تازه ی«جنبش سبز» در ایران و قاطعیت بیشتر حاکمیت آن کشور در سرکوب این جنبش گردیده است .

آیا جهان عرب به سوی دیموکراسی خواهد رفت- آن هم بدون درد زایمان و یا این که دزدان قافله را دزدیده و به بیراهه خواهند برد؟!
انکشاف اوضاع در جهان عرب ، چی تاثیراتی بر روابط متقابل میان این کشورها  و روابط آن ها با قدرتهای جهانی ذینفع و قدرت های رقیب منطقه یی بر جا خواهد نهاد ؟

تحولات در کشورهای عربی چی تاثیراتی را بر منطقه ما وارد خواهد کرد؟
ما طی گفت و شنودی با کارشناسان و صاحب نظران افغان و نیز شماری از ژورنالیستان کوشیده ایم تا روی برخی جهات اساسی مسایل مطروحه  در حد ممکن روشنی بیندازیم .

این گفت و شنود به طور همزمان در روزنامه ی هشت صبح و سایت آسمایی منتشر می شود.

حمید عبیدی ( مدیر مسوول آسمایی ، مقیم آلمان):

آقای حکیم نعیم چون شما به حیث پژوهشگر مطالعات شرق میانه در دانشگاه برکلی کلیفورنیا کار می کنید ، پس به جا خواهد بود تا بحث را از شما آغاز کنیم -  تحولات در تونس، مصر  و لیبیا را چی می توان نامید:

- انقلاب

- خیزش ناراضیان

- شورش

 و یا چیز دیگر ؟

حکیم نعیم:

خوب، بهتر است کشور های را که شما نام بردید، به شکل جداگانه مورد مطالعه قرار گیرند. بدون شک خیزش های مردمی در تونس و مصر شباهت های زیادی به انقلاب داشتند و دارند. مخصوصاً آن چی که در مصر اتفاق افتاد. این که چی می شود، بحث جداگانه است؛ ولی بر عکسِ درک معمول و قبول شده، مردم مصر یک الترناتیفی را برای دیکتاتوری، که گفته می شد یگانه بدیل آن "افراط گرایی اسلامی" است، ارایه کردند که خود یک انقلاب است. در تونس هم تغیرات مهمی به وجود آمده است، این که نتیجه چی خواهد شد، بحث و تحلیل جداگانه می طلبد.
و اما در لیبیا روند تحولات، چی از نگاه ساختار و چی هم از نقطه نظرِ جایگاه این کشور در منطقه و جهان، شکل متفاوت و نگران کننده به خود گرفته است. هیچ شکی وجود نه دارد که مردم تونس و مصر الهام دهنده ی خیزش های مردمی در لیبیا بودند و هستند. فقط بنابر عملکرد دیوانه وار قذافی و هم عملیات پنهان استخباراتی غرب، به خواست های مردم برای تغیر، سمت و سو دیگری داده شد و می شود؛ زیرا برای قدرت حاکم در غرب، ثبات در لیبیا هدف نیست و ساختار های داخلی لیبیا هم خیلی ها شکننده اند.

حمید عبیدی:

آقای بره کی ، تحلیل شما  که تحت عنوان « شکستن فصلهای انجماد در شرق میانه - یادداشتی در حاشیه ی رویدادهای شرق میانه و افغانستان»  در آسمایی منتشر شده ، چنین  هم تعبیر شده می تواند  که  شما معتقد هستید این تحولات گویا در راستای یک سناریوی قبلی بروز کرده اند؛ آیا این برداشت از تحلیل شما درست است و یا این که تز شما طور دیگری است؟

آصف بره کی ( ژورنالیست و نویسنده ی مقیم کانادا):

زمانی که روی رویدادهای جاری شرق میانه بزرگ ( شمال آفریقا) حرف می زنیم اصولأ بایست دو جانب یک قضیۀ چندین جانبه را در نظر بگیریم:

1- نقش امریکا – غرب و رقبای بین المللی اش (چین، روسیه، ایران) با سود و زیان دراز مدت شان در منطقه

2- نقش کشورهای منطقه در اتحاد با امریکا - غرب یا در اتحاد با رقبای بین المللی اش

1 الف - خواست و یا انتظارات امریکا-غرب از پیآمد این بحران

2 الف - خواست یا انتظارات رقبای بین المللی امریکا - غرب از پیآمد این بحران

1 ب - خواست یا انتظارات خود کشورهای درگیر بحران

2 ب - خواست یا انتظارات نیروهای مخالف یا قیام کننده علیه رژیم های درگیر بحران شرق میانه

بیان کوتاه من از نتایج بحران جاری در دو فرمول زیر خلاصه خواهد شد:
یک - 1 الف + 2 ب
دو - 2 الف + 2 ب
سه - اگر برخی حلقات رژیم های موجود یا در حال فروریزی با حلقاتی از نیروهای مخالف نه پیوندند و در نتیجه ظاهرأ دروازه های سهم و اشتراک همه طرفین بین المللی رقیب را به اندازه های لازم باز  نه نمایند، یا این که بحران جاری به تلاشهای جدایی طلبانه بینجامد - مثالاً به اساس اختلافات اتنیکی (کرد، عرب، بربر، قبایل صحرای جنوبغربی ...) یا هم به اساس اختلاف مذهب (اسلام شیعه، سنی، مسیحی کاتولیک – کوپت ...)،  در این صورت بحران ابعاد دیگر و غیر قابل پیشبینی کسب خواهد کرد.

با نظرداشت ساختار جوانب بحران جاری شرق میانۀ بزرگ (شمال افریقا) که در بالا تذکار رفت،  با یک دید گذرا به گذشته ، می توان تلاشهای احتمالی برونی و درونی انگیزه دادن به بروز رویدادهای جاری را تشخیص نمود. همچنان با درنظرداشت این ساختار باید با یک دید ژرف و جامع شکل گیری جریانات آینده ی این منطقه را پیشبینی کرد.

اگر ما امروز مطلقاً ادعا کنیم که این یک سناریوی از قبل ساخته شده بوده است، یک دید سطحی، پرشتاب و افغانی ارایه کرده ایم. ولی اگر دیدگاه خود را از نتیجه ی مطالعات نسبی و فرضی و احتمالی ارایه می کنیم در آن صورت با قضیه برخورد واقعبینانه داشته ایم. اگر با نظرداشت عامل تاریخی، جو موجود سیاسی منطقه و گرایش های تحولات پویای سیاسی - اقتصادی امروز جهان و منطقه به قضایای شرق میانه نگاه کنیم – شاید بتوانیم نسبتأ نزدیک به واقعیت باشیم.

هدف من این است که هرگونه مطلق سازی در مورد عوامل و پیآمدهای قضایای امروز شرق میانه ما را از دیدن و بیان واقعیت دو.ر خواهد ساخت. اگر در مورد پیش زمینه های رویدادهای امروز شرق میانه بسیار کوتاه اشاره داشته ام  در این معنا بوده که منطقه نیازمند تحرکی از نوع دیگری بوده – یعنی آوردن تحرک با نیروهای محرکه ی جدید که می تواند شامل چند مرحله باشد طوری که مسیر تحرک جاری را به سمت کاملا متفاوت از  آن چی آرمانی مطرح شده است، بکشاند. این مراحل عبارت خواهند بود از:

اگر به نتیجه گیریهای مطلق سازانه از این یا آن نوع پرداخته و ادعا کنیم که در بحران کنونی یا قیام کنونی شرق میانه رهبری وجود نه دارد و یا دارد ،  شاید این یک دید شتابزده ی ناشی از تجربه بدبینانه ی افغانی باشد و یا هم از دید خوشبینانه ناشی از تجربه ی اروپای شرقی در پایان دهه هشتاد و آغاز دهه نود باشد. برای روشن شدن بر صحت و سقم ادعاهای بالا دراین زمینه باید سه مثال از سطح پخته گی فرهنگ سیاسی و بلوغ فکری جوامع را در نظر گرفت که در پایین ارایه خواهند شد:

حمید عبیدی:

آقای آهنگ ، آیا اصولاً ممکن است تا تحولاتی در این مقیاس بر اساس سناریوی از قبل ساخته شده به راه انداخته شود و یا حتا در مسیر معینی سوق داده شود؟

کاوه آهنگ ( جامعه شناس و نویسنده ی مقیم آلمان) :

یقیناً که می تواند چنین سناریویی بر اساس منفعت ابر قدرتها ترتیب گردد در صورتی که آماده گی جنبش در جامعه وجود داشته باشد. به طور مثال اگر امریکا و جهان غرب شاه ایران را تنها نه می گذاشتند، تاریخ ایران چی مسیری را طی می کرد؟ به همین سان می توان به حرکت امیر حبیب الله کلکانی در مقابل شاه امان الله خان و یا اخیراً هم جهاد ملت افغانستان اشاره کرد.

و این بار نیز به وضاحت دیدیم که امریکا و اسراییل هیچ کومکی به دوست "وفادار" شان، مبارک، نه کردند. و اما به نظر من دو موضوع را باید از هم تفکیک کرد:  یکی به پا خاستن مردم است که بالاخره به ستوه آمده و با دست خالی در مقابل قدرت مسلح حرکت می کند، سخت قابل قدر است ؛ و دوم موضوع  منافع ابر قدرتها در این جوامع. آماده گی مردم برای قیام در مقابل استبداد، آرمانگرایانه است و منافع عمومی را در نظر دارد و اما این که نتیجه چی می شود ارتباط می گیرد به سطح آگاهی مردم از مسایل سیاسی و ملی بودن رهبران قیام. در ورد این که انقلابات افریقای شمالی و قسماً کشور های عربی بر اساس سناریوی از قبل ترتیب شده به وقوع پیوسته باشد، چیزی گفته نه می توانم و هر نوع پیش داوری نیز عجولانه و دور از منطق خواهد بود. اما این ملت ها عملاً نشان دادند که اگر مردم برای منافع مشترک، بر اساس درد مشترک به پا خیزند، هیچ مستبدی تاب مقاومت نه خواهد آورد.   

حمید عبیدی:

ښاغلی روشنیالی ، تر اوسه پوری د لویدیزو هیوادنو سیاست په سیمه کې د  تیلو د ترلاسه کوولو  او د اسراییل د امنیت مسالی بر بنسټونو ولاړ وو . له همدی امله دوی حاضر وو چی  له مستبدو او فاسدو رهبران څخه  پلوی وکړی چی  لویدیز پلوی وی او یا کم تر کمه دغه هدفونو ته خطر نه بلل کیدلی . ایا اوس د غربی هیوادونو سیاست په سیمه کې بلون موندلی او اوس به «اخلاق»  د «ګټو» پر پرتله مهم ځای نیولی او که د ګټو د تامین ستراتیژی یی بدل شوی دی؟

دستګیر روشنیالی ( دنمارک کی میشت  د سیاسی او ټولنیزو چارو څیړونکی):

غرب واقعاً په اخلاقي لحاظ په منځنی ختيځ او د افريقا په شمال کي بايللې ده. دلته دغرب سياست د فاسدو رهبرانو په ملاتړ کي نه يوازي د تيلو د ترلاسه کول او د اسرايلو د امنيت ساتل وو، بلکي غرب د همدي رهبرانو په وجود کي دا سيمه د امريکا، المان، فرانسي او انگلستان د وسلو خرڅولو په لوی مارکيت هم بدله کړي وه.

په سياست هيڅکله هم “ اخلاق” د “ گټو” ځای نشي نيولاي. په عربي نړۍ کي په هميشنۍ توگه د غرب سياست د “ گټو” پر بنياد عمل کوي. پرون همداسي وو، نن همداسي دی او سبا به هم همداسي وي.  په سياست کي اخلاق ډيرکمزوری رول لري او دا ډيره مشکله ده چي دا او هغه سياست په اخلاقي نورمونو توجيه شي

حمید عبیدی:

آقای روغ ، شما در نوشته تحلیل تان تحت نام «مصدرها نو می شوند»  این باور را بیان داشته اید که غرب غافلگیر شده و  در نتیجه این تحولات یکی از مهم ترین مناطق ستراتیژیک جهان را از دست می دهد. حالا سووال این است که وقعاً «مصدرهای نو می شوند»  و یا  معبرها نو می شوند- به این معنا که چون ادامه تامین منافع مانند گذشته  از طریق  ثبات متکی بر استبداد و اختناق ممکن نه بود و برعکس آن وضع زمینه توسعه ی افراطگرایی اسلامی را فراهم می ساخت ، اکنون  با ایجاد یک چهارچوب ثبات دینامیک نزدیک به غرب منافع ستراتیژیک غرب  بهتر تامین خواهد شد ؟

حمیدالله روغ ( پژوهشگر مقیم آلمان ):

انقلاب در حوزهء تمدنی عربی، حقیقتاً برای غرب غیر منتظره بود .

مشخصه ی این انقلاب، این نیست که کی چیزی را از دست میدهد و کی چیزی به دست می آورد؛ بل این است که این انقلاب، مهم ترین حادثه ی چند سال اخیر را وارد مرحله ی قاطع می سازد: جهان از سیطره طلبی ِ یکقطبی فراتر می رود؛ جهان گام جدید و اساسی بر می دارد به سوی چندین جانبه شدن .

نه تنها معبرها و میدان های بازی جهانی، بل ساختارها و قواعد بازی جهانی نو می شوند: مصدر ها نو میشوند .

نظام های دست نشانده ی قبلی در حوزه ی عربی، نه عامل و یا مانع توسعه ی بنیادگرایی اسلامیستی بوده اند و نه مصروف سرکوب آن. عملکرد اصلی این رژیمها، و وجه تعریف ِ مثلث ِغرب-اسراییل-عرب، عبارت از صدور بنیادگرایی از حوزه ی عربی به «جهاد» افغانستان بود؛ و غرب این «صادرات» را برای تحقق اهداف ژیوستراتژیک خود در حوزه ی تمدنی ما به کار می گرفت.

درطی 50 سال گذشته- و خاصتاً 30 سال گذشته- یک دور باطل ایجاد شد. از طریق این دور باطل، رژیم های دست نشانده ی عربی کوشیدند که حوزه ی تمدنی ما را به یک تنوری مبدل بسازند که مشکلات داخلی خود را در آن تنور بسوزانند .
اینک این دور ِباطل از هم می گسلد.
این را که غرب منافع ستراتژیک خود را در حوزه ی  عربی چی گونه نگه می دارد، و یا نگه نه می دارد
 ،  وا می گذاریم به میدان های نو تعامل میان غرب و عرب؛  و اما مسلم است که اینک با تغییر نظامهای سیاسی در حوزه ی عربی، ماشین اصلی جنگ در افغانستان درهم شکسته است .

تامین صلح در افغانستان از شرایط  ِامکان ِ تاسیس یک میکانیزم ِ نو ِ موازنه کننده ممکن می شود ، که یک توافق ِنو ِگلوبال را نهادینه می سازد.

حوزهء تمدنی ما، اینک مجال می یابد که به دَور ِ خود بچرخد تا به سوی ظهور ِ خود گام بگذارد ؛ افغانستان مرکز ِ تاسیسیِ این حرکت دورانی برای این ظهور ، قرار می گیرد : مصدر ها نو میشوند !!

ادامه دارد

***

نظر شما