رسيدن:  04.07.2011 ؛ نشر : 07.07.2011


دستگير روشنيالی

مصالحه گدايی نيست


مصالحه، غلبه بر تفکر دشمن سازی و ذهنيت جنگی


- مصالحه پند و نصيحت نيست و يا مصالحه با پند و نصيحت هرگز تامين نه می شود. مدت بيش از سی سال می گذرد که در افغانستان کلمات پند آميز “ موږ ورونه يو”، “ ما برادران هستيم”، “ ما همه مسلمان استيم و در بين ما چيزی نيست که عامل جنگ شود” گفته می شوند. اما در عمل “ برادران مسلمان” يک روز هم جنگ را توقف نه دادند. مصالحه به جای پند و نصيحت به اساس اقدامات و تدابير معين سياسی به دست می آيد و مصالحه خود يک پروسه سياسی است.

- مصالحه پروسه یی نيست که جدا و در غياب جامعه صورت گيرد. آن چی که در غياب جامعه صورت می گيرد به جای مصالحه، معامله خواهد بود. در افغانستان مصالحه عبارت از توافق حامد کرزی با ملا عمر نه می باشد. مصالحه در افغانستان، طرف های زيادی را در برمی گيرد . جنگ طولانی جامعه افغانی را با خطوط بسيار درشت تقسيم کرده است . با گذشت هر روز اين خطوط تقسيم کننده روشنتر می شوند. به عبارت ديگر روابط ديروزي در نتيجه ی جنگ ويران گرديده اند و اعتماد اجتماعی سخت متضرر شده است.

افغانستان، افغانستان سی سال پيش نيست. افغانستان، افغانستان ده سال پيش هم نيست. اکنون با مصالحه است که چی گونه و با کدام وسايل روابط ويران شده و اعتماد متضرر شده را احيا می کند . اگر مصالحه در غياب جامعه صورت گيرد، نه تنها اعتماد اجتماعی احيا نه خواهد شد، بل نتيجه ی آن جنگ نوين داخلی خواهد بود که افغانستان را به سرعت به سوی تجزيه ی قطعی رهبری خواهد کرد.

- مصالحه به معنای برگشت به حالت ديروزی نه می باشد. در مصالحه به جای برگشت به حالت ديروزي ، الترناتيف نو جستجو می شود . مصالحه به خاطر فردا می باشد- فردای فارغ از جنگ و جنگ ها. هدف مصالحه ايجاد حالت جديد و مطمينی می باشد که در آن هر کس به فردای خويش اعتماد کرده بتواند . آينده ی افغانستان فقط به اساس پرنسيپ های حقوق بشر، دموکراسی و همزيستی ايجاد شده می تواند. ایجاد چنان تغيیرات در قانون اساسي که خواسته های طالبان را انعکاس دهند به معناي برگشت به ديروز می باشد.

- مصالحه، همزيستی مسالمت آمیز با ديگران و يا هم همزیستی با مخالفين است. همزیستی مسالمت آمیز ضرورت فاصله گرفتن طرف های درگير را از تفکر و ذهنيتی که از يک طرف نفرت و فاصله ايجاد کرده و از طرف ديگر جنگ و کشتار را توجيه می کند به وجود می آورد. در افريقا جنوبی سياست اپارتايد بود که جامعه را به سياه و سفيد تقسيم کرده بود و در اين کشور امکانات عملی مصالحه زمانی به وجود آمدند که
حزب ملی افريقای جنوبی از خط مشی اپارتايد به طور کامل صرف نظر نمود. در افغانستان وظيفه مصالحه غلبه بر تفکر جنگی می باشد. وظيفه مصالحه غلبه بر منطق دشمن سازی است. مصالحه زمانی موفقيت خواهد داشت که نيروها و گروهایی درگير حق ديگران برای موجوديت و اندیشيدن متفاوت را بپذيرند. تا اين کارها صورت نگيرد، مصالحه تامين نه می شود.

در منطقه و از جمله در افغانستان تفکری که فاصله ی اجتماعی و نفرت را ايجاد کرده است و جنگ جاری را توجيه می کند بنياد گرايي مذهبی می باشد. اين تفکر ذاتاً بر خشونت تکيه دارد و يک تفکر متعرض و فاقد شيکبایی در برابر ديگران است. پيروان اين تفکر به جای قبول کردن ديگران و احترام به ديگران تلاش دارد نظريات خود را -آن هم توسط زور- تحميل نمايند و قدرت خود را در نابودی ديگران جستجو می کنند.

متاسفانه تفکر بنيادگرایی در منطقه و از جمله در افغانستان در حال گسترش بوده و در بعضی جا ها از شکل تفکر و ذهنيت برآمده و به يک قانون مسلط مبدل شده است که تمام عرصه های زنده گي اعم از روابط اجتماعی، روابط فاميلی، فرهنگی، آموزشی،اقتصادی... را کنترول می کند .متاسفانه به جای فاصله گرفتن از ذهنيت بنيادگرایی تلاش وسيع به خاطر مسلط کردن آن وجود دارد. این وضعیت ، عملی شدن خواست های “دست کشيدن از خشونت ، جدایی با القاعده و قبول کردن قانون اساسي افغانستان” را ناممکن ساخته و مصالحه ی پیشنهادی آقای کرزی را به اوتوپيا مبدل می سازد .

ـ مصالحه به معناي ايجاد اعتماد و تفاهم روي پرنسيپ های مشترک است . اين پرنسيپ ها در اعلاميه حقوق بشر درج گرديده اند. در افريقا جنوبی، در ايرلند شمالی و در کمبوديا، مصالحه با پذيرش همين پرنسيپ ها به وجود آمد. مشکل مصالحه در افغانستان از يک طرف ناديده گرفتن پرنسيپ های متذکره می باشد و از طرف ديگر طرف های درگير و يا يکی از اين طرف ها اصول مطلق و تغيرناپذيری روي ميز مذاکره مطرح می کنند که به طرف مقابل هيج چيزی نه می دهد . در چنين حالتی نه توافقی صورت می گيرد و نه هم مصالحه یی به وجود می آيد. اگر طرف های درگير و از جمله طالبان از خواست های مطلق خويش گذشت نه کنند، امکان رسيدن به مصالحه در افغانستان میسر نه خواهد شد.

ـ در کار مصالحه بسيار مهم است که طرفهای درگير هويت و اهداف يکديگر را دقيقاً درک و تعريف نمايند. عبارات “ مرور ورونه” و يا “ برادران ناراضی” هيچ هدفی و هيچ هويتی را تعريف نه می کند. اين عبارات بر علاوه ساده کردن، بی هويت کردن طرف مقابل نيز می باشند. هر گروه در درجه اول به اساس اعمالی که انجام می دهند، تعريف می گردد. در اين زمينه يک برخورد پرادوکسال وجود دارد و آن اين که، اعمال طالبان ترور تعريف می گردد، ولی خود شان تروريست نامیده نه می شوند. اين نوع برخورد نه تنهابه کار مصالحه کومک نه می کند، بلکی آن را بی محتوا نيز می سازد.

طالبان به جای “ مرور وروڼه” يک جريان ايديولوژيک و نظامی باست که اهداف معينی دارد. طالبان يک نيروی منطقه یی است . از طالبان افغانی تا طالبان پنجابی همه با هم پيوند های عميق ايديولوژيکی دارند و طوري که می بينيم اهداف مشترکی را تعقيب می کنند . طالبان در حال حاضر -به ويژه در مناطق قبيله یی- به نيروی مبدل شده که بخش های بزرگی از جامعه را در کنترول خود دارند. هيچ منطقی، جز ساده کردن عبارت“مرور وروڼه” را توجيه نه می کند.

ـ در کار مصالحه اين و آن طرف درگير نه می توانند نقش ميانجی را بازی کنند. پاکستان که در عمل يک طرف درگيری است نه می تواند در مذاکرات به حيث ميانجی اشتراک داشته باشد .پاکستان که مسوول اصلی جنگ جاری می باشد نه بايد چنين چانسی را به دست آورد. اگر به پاکستان نقش ميانجی در مذاکرات صلح داده شود، اين عمل بدون شک به معنای قانونيت دادن به عمق ستراتژی پاکستان در افغانستان می باشد.


برادران!؟
طبق راپورها در سفر اخير ريس جمهور افغانستان به پاکستان، برادران!؟ توانستند «اعتماد متقابل را ايجاد کنند».
“دو کشور از مرز بی اعتمادی گذشته و آماده اند گامهای عملی را برای صلح و مقابله با شورشها در هر دو کشور بردارند”.(سفير افغانستان در پاکستان)


“فضای بی‌اعتمادی که سال‌ها میان افغانستان و پاکستان حاکم بود، اکنون از بین رفته و مقام‌های دو کشور تلاش‌ دارند تا اقدامات عملی را در راستای بهبود روابط دو جانبه بردارند” . (معين وزارت خارجه افغانستان)

“ ما با همدیگر در یک فضای برادرانه روی مسایل خیلی با تفصیل و از عمق قلب صحبت کردیم و خیلی آرزو دارم که این گفتگو ها بتواند نتیجه داشته باشد که شما میدانید به نفع همه ماست.” (از مصاحبه کرزی با سی ان ان)

واقعاًحرف های متذکره ظاهراً چی قدر زيبا و مقبول اند و در واقعيت ايجاد اعتمادبين افغانستان و پاکستان می تواند قوه محرکه مصالحه باشد. اما سووال اين است که آیا واقعاً چنين اعتمادی ايجاد شده است و اين اعتماد چی گونه و روی کدام پرنسيپ ها به وجود آمده است و آن عواملی که موجب بی اعتمادی طولانی بين دو کشور گرديده بود چی گونه از بين رفته اند و يا از بين می روند!؟

آيا افغانستان مطمين شده است که ديگر خطر “ سیاست عمق ستراتژیک پاکستان در افغانستان رفع شده و پاکستان از طالبان حمايت نه مي کند و تمام مراکز تربيه و تجهيز آنها را مسدود می کنند؟! هيچ کس به وقوع چنين چيزی باور کرده نه می تواند و در عمل هيچ نشانه یی وجود نه دارد که پاکستان از سیاست عمق ستراتژیک خود در افغانستان منصرف شده باشد و يا هم حمايت خويش را از طالبان قطع کرده باشد. سیاست عمق ستراتژیک پاکستان در افغانستان و بنيادگرایی مذهبی دو چیز جدایی ناپذیر اند. سیاست عمق ستراتژیک پاکستان در افغانستان در اوايل سال های 1980 توسط جنرال ضياالحق به خاطر تبديل کردن پاکستان به يک قدرت منطقه یی و دسترسي به منابع آسيای مرکزی از طريق افغانستان به وجود آمد . جنرال ضیاالحق به خاطر تحقق اين اهداف، بنيادگرایی مذهبی را به حيث وسيله انتخاب نمود. امروز با وجود اين که بنيادگرایی دارد از کنترول پاکستان خارج می شود، اما پاکستان سياست جنرال ضياالحق را در مورد افغانستان بدون کوچکترين تغیير ادامه می دهد.


“طالبان خوب” و “ طالبان بد”

در محافل سياسی و نظامی پاکستان اصطلاحات “ طالبان بد” و “ طالبان خوب” مروج اند. طالبان خوب، طالبانی اند که در افغانستان جنگ می کنند و طالبان بد آنهایی اند که بر اهداف پاکستانی حمله ور می شوند. “ طالبان خوب” با مقامات نظامي پاکستان ارتباط نزديک و منظم دارند و رهبران آن ها در مراکز نظامي اين کشور زنده گی می کنند. با وجود تقاضاهای مکرر امريکا اردوی پاکستان بالای شبکه حقانی که از جمله طالبان خوب شمرده می شود فشار وارد نه می کند.

“ دو جنرال ارشد امریکایی - جان الن و ولیام مک‌روین- می‌گویند که تردید دارند پاکستان به این زودی‌ها پناهگاه‌های شورشیان در خاک خود را از بین ببرد.” (بی بی سی)

« طالبانو جنګ ګټلی. پاکستانيان بايد له هغوی نه بخښنه وغواړي چې له امريکا سره يې مرسته کړې او له طالبانو سره مرسته وکړي چې د پاکستان ګټې يې خوندي کړي دي» . ( د پاکستان پخوانی لوی درستیز جنرال اسلم بيګ )

عوامل بی اعتمادی بين افغانستان و پاکستان پابرجا اند و تجارب نشان می دهند که دولت پاکستان با هيج کسی صداقت نه دارد و به هيچ کسی چهره واقعی خود را نشان نه می دهد- حتا به مردم خود پاکستان. بنابراين دلايلی وجود نه دارند که به حرف ها و تعهدات پاکستان اعتماد کرد.

برادران! مثل ديروز يک بار ديگر ديوار ريگی اعتماد ساختند که فروپاشی آن از همان لحظه های اولی از جمله با فیر توپ ها و راکت های پاکستان به سوی افغانستان آغاز گرديد.
پاکستان در برابر هند سخت احساس حقارت می کند و با کشته شدن اسامه بن لادن توسط امريکایی ها در پاکستان احساس حقارت پاکستان دو چندان گرديده است. پاکستان می خواهد قدرت خود را به نمايش بگذارد و اين کار را جز در برابر افغانستان در برابر ديگران کرده نه می تواند.


الترناتيف چی است؟
در افغانستان برای مصالحه به درجه اول عامل زمان- که باز نه می گردد- باخته شده است و در نتيجه ضعف دولت موجود فرصت های زيادی در زمينه از دست رفته اند. در افغانستان مصالحه یی که جنگ جاری را ختم کرده و جلو جنگ های آينده را سد نمايد به مشکل قابل تصور است. مصالحه زمانی به واقعيت مبدل می شود که نه تنها جنگ جاری را متوقف سازد، بل در آينده هم امکانات و زمنيه های جنگ و جنگ ها را به حد اقل برساند. در برنامه ی مصالحه ی پیشنهادی دولت افغانستان چنين تضمينی ديده نه می شود. دولت افغانستان مصالحه را گدایی می کند. گدایی، گدایی است و نتيجه ان هم گدایی.

وضعيت موجود نيز در افغانستان ادامه پيدا کرده نه می تواند. اين وضعيت بايد تغيیر يابد. اين وضعيت بايد تعويض گردد. زماني که مساله تعويض مطرح می شود بايد الترناتيفی وجود داشته باشد تا جای وضعیت کنونی را بگيرد. پس الترناتيف چي می باشد؟

الترناتيف ها:

- بازگشت طالبان به قدرت؛

- ايجاد يک سيستم فدرالی ؛


- دولت توانا و دیموکراتیک.

پيش از وارد شدن به بحث الترناتيف ها توجه خوانندگان را به يک مسله بسيار اساسی جلب می کنم و ان اينکه،.ما در جهانی زندگی می کنم که حوادث و رويداد های سياسی در اين و ان کشور بعد منطقوی وجهانی دارد و خصوصآ رويدادهای سياسی که در افغانستان واقع می شوند به شکل از اشکال تمام جهان را متاثیر می سازد. پس ما نه می توانيم تحولات سياسی افغانستان و سيستم سياسی اينده افغانستان را منحصر به افغانستان بررسی کنيم.


1 ـ بازگشت طالبان به قدرت
“ اسلامي امارت د هیواد دروانې لانجې لپاره په هماغه پخواني څرګند موقف باندې ولاړ دی، او دافغانستان د مسالې حل د بهرنیو يرغلګرو عسکرو په وتلو، او د یوه واقعي شرعي او خپلواک نظام په نفاذ کې ویني “ (ملا عمر)

گرچی بازگشت طالبان به قدرت کار ساده و آسان به نظر می رسد ، ولی استقرار و تحکيم قدرت طالبان در افغانستان با موضعگريهای موجود آنها تقريباً ناممکن می باشد. اکثريت مردم افغانستان خواهان بازگشت طالبان نه می باشند. بر علاوه ی مخالفت و ضديت با بازگشت طالبان در داخل کشور، غرب ، روسيه،هند ، ايران و ...نيز خواستار بازگشت حکومت آنها نيستند. اين کشورها و خصوصآً هند ايجاد حکومت طالبان را به مثابه پيروزي پاکستان تلقی خواهد کرد. بازگشت طالبان به قدرت بدون شک جنگ داخلی را با شدت بیشتری مشتعل خواهد کرد.


2 ـ ايجاد سيستم فدرال
اين مساله را با مطرح کردن يک سووال اغاز می کنم : آيا سيستم فدرال در شرايط دشوار کنونی افغانستان که خطوط جدایی دست بالا دارند موثر و ضرور می باشد؟

ايجاد سيستم فدرال در يک کشور صرف يک عمل سياسی نه می باشد . ايجاد سيستم فدرال نیازمند ثبات اجتماعی و اقتصاد پشرفته نيز است که افغانستان در حالت کنونی فاقد هر دو می باشد. سيستم فدرالې انديشه ملی می خواهد که در افغانستان تا هنوز چنين انديشه یی شکل نه گرفته است و اگر شکل هم گرفته باشد نهايت ضعيف می باشد. در شرايط کنونی ايجاد سيستم فدرال امکان عملی فعاليت ها و تمايلات جدایی طلبی را به وجود می آورد و همسايه ها هم تلاش خواهند کرد تا اين جرقه ها را به آتش مبدل کنند
ما نه بايد مفاهيم را ايديولوژيکی کنيم- متاسفانه بعضی عناصر چنین می کنند؛ به اين معنا که فدراليزم را در هر جا و در هر حالت يک ضرورت قلمداد می نمایند. در حقيقت فدراليزم يک مفهوم ايديولوژيک نیست . همچنان نه می توان گفت که فدراليزم در هر حالت يک سيستم منفی بوده و يک کشور را به سوی تجزيه حتمي سوق می دهد. در جهان نمونه های بسيار موفق فدراليزم از جمله در سويس، کانادا، المان... وجود دارند.
همچنان فدراليزم را در برابر دموکراسی و دموکراسی در برابر فدراليزم نه می توان قرار داد. در رابط با ايجاد فدراليزم در افغانستان باید روی زمان ، وضعيت ، ضرورت و موثریت غور نمود.

در صورت ايجاد سيستم فدرال اول باید افغانستان را به واحدهای فدرال تقسيم کرد . روشن نیست که در حالت بحرانی موجود معیارها برای اين تقسيم چی گونه تعیین خواهند شد و تحقق خواهند یافت و بهای آن چی خواهد بود. و آيا اين تقسيم به معنای تقسيم حاکميت نه خواهد بود؟ با وجود اين همه خطرها و ترس ها تحمیل يک نوع سيستم فدرال پیش از وقت غیر محتمل نیست. اگر غرب و امريکا جنوب و شرق افغانستان را به طالبان واگذار کنند و يا هم طالبان در همين مناطق مسلط شوند، افغانستان به خودی خود شکل فدرالی را خواهد گرفت . در اين صورت هيچ تضمينی وجود نه دارد که افغانستان تجزيه نه شود.


حرکت در مسیر کابوس تجزیه ی تحمیلی

در زمان موجوديت شوروی گفته می شد: “ شوروی تجزيه ناپذيراست” ؛ “ شوروی چون فولاد ناب با هم جوش خورده است” ؛ “ شوروی شکست ناپذيراست”... ولی در عمل نه شوروی چون فولاد ناب باهم جوش خورده بود و نه هم شکست ناپذير بود- بعد از هفتاد سال عمر موجودیت، شوروی هم شکست خورد و هم تجزيه گرديد.

وضعيت عراق پیش چشم ما قرار دارد- کي می تواند تجزيه عراق را يک امر ناممکن تلقی کند. تقسیم نيروهای سياسي عراق بر اساس خطوط فرقه یی سنی، شعيه ، عرب و کرد ، که هر یک در ساحه ی معینی نفوذ دارند، خطر تجزيه آن کشور را افزايش داده است.

تاريخ يکبار نه، بلکی بارها نشان داده است، اقوامي که قرن ها در مجاورت با هم در صلح و همکاری زنده گی می کردند، در شرایط بحرانی به دشمنان يکديگر تبديل شده و تباهی يکديگر را شعار داده اند.

مورخين می گويند که قبايل هوتو و توتسی در حدود شش صد سال در همسايه گي و صلح با هم زنده گی می کردند ؛ ولی در تحت شرایط بحرانی به علت سیاست های فرقه گرایانه ی رهبران سیاسی اين دو قبيله به دشمنان يکديگر تبديل شدند و طی 100 روز در حدود 800000 فرد از قبيله توتسی کشته شدند. ازبکها و قرقزها هم قرن ها در صلح با هم زنده گي می کردند ولی زماني که عنصر قوم سياسی شد، عناصر فرقه گرای قرقزستان، ازیکها را به دشمنی گرفته و طی مدت کوتاهی صدها نفر را کشته، خانه های شان را سوزانید و ده ها هزار را ناگزیر از مهاجرت ساختند.

افغانستان هم در برابر تجزيه بيمه نه شده است . افغانستان تا هنوز موجوديت خود را در تماميت انعکاس می دهد و تماميت به معنای ملت نه می باشد. در افغانستان موجوديت اختلافات قومی، زبانی و مذهبی و دامن زدن اندیشه ها و گرایش های فرقه گرایانه توسط عناصر و گروه های افراطی تا سرحد روياروی های مسلحانه، موانع جدي در برابر ملت سازی ايجاد کرده اند.


دیموکراسی- یگانه راه نجات

دیموکراسي با به قدرت رسيدن دیموکرات ها ايجاد و مستقر می گردد. دیموکراسي توسط دیموکرات به وجود مي آيد و دیموکرات ها اند که از ارزش های دیموکراسی دفاع می کنند. اگر دیموکراسي از يک طرف با مشارکت هر فرد در سياست و قدرت به وجود می آيد و از طرف ديگر در دیموکراسی است مردم حق تصمیم گیری را به دست می آورند.

تنها دیموکراسی می تواند اعتماد اجتماعی را در افغانستان احيا نمايد، و زمینه های بازسازی افغانستان را به سوی ترقی ، پیشرفت ، رفاه و عدالت مهیا سازد . تجارب دنيا نشان مي دهند که دموکراسي زمینه ی ثبات دینامیک را فراهم ساخته و شرايط و امکانات بازسازی و نوسازي را به وجود مي آورد . پیشرفت يک جامعه بدون فراهم ساختن زمینه ها و امکانات برای مشارکت مردم در همه ی عرصه های زنده گی اجتماعی ، ناممکن است- تنها دیموکراسی است که زمینه ی چنین مشارکتی را تامين می کند. در افغانستان فقط و فقط دیموکراسی اين استعداد و توانای را دارد که همه ی افغانها را در تعين سرنوشت شان و تعين سرنوشت کشور شان شريک گرداند. چنین مشارکتی- خصوصاً در عرصه ی سياسی- موجبات هماهنگی میان دولت و جامعه را فراهم ساخته و و گودال های خطرناک جدایی را از میان بر می دارد.