رسیدن:  01.06.2011 ؛ نشر : 09.06.2011 

افغانستان در چنبره ی جیوایکونومی امریکا

 

(پایپلاین ها، پایگاها، چالش ها)

 

چی باید کرد؟

 

تهیه و نگارش: میرعبدالواحد سادات

اهدا: این کتابواره را به آنانی اهدا مینمایم که از تأسیس کمپنی شرق الهند تا رسیدن پای غول یونیکال در منجلاب بزرگترین بازیهای پیچیده ی تاریخ، اعم از "بازی بزرگ"، "جنگ سرد" و معاملات و کشمکش های "جیوایکونومی " جاری صادقانه، در دفاع از مصالح و منافع علیای وطن و مردم قرار داشته و از آرمانهای همیشه جاویدان آزادی، ترقی و عدالت پاسداری نموده و می نمایند.


سخن آغازین:

از چندی به این طرف بحث هایی پیرامون "ایجاد پایگاه نظامی امریکا در افغانستان" در داخل و خارج کشور مطرح است. یک بخشی از این بحث ها با تایید و یا تردید خلاصه گردیده است. این گونه برخورد ها باعث می گردند تا تمام جوانب مربوط به این مساله ی با اهمیت در سرنوشت افغانستان و منطقه و دارای تاثیرات عمده در عرصه ی بین المللی با تمام عمق و پهنای آن مورد توجه هموطنان قرار نه گیرد. البته تعدادی از هموطنان در زمینه برخورد همه جانبه را انجام داده و نظرات مستدل شان را ارایه نموده اند. به ادامه تلاش های هموطنان عزیز و احترام به نظرات شان، این قلم نیز کوشش کرده است تا پس منظر مسایل جاری را بررسی و اهداف و انگیزه های اساسی و پشت پرده ی بحران موجود را مورد بحث و بررسی قرار دهد.

واضح است تا علل "مریضی" خود را تشخیص نه نماییم، چی گونه خواهیم توانست، نوعیت تداوی را مشخص بسازیم. در احوال مشخص کنونی عوامل بسیار خطرناک داخلی و خارجی در حال رشد اند که هست و بود افغانستان را تهدید می نمایند، چی گونه ممکن است از طرح و بررسی این مسایل کلیدی طفره رفت و با یک "پرسش ماهرانه" مسایل بعد از سال (۲۰۱۴) را در دستور روز قرار داد.

این تقدم و تأخر در طرح مسایل بسیار سووال برانگیز بوده و از موجودیت "کاسه ی پر از زهر" زیر این نیم "کاسه ی مالامال از شهد امریکا ـ انگلیس هوشدار باش و زنهار می دهد. به هر حال از آن جایی که مساله مستقیماً به سرنوشت وطن و مردم ما ارتباط می گیرد، سکوت و سکون را در مورد جایز نه دانسته، به انگیزه ی حُب وطن و مردم و تنها در راستای منافع آنان به برسی موضوع می پردازیم. امیدوارم طرح این مسایل باعث توسعه ی دامنه ی بحث گردیده و بتواند راه را به سوی گفتمان همه جانبه مردمی مساعد و گسترش دهد و هر فرزند افغانستان و هر شهروند کشور هر فکر و اندیشه ی سیاسیی که داشته و دارد و در هر کجایی از شطرنج سیاسی افغانستان که قرار داشته و یا دارد، بتواند صادقانه درد دل و صدای خویش را به خاطر هست و بود مادر وطن آغشته به خون بلند نماید.
***
رووس مطالب مطروحه در این نبشته از این قرار می باشد:

1- پروسه ی تضعیف مرحله به مرحله ی افغانستان در ورای سیاست های امریکا:
ـ امریکا و اهداف جیوپولیتیک به خاطر پایگاه های نظامی :

  •  قبل از جنگ سرد

  • در جریان جنگ سرد

  • در مرحله ی جاری جیواکونومیک (انرژی محور)

2- موقعیت خاص جغرافیایی و تاریخی افغانستان ( در ازمنه ها و دالان های تاریخ)
3- پایگاه نظامی یکی از اهداف قبلی و اساسی امریکا
4- پایپ لین و پایگاه در خدمت جیوایکونومی امریکا
5- پایگاه وسیله سیطره بر منطقه و خیزش به آسیای میانه
6- پایگاه ضرورت افغانستان ؟ و یا وسیله ی برای رسیدن به اهداف و مقاصد امریکا!
7- مساله پایگاه و عکس العمل های کشور های همسایه، قدرت های منطقوی و در گیر
8- چالش های موجود در برابر هست و بود افغانستان
9- چی باید کرد

البته در لابلای مسایل فوق الذکر، مطالب مبرم مرتبط با این بحث نیز مطرح خواهند گردید.

به خاطر ارایه بهتر و جلوگیری از خسته کن شدن برای خواننده ی عزیز مطالب در بخش های جداگانه و تحت عناوین فرعی ارایه می شوند. ذکر این نکته خالی از مفاد نه خواهد بود تا اذعان نمایم که این نبشته چنان چی معمول گردیده "بیطرف نه بوده" و واضحاً در پیوند با مصالح وطن و منافع مردم تهیه گردیده و جانبدار چنین مصالح و منافعی می باشد. البته خواننده ی عزیز می تواند مطمین باشد که در بررسی مسایل بدون حُب و بُغض و یا شعار گرایی و شعار زده گی، واقعیت های عینی و تلخ مطمح نظر خواهند بود. در لابلای نوشته هرگاه ضرورت ذکر نام اشخاص مطرح بوده، جهت اختصاربه اسم و تخلص اکتفا خواهد شد  که به هیچوجه به معنای کم بها دادن به بزرگان نه می باشد.

قبل از پرداختن به اصل موضوع، شاید توضیح این مطلب نیز ضرورت باشد که تراژیدی افغانستان و تداوم آن معلول و محصول مداخله ی خارجی است که در ایجاد و تداوم آن ایالات متحده ی امریکا، اتحاد شوروی (روسیه فعلی)، پاکستان، ایران، عربستان سعودی و ... مسوولیت داشته و دارند و طبعاً بررسی جداگانه یی را ایجاب می نماید. صاحب این قلم افتخار دارد که در گذشته مواردی را در زمینه مطرح نموده و امیدوار است در آتیه نیز در این ارتباط مصدر کار سودمند شود.

از آنجایی که موضوع بحث مرتبط با نقش امریکا می باشد لذا در این نبشته عواقب این نقش منفی به خصوص در احوال جاری مورد بررسی قرار گرفته است.

 

قابلیت آقای کرزی در کشف و افشای ؟ مساله پایگاه نظامی:

آقای کرزی به حیث "موفقترین" چهره در تطبیق گام به گام سیاست های امریکا ـ انگلستان در افغانستان، که برخلاف تصور عامه، بسیار با مهارت عمل می نماید، در چند ماه اخیر به برکت حس ششم و "فراست" کسبی ناشی از مجاورت با "هوشیاران جهان"، گویی کف دست امریکایی ها را خوانده و به این "کشف بزرگ" نایل آمده که گویا "امریکایی ها می خواهند پایگاه نظامی بسازند" و چی طور و چی کار... و بعداً در یکی از مصاحبه ها با چهره ی بسیار جدی و عبوس، در حالی که انگشت شهادت را تکان می دهد، خاطر نشان می نماید که : «...اما من مخالف کلمه ی "دایمی" هستم...». فاعتبرو یا اولی الابصار !

هموطن عزیز! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! باری در کتاب «مجموعه ی اندرزها» خوانده بودم: «آنانی که خود را هوشیارترین همه فکر می کنند، مرتکب بدترین اشتباهات می شوند و در آخر کار همانندی زاغ هوشیار که چی چیزها را نوش جان نه می نمایند.». بیچاره رییس جمهور فراموش کرده است که طرح این مساله سابقه ی بسیار طولانی دارد و ابداً تازه و جدید نه می باشد و احتیاج به "رمالی" و "کف شناسی" نه دارد؛ انسانهای با حافظه ی متوسط به خوبی می توانند مسایلی را به خاطر آورند که چی گونه سناتور جان مکین و خانم کلینتن (سناتور آن وقت نیویارک) در سال (۲۰۰۵) در سفری که به افغانستان داشتند، این موضوع را مطرح کردند و طی چند سال اخیر این موضوع چندین بار از زبان مقامات بلند پایه امریکا به عبارات مختلف ابراز گردیده است.

 

انتخاب و بالا کشیدن این مساله ی جنجالی در همان شب و روز:

واضح است که طرح این مساله در همان شب و روز (حدود چهار ماه قبل) به روی محاسبه بسیار دقیق -مشاوران پشت پرده- که خواسته اند با یک تیر دو نشان را بزنند صورت گرفته است؛ زیرا تجربه ی ده سال گذشته نشان می دهد، هر زمانی که خر لنگ امریکا ـ انگلیس در گل افغانستان بند مانده است، برای تغیر و تحریف اذهان خلق الله یا از داخل و یا از آن طرف اوقیانوس ها مساله ی پر سر و صدایی را مطرح کرده اند. امپراتوری وسیع تبلیغاتیی که در خدمت شان قرار دارد اگر هیچ سوژه یی نه یافته اند، درامه ی "ناقضان حقوق بشر" (مشمول در دولت)، جنگ سالاران (اجزای متشکله ی دولت) و یا ... را پیشکش کرده اند.

بحران مشروعیت که از همان ابتدای خشت کج "قرارداد بن"، دامنگیر دولت می باشد با درامه ی انتخابات ریاست جمهوری و ایجاد پارلمان سوپر ارتجاعی کنونی به اوج خود رسیده و تقلب گسترده و جنجال های پیرامون آن با شروع جلسات ولسی جرگه به خاطر تعین رهبری شان افتضاح را به اوج آن رسانید که طبعاً مایه شرمساری بزرگ برای دولت و حامیان دروغین دموکراسی به شمار می رود.

برای تغیر و انحراف اذهان عامه دست اندرکاران امور بصورت عاجل " دوسیه قدیمی طرح ایجاد پایگاه نظامی دایمی" امریکا را به حیث مبرمترین مساله در دستور کار روز قرار دادند و با استفاده از امکانات وسیع تبلیغاتی بحث های داغ را در رابطه سازماندهی نمودند تا بتوانند همزمان چند پاخته را با یک تیر شکار نموده و اذهان عامه را تغیر و انحراف بدهند تا معاملات ننگین "بی سر و صدا" انجام یابند و درامه ی مضحک (بازیهای قرون وسطایی قومی)، نخستین افاده ها و هسته ها برای "دمکراسی" را مدفون و پارلمان سوپر ارتجاعی به درد بخور را برای صحه گذاری بر پلانهای بعدی منجمله تایید پایگاه نظامی و... به وجود آورند . از جانب دیگر با طرح مساله ی پایگاه، نوعی "ذهنیت سازی" و «پالایش اذهان" را برای پلانهای مطروحه خویش در رابطه را انجام بدهند و به اصطلاح "ترسک" مردم را از ایجاد "پایگاه و حضور دوامدار" و ... بپرانند. زیرا "پایگاه سازی" یکی از اهداف اساسی و ستراتیژیک امریکا ـ انگلستان می باشد و تمام جان کنی و جان فشانی و لشکر کشی ها به خاطر همین هدف صورت گرفته است. بناءً بسیار ضروری است تا شکل دهی اذهان در پیوند به این خواست و هدف انجام یابد و طبعاً در رابطه تجارب گسترده یی را در اختیار دارند و چنان چی خود شان تعریف می نمایند : «نقش اصلی در "تحقیق و انکشاف" لازمه ی خطوط اساسی و نیز راه های حل و فصل و بیرون رفت، چی گونه گی و انجام برخورد ها و فعالیت ها برای دولت امریکا بر عهده سازمانهایی است که به "فکر انباره" مشهور اند...»

در جای دیگر مرتبط به همین موضوع میخ وانیم: «شورای روابط خارجی که در سال (۱۹۲۱) تشکیل یافت و اعضای آن اکنون در حدود ۳۶۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر می باشند؛ در گروه ها و بخش های مختلف کار می کنند، آنان در زمینه ی اقتصاد، گلوبالازیشن، حقوق بشر، امنیت داخلی، سازمانهای بین المللی، رسانه ها، جنگ و مناقشات، علم و تکنولوژی، تروریسم و سیاست های امریکا در عرصه های مختلف نظر و مشوره می دهند، گزارش می نویسند و نیازها و خط مشی ها را تیوریزه می کنند. به این ترتیب این شوراها تنها درگیر سیاست خارجی نه می باشند بلکه تقریباً در همه جا دست می اندازند».

ـ طفره رفتن از مسایل و سووالات اساسی که همین اکنون مطرح می باشند

در حال که مبرمترین مسایل مربوط به هست و بود افغانستان مطرح اند و بدون بررسی و حل و فصل آن رسیدن تا سال (۲۰۱۴) زیر سووال جدی قرار می گیرند، بسیار آگاهانه از طرح این مسایل طفره میروند.
اهم این مسایل و سووالات به این قرار بیان میگردند:

و در بعد خارجی:

و غیره و غیره که هست و بود افغانستان به آن ها ارتباط دارد. بدون پرداختن به این مسایل اساسی، طرح مساله ی جنجال بر انگیز پایگاه ها، نوعی خاک زدن به چشم مردم است و طبعاً در راستای منافع امریکا ـ انگلیس مفید تمام می شود؛ اما تجربه ی دردناک و خونبار نشان می دهد که کاملاً به ضرر افغانستان تمام می شود. این افغانان اند که به خاطر "خانه ی خویش" باید سنجش های عمیق و همه جانب را انجام بدهند و به عوض ده بار، صد بار پل و گز نمایند.

در دهسال قبل زمانی که کار نظامیان امریکا، از طریق زد و بند با "اتلاف مخالف طالبان" پیشی گرفت، "سیاستمدارن" آن کشوربه عجله عجیب و غریب به بن شتافتند و به اصطلاح وطنی ما "حلال و مردار" قراردادی منعقد و اداره ی انتقالی را سازماندهی نمودند که می توان آنرا کلوخ ماندن و از آب گذشتن قلمداد کرد و این مردم بیچاره ی ما اند که در این مدت کفار ه ی آن "خشت کج" نهادن را می پردازند.

اکنون که در دهمین سالگرد آن قرارداد قرار داریم، هر انسان واقعبین می تواند قضاوت نماید که آن کار خام به مفاد افغانستان نه بوده و دستاورد آن این است که از لحاظ حفظ کشور و هست و بود آن و تصاحب کشور خویش در "نقطه ی صفری" قرار داریم و اگر این مکتب و این ملا باشد با همین بحران مزمنی که دامنگیر ما است و ستون فقرات افغانستان را تخریب می نماید، چشم امید بستن به چند پایگاه نظامی به مفهوم آن است که ما در در برابر سیل مدهش، ساختن خانه های ریگی را " تضمین" کننده ی خانه "مشترک" خویش قلمداد نماییم. در آن صورت باید گفت که پایگاه "نظامی بسیار خوب است" تا از همین دولت طراز جهادی ـ طالبی و مافیایی و فساد سالاران و جنگسالاران حراست نماید.

درست با درک و درس این تجارب دردناک، به طرح این مسایل و سووالات می پردازیم و "زخم خونین" را باز می نماییم تا تشخیص دقیق صورت گرفته و تدابیری به خاطر علاج آن مفید واقع گردد.

 

افغانستان ـ امریکا و پروسه ی تضعیف مرحله به مرحله

بعد از ختم جنگ جهانی دوم که ایالات متحده ی امریکا بنابر دلایل معین تاریخی عهده دار رسالت انگلستان در بعد جهانی گردید و در راس سیستم جهانی سرمایه داری قرار گرفت، مقارن با سالهایی است که در یک پلان استعمار کهن در وجود یک تولد نامیمون، پاکستان در منطقه نقب گذاری و خلق گردید.

این سالهای آغازین جنگ سرد و تقسیم جدید قدرت در عرصه ی جهانی و بین المللی می باشد. در آرایش جدید توازن قدرت بین المللی و تعین ساحات نفوذ در شطرنج ابر قدرت های مسلط و رقیب (امریکا و اتحاد شوروی)، امریکا از همان زمان تا (۱۹۷۳) و (۱۹۷۸) و به نوعی تا (۲۰۰۱) بر اساس منافع و مصالح جیوپولیتیک خویش، همیشه افغانستان را از عینک پاکستان (متحد سیاسی و نظامی خویش) دیده است. با تمام شکایات و رسوا گردیدن پاکستان، نه تنها به حیث "مرکز تروریسم" بلکه به مثابه حامی تروریسم جهانی تا کنون علایم در تغیر سیاست امریکا در قبال پاکستان در عمل وضاحت نه دارد و حتا در این اواخر تشویش فراوان وجود دارد که "خالق پاکستان"، انگلیس تلاش وسیع را رویدست دارد تا یکبار دیگر، کشور ما را به آن تسلیم نماید.

طی تمام این سالها، در برابر مراجعات مکرر زمامداران وقت افغانستان به خاطر جلب همکاری امریکا در عرصه های اقتصادی و نظامی طرف امریکایی پیوسته شرایط خاص، مطابق به منافع و بر وفق مراد پاکستان را مطرح کرده و همیشه جواب منفی توأم با بی اعتنایی و تحقیر ارایه گردیده است.

تصور و اظهارات ریچارد نیکسن (در سمت معاون رییس جمهور امریکا) بعد از سفر به افغانستان، بسیار موهن و تحقیر آمیز بود. محقق و دپلومات امریکایی «لیون پاولادا» تصور و بر خورد آن وقت امریکا را چنین خلاصه می نماید: «... امریکایی ها افغانستان را به صفت یک سرزمین دور افتاده یی که در آن به قول کپلنک قبایل وحشی و ددمنشی سکونت داشته، که افراد آن قانون شکنان متعصب مذهبی، متنفر از بیگانه گان اند، درک می نمودند.»

در سال (۱۹۴۸) هنگام سفر شاه محمود خان صدر اعظم وقت، جورج مارشال وزیر خارجه ی وقت امریکا، حین مباحثه پیرامون دریافت کومک های نظامی و اقتصادی امریکا ، برخورد بسیار تحقیر آمیز با او انجام داد.

در سال (۱۹۵۱) در ملاقات محمد نعیم خان سفیر افغانستان در واشنگتن،  پاسخ جورج مکی معاون وزیر خارجه به او، هنگام بحث پیرامون دریافت کمک نظامی به مراتب تحقیر آمیز تر از حادثه ی قبلی بود. محمد نعیم خان هنگام بحث روی دریافت کومک های نظامی گفته بود: «اگر این کومک نزدیک و مشهود نه باشد، شاید افغان ها مجبور شوند با روس ها مفاهمه نمایند. معاون وزیر خارجه در پاسخ، نمره تلفون سفارت اتحاد شوروی در واشنگتن را از سکرتر خود خواسته، بر روی کاغذ نوشته و برایش می دهد».* 2

بعد از سال (۱۹۷۳) که مداخلات پاکستان در افغانستان آغاز یافت، امریکا در برابر اقدامات حکومت بوتو، مبنی بر جا دادن، تربیه، تسلیح و تجهیز مخالفان جمهوریت اول افغانستان د، "چراغ سبز" نشانداده و آن پروژه را که توسط نصیرالله بابر اداره و کنترول می گردید مورد حمایت قرار داد.

بعد از سال (۱۹۷۸) که حدود این مداخلات گسترش یافتند، امریکا به مثابه حامی تجاوز پاکستان، داخل اقدام گردید و چنان چی بارها افشا گردیده و در سال (۱۹۹۸) بریژنسکی در مصاحبه ی با نول آبزرواتور، افشاء ساخت، در ماه جولای سال (۱۹۷۹) فرمان کومک به تنظیم های جهادی در پاکستان از طرف کارتر رییس جمهور وقت امریکا صادر گردید و کار وسیع با پاکستان به خاطر آماده ساختن آنان و گسیل آن به افغانستان به خاطر عملیات خرابکارانه انجام یافت.

برژینسکی که خود یکی از طراحان این عملیات محسوب می شود، در کتاب خویش اعتراف می نماید که چی گونه به خاطر مقصد جیوپولیتیک، قوتهای نظامی اتحاد شوروی را به افغانستان کشاندند و به این ترتیب افغانستان به مرکز تصفیه حساب ابر قدرت ها و نطح جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت.

جزییات این مسایل در آثار و کتابهای زیاد افشا گردیده اند و منجمله دگروال یوسف مسوول بخش افغانستان در (آی.اِس.آی) در کتاب خویش «تلک خرس» یک بخش زیاد اسرار جنگ اعلام ناشده بر ضد افغانستان را افشا ساخته است. وی می نویسد: «...امریکایی ها بارها گفته اند که این یک عملیات عالی «سی.آی.ای» به خاطر درگیر ساختن اتحاد شوروی در یک جنگ بی مفهوم است.»

در زمان حضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان (۱۹۸۰ـ۱۹۸۹) امریکا پالیسیی را در پیش گرفت تا از یک طرف در بُعد دیپلوماسی مانع حل و فصل مسایل افغانستان توسط موسسه ملل متحد گردد و از جانب دیگر در برابر برآمدن قوتهای نظامی اتحاد شوروی موانع ایجاد نماید، چنانچی این حقایق منجمله توسط حسن الاهیکل، کوردوویز و سلیک هریسن افشا گردیده اند. کوردوویز و سلیک هریسن در کتاب شان «حقایق پشت پرده ی تهاجم شوروی بر افغانستان» می نویسند: «... لیکن در آن وقت اکثراً پالیسی امریکا این بود که جنگ تا آخرین افغان دوام نماید». آن ها به ادامه می نویسند: «... در سال (۱۹۸۳) یوری اندروپوف رهبر وقت اتحاد شوروی مصمم بود قوای آن کشور را از افغانستان بیرون کند اما اداره ی ریگن عملاً مانع آن گردید ؛ زیرا هنوز انتقام ویتنام به شکل کامل آن گرفته نه شده بود».

در آن سالها امریکا به خاطر سمت دهی درست جنگ اعلام ناشده بر ضد جمهوری دموکراتیک افغانستان کمیسیون آتی را به ترکیب جنرال کیسی رییس «سی.آی.ای»، جنرال اختر عبد الرحمن رییس «آی.اِس.آی» و سعود الفیصل رییس استخبارات رژیم سعودی به مسوولیت جنرال ضیاالحق ایجاد کرد. نتایج کار این کمیسیون که با پول فراوان شیخ های عرب، مواد مخدر و ارسال گسترده ی سلاح و مهمات از چندین کشور تقویه می گردید در وجود هزاران افغان و عرب و عجم، چنان زهری را در خارزار افغانستان کِشتند که نه تنها منطقه و جهان را مسموم ساخته، بلکه امروز به مثابه تروریسم بین المللی از همان مرکز -پاکستان- بزرگترین خطر را در برابر تمدن جهان به وجود آورده است. شرارت پیشه گان نامدار جهان، منجمله اسامه بن لادن و هزاران عرب بی وطن دیگر از دستاورد های همان کمیسیون به حساب می آیند.

بعد از موافقتنامه ی ژنو (۱۹۸۸) امریکا بر خلاف تعهدات خویش پیرامون موافقتنامه، به حیث گرانتور و نادیده انگاشتن امضای وزیر خارجه اش -شولتس- به ارسال سلاح و کومک های دوامدار و در سازماندهی جنگ معروف جلال آباد با اردوی پاکستان همنوا گردید.

شکست اردوی پاکستان در جنگ جلال آباد که هزاران شرارت پیشه عرب و جنگجویان تنظیم های جهادی را رهبری می کرد، یکی از صفحات درخشان به خاطر دفاع از تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی کشور بر ضد پاکستان و تجاوز خارجی به حساب می آید.

از سال (۱۹۹۲) تا (۱۹۹۶) با صدور تنظیم های جهادی به کابل و آغاز جنگهای خانمانسوز که دمار از روزگار مردم بیرون کرد و باعث نابودی اساسات مادی و تخنیکی کشور و نابودی اردوی ملی افغانستان گردید، امریکا ظاهراً خود را بیطرف جلوه می داد اما در عمل مصروف تدارک و خلق پروژه ی جدید خود بود- پروژه یی که بتواند در خدمت اهداف جدید مرحله ی جیوایکونومیک قرار گیرد؛ زیرا دیگر وسایل جنگ سرد یعنی تنظیم های جهادی، وظایف محوله را انجام داده بودند.

دلچسپ است به خاطر بیاوریم که چی گونه همزمان با طراحی پروژه ی طالبان، سر و کله ی غولهای نفتی «بریداس و یونیکال» در افغانستان و منطقه پدیدار گردید و مردم ما برای نخستین بار با این نامها آشنا شدند.

واضح است که امریکا به حیث حامی طالبان، از ورود آنان به کابل استقبال کرد و مدتها تلاش نمود تا "مخلوقش" را به صراط مستقیم عیار نماید. سر انجام آن چی طی بیشتر از ربع قرن در افغانستان و منطقه کشت کردند تا جنگ سرد را ببرند، به شکل شعله های آتش در یازدهم سپتامبر سال (۲۰۰۱) در برجهای سمبول قدرت امریکا سر برآورد.

سازماندهی هجوم نظامی امریکا بر افغانستان در اکتوبر همان سال، در ظاهر امر به خاطر نابودی القاعده و طالبان سازماندهی گردید. اما اکنون که ما در دهمین سال آن حوادث قرار داریم، می توانیم مشاهده نماییم که بالاثر آن هجوم نظامی، جایگاه طالبان در شطرنج افغانستان عوض گردیده و شاخه های القاعده احتمالاً عهده دار رسالتهای دیگر باشند. بی جهت نه بوده است که با تمام جنگ و کشتار و جباریت خاص رامزفلد وزیر دفاع وقت امریکا، رهبری طالبان و القاعده به امانت و سلامت به پاکستان وضع الجیش یافتند. با این مروری که بر برخورد امریکا با افغانستان انجام یافت، بد نخواهد بود تا روی این نکته مکث نماییم که آیا امریکا اشتباه کرده است؟

واضح است که امریکا و سایر قدرتهای بزرگ اشتباهات مدهشی را انجام می دهند. اما جان مطلب در این است که: این اشتباهات در تطبیق و تحقق سیاستها و پالیسی ها است. اهداف ستراتیژیک بر اساس منافع ملی امریکا، که همان منافع بزرگترین کارپوریشن ها و انحصارات بزرگ و صنایع نظامی و نفتی و... است با سنجش های بسیار دقیق و همه جانبه توسط مووسساتی با امکانات تحقیقاتی طراحی گردیده و بعد از عبور از دهلیز های ادارات استخبارات، پنتاگون و وزارت خارجه، در کاخ سفید رسمیت می یابند. واضح است که در تمام این مراحل، غولهای نفتی و کارپوریشن های صنایع نظامی و تسلیحاتی در جریان تدوین اسناد از طریق "اولیگارشی اداری" که اکثراً نور چشمی های آنان می باشند قرار می گیرند.

بناءً طرح این گونه مسایل که گویا امریکا اشتباه کرده است و ... یا "عقلای کرام" افغانی تصور می نمایند که گویا راه درست را به امریکا نشان داده اند و... بسیار ساده لوحانه پنداشته می شود. ستراتیژیست های امریکا و انگلستان با مهارت راه را برای اهداف طویل المدت خویش هموار می نمایند. (حالت مشابه را می توان در عدم مهار کردن تحریکات، کشتارها و جنایات حفیظ الله امین مطالعه کرد که سر انجام کار به مداخله ی نظامی شوروی کشانیده شد).

بعد از تهاجم نظامی امریکا بر افغانستان که در دهمین سال آن قرار داریم امریکا و انگلستان مصروف رهبری بحران و تعمیق و گسترش آن در افغانستان، پاکستان و به درجات متفاوت در سایر کشور های منطقه بوده اند. طرح این واقعیت به آن  مفهوم نه می باشد که بسیاری از تغیرات در کشور طی این ده سال نادیده گرفته شوند و یا این که منفی گرایی صورت گیرد؛ اما متأسفانه واقعیت های تلخ از این قرار اند:

در این دهسال سیاست کجدار و مریز امریکا ـ انگلستان، مداخله ی گسترده ی پاکستان و دسایس ایران، ابعاد بحران را گسترش بی سابقه داده است.

برای این که خواننده ی عزیز تصور نه نمایند که این حقایق به خاطر ضدیت با امریکا بیان می گردند، از زبان خود امریکایی ها و یکی از برجسته ترین چهره های عرصه ی پژوهش و افغانستان شناس معروف آن کشور نقل قول می نمایم: بارنت روبین که در تکمیل اسناد بن و تهیه طرح قانون اساسی موجود نقش داشته و پیوسته در رفت و آمد به افغانستان می باشد؛ می نویسد:« ... امریکا از ایجاد دولت مدرن و مشروع در افعانستان جلو گیری کرده است».

طی دو ـ سه سال اخیر امریکا و انگلستان آگاهانه "میلودی شکست و گریز" را سروده اند که باعث تقویت روحیه طالبان گردیده و پاکستان و ایران را به مداخله و دسیسه مصمم تر کرده است.

زمان به سرعت می گذرد. ماحصل تمام این دهه و دستاورد حضور گسترده ی نظامی و اقتصادی این است که متأسفانه افغانستان در اسارت کامل قرار دارد:

(بی انصافی است اگر تمام مصایب خود را بر دوش امریکا و انگلستان بیندازیم و متوجه سهم خود نه باشیم ؛ اما قدر مسلم آن است که در افغانستان همیشه و به خصوص در برهه ی بیشتر از یک دهه ی اخیر نقش عامل بیرونی و خارجی عمده بوده و می باشد.).

باری شاعر و شخصیت ملی و اجتماعی کشور ما عبدالرحمن پژواک گفته بود:

مــرا ز ملک یـاد می دهد امـروز

که مردمان آن اسیر مملکت آزاد است

اکنون به «پژواک» ثانی ضرورت داریم که از اسارت مردم ما و اسارت کشور داد بزند. اما کجاست حرف حقیقت؟ مثل آن که ما عادت کرده ایم که حقیقت را در مسلخ مصلحت از بین ببریم:

یک نعره ی مستانه در این شهر نشنیدیم

ویران شود این شهر که میخانه ندارد

ادامه دارد