رسیدن:  09.11.2011 ؛ نشر : 10.11.2011

نویسنده: پیتر تامسن

مترجم: محمد سرور

 

جنگهای افغانستان

بخش سوم

 

زمانی که من در لندن به ملاقات لارد دیوید گلمور، معاون سکرتر خارجی در امور امریکا و آسیا در وزارت خارجه آن کشور رفتم. دیوید گلمور تصریح داشت که ثبات پاکستان باید در محراق توجه قرار داشته باشد و افغانستان وسیله یی برای دستیابی به هدف است. هدف باید پاکستان باشد، نه افغانستان . موصوف خواهان آن بود تا پاکستان از موضوع پشتونستان رهایی یافته و افغانستان می تواند در حالت هرج و مرج همیشه گی قرار داشته باشد. به هر صورت این امر همیش چنین بود.
گلمور پیشنهاد نمود تا افغانستان به وضع عادی خویش یعنی حکومت مرکزی ضعیف با مناطق قوی و دولت بیطرفی در آسیای مرکزی که همسایه گان نه باید در امور آن مداخله نمایند،باز گردد. پاکستان کشور بزرگی است که از اهمیت بزرگ ستراتژیک بر خوردار می باشد.

در طی سه سال بعدی من به این امر معتقد گردیدم که در سیاست خارجی بریتانیه پیرامون افغانستان تضادی وجود دارد. از یک طرف این سیاست کومک های تخریبی آی اس آی را به حکمتیار و افراطیون افغانی محکوم می نمود و از جانب دیگر آنها خواهان ایجاد منطقه نفوذ پاکستان در افغانستان بودند. طوری که تجربه شوروی ها متبارز ساخت این خواست تحقق ناپذیر می باشد.
من نگران آن بودم که مبادا مشی بریتانیا مبنی بر ایجاد منطقه نفوذ پاکستان در افغانستان از سیاست دوران استعماری آن کشور سرچشمه گرفته باشد- یعنی زمانی که دیپلوماسی بریتانیا تلاش ورزید تا افغانستان را به منظقه نفوذ امپراتوری هند ببریتانوی درآورد.

بینظیر بوتو، صدراعظم فقید پاکستان، به کشورهای غربی سفر نموده و حمایت کشورش را از حل و فصل سیاسی منازعه افغانستان در جهت حق خود اراُدیت افغان ها به خاطر تعین رهبری شان اعلام داشت.
آی اس آی در ضدیت شدید با چنین موضعگیری ، تلاش نمود تا با کاربرد تسلیحات و پول سی آی ای و عربستان سعودی ، گلبدین حکمتیار ، بنیاد گرایی افراطی ضد امریکایی را بر مسند قدرت در کابل قرار دهد.
بینظیر بوتو، به خاطر بقای قدرتش،باید قیمتی را می پرداخت. این به این مفهوم که موصوف باید خویش را از تلاشهای ارتش پیرامون افغانستان، پروگرام اتمی آن کشور و سایر موضوعاتی که برتری اردو را بر دولت پاکستان تضمین مینمود،به دور نگهمیداشت.

صدراعظم بوتو پس از یک تلاش مختصری در جهت تضعیف چنگال ارتش بر اریکه قدرت،حاضر به پرداخت چنین قیمتی گردید. رویارویی بوتو با جنرال اسلم بیگ زمانی آغاز شد که موصوف کوشید تا به دیالوگ بیگ با ایران پیرامون تسلیحات اتمی نقطه ی پایان بگذارد.

در این راستا ریس ارتش به ایران مسافرت نموده و طی ملاقاتی با ریس جمهور هاشمی رفسنجانی، از مساعدت ها در عرصه تکنالوژی اتمی به ایران اطمینان داد. بینظیر بوتو ضمن سفرش به ایران به رفسنجانی تصریح نمود که وی ابتکار بیگ را در این زمینه مورد تایید قرار نه داده است.

پس از  رویدادهای چند، بوتو وادار به عقب نشینی شد. موصوف طی اظهارات بعدی خویش در داخل و خارج کشور از فعالیتهای مخفی ارتش در جهت تعمیل حل نظامی مساله افغانستان، رشد و انکشاف تسلیحات اتمی و عرضه تکنالوژی اتمی به ایران حمایت نمود.

بینظیر، پس از خلع قدرت ، اذعان داشت که وی در سال ۱۹۸۹ ،پس از خروج قوای شوروی، خواهان حل سیاسی منازعه افغانستان بود؛ لیک آی اس آی با آن موافق نه بود، زیرا آن سازمان می کوشید تا با مارش پیروزمند به سوی کابل مزه فتح را به مجاهدین بچشاند. انتقال تکنالوژی اتمی به ایران توسط عبدالقدیر خان،ساینس دان اتمی پاکستان، نمادی از«تفاهم ستراتژیک » با ایران و دکترین « نادیده گرفتن ستراتژیک» از جانب اسلم بیگ و حمید گل بود که در ضدیت اشکار با امریکا به منصه اجرا در می آمد.

یعقوب خان وزیر خارجه وقت پاکستان ، حین ملاقات دو جانبه با من ، عدم علاقه خویش را به حکمتیار و دولت انتقالی افغانی مورد حمایت نظامیان پاکستانی ابراز داشته و از این که فعالیتهای وزارت خارجه آن کشور، در تبانی با ایالات متحده امریکا و اتحادشوروی، در جهت تامین حل سیاسی معضله افغانستان مورد تخریب قرار می گیرد،پرده برداشت. این دولتمرد با تجربه اذعان داشت که حل سیاسی مساله پس از خروج قوای شوروی به یک نیاز مبرم و امکانپذیر مبدل شده است. شوروی به طور گسست ناپذیر با نجیب مدغم نه شده است. ظاهر شاه می تواند نقش متحد کننده را ایفا نماید. به قول موصوف مشکل در آن نهفته است که اسلم بیگ و حمید گل به طور احساساتی به حکمتیار چسپیده اند.

یک دیپلومات پاکستانی که در عین حال متخصص امور افغانستان بود ضمن ملاقات خاص به من اظهار داشت که حمید گل و آی اس آی عمیقا معتقد اند که حکمتیار دستاوردهای را به پاکستان به ارمغان می آورد. عجیب آن که موصوف خود معتقد بود که حکمتیار هیچگاهی نه می تواند افغانستان را رهبری نماید. اگر آی اس آی بتواند وی را بر مسند قدرت بنشاند، باز هم سقوط خواهد نمود؛ زیرا افغان ها از او نفرت دارند.
ملاقات من با حقانی مدت یک ساعت دوام یافت. وی اکثراً از آن شکوه داشت که تقلیل در ارسال تسلیحات سی آی ای از اواخر۱۹۸۸ به این طرف ، به تضعیف قدرت رزمی وی انجامیده است. موصوف با نعره بلند اظهار داشت که چی طور میتوان به جنگ ادامه داد در صورتی که از هشت ماه به این سو مهمات و تسلیحاتی به وی ارسال نه شده است.
حین ملاقات راکت های چینایی خریداری شده توسط سی آی ای از طرف افراد حقانی به جانب خوست پرتاب می شدند. مرکز پکتیا که ده مایل از محل ملاقات و هشتاد مایل از کابل فاصله داشت ، هنوز هم تحت کنترول رژیم نجیب بود. ارتش افغانی و ملیشاهای طرفدار رژیم همواره و پیهم حملات نیروهای حقانی را تا مرزهای دو کشور به عقب میراندند. مصصم بودن انان به خاطر پیکار جهت عقیم ساختن حملات حقانی قبل از همه در این امر نهفته بود که اخیرالذکر رویه ی وحشتزا و مغایر با کرامت انسانی را با اسیران جنگی در پیش می گرفت.

در اثنای ملاقات , عبدالحق آشکارا برایم  اذعان داشت که مجاهدین به نفع حکومتی که از طرف آی اس آی بنیانگذاری شود، جنگ نه می نمایند. موصوف پاکستان را ملزم نمود که خواهان حل نظامی جنگ می باشد، در حالی که فقط و فقط حل و فصل سیاسی می تواند به آن نقطه ی پایان ببگذارد.

برهان الدین ربانی در همنوایی با سیاف و خالص خواهان آن بود تا حکومت انتقالی افغانی را به یک حکومت «سُچه» اسلامی در تطابق کامل با شریعت اسلامی مبدل نماید. از آنجایی که موصوف تاجک بود،نه جنرالهای عالیرتبه پاکستانی و نه هم آی اس آی بر وی اعتماد داشتند.

عبدالرسول سیاف به حفیظ الله امین -پسر عمو و همسایه ی پغمانی اش- شباهت تام داشت. از آنجایی که امین یک فرصت طلب کمونست بود، سیاف موضعگیری مشابه را در قبال انقلاب اسلامی بین المللی اتخاذ مینمود.

زمانی که سیاف، در یک حالت مبهم و مغشوش ، در اثر صدور اعلامیه عفو عمومی کارمل، پس از اشغال شوروی از حبس رهایی یافت،به پاکستان فرار نموده و به سخنگوی طریقت وهابی مبدل شد. این طریقت قبل از آن اصلاً در افغانستان و پاکستان وجود نه داشت.

سیاف در همیاری با علمای مذهبی سعودی در صدد برآمد تا پروفیسران و معلمین آنان را به پاکستان دعوت نماید. مدرسه ها ، پایگاه های نظامی و کمپ های تربیویی که توسط عربستان سعودی تمویل می شد، به معیادگاه اسلامگرایان نظامیگر سراسر جهان مبدل شد. پوهنتون وهابی که در کمپ مهاجرین جلوزی ایجاد و به مقر سیاف مبدل شده بود، از وجوه عربستان تمویل می گردید. در این راستا سیاف و پیروان وی در همکاری تنگاتنگ با عبداله عظام  و دفتر اسامه بن لادن در پیشاور کوشیدند تا برای آنانی که خواهان سهمگیری در جهاد علیه شوروی بودند، تر تیبات اعاشه و اباطه را فراهم نمایند.

خروج قوای شوروی از افغانستان تقریباً بیشتر از ده ماه ادامه یافته و به تاریخ پانزده فبروری ۱۹۸۹ به اتمام رسید. خروج مرحله به مرحله شوروی مقارن بود با رویکار آمدن تغیر عمده در مشی پاکستان پیرامون افغانستان که از یک ستراتیژی دفاعی به سوی ستراتژی تجاوزی میلان مینمود. به جای پایداری در برابر تلاشهای مسکو غرض توسعه ساحه نفوذ شوروی بر افغانستان ، پاکستان کوشید تا ساحه نفوذ خویش را به صوب شمال یعنی از مسیر قله های هندوکش به سوی دریای آمو گسترش دهد. این ستراتژی در واقعیت ، با روپوش قراردادن جنگ نیابتی و ایدولوژی اسلامی ، نمودی از اشغال یک کشور دارای حاکمیت ذریعه کشور بزرگتر بود.

پاکستان با تعمیل سیاست پیشروی در افغانستان در آستانه خروج قوای شوروی ، به سفر طویل ، پر تشنج ، پر مصرف و سر انجام ناموفق خویش در تنگناه افغانستان آغاز نمود. ذو الفقار علی بوتو ، با به کار گماشتن جوانان مهاجر مسلمان،کوشید تا اولین جنگ نیابتی را در افغانستان براه اندازد. این جنگ در سال۱۹۷۵ آغاز و در همان سال به اتمام رسید.
جنگ مشابه دومی اسلام آباد از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ تداوم یافته و جنگ سومی نیابتی در تابستان ۱۹۸۸ شعله ور گردید. این منازعه با شدت تام تا زمانی ادامه یافت که طیارات رهبری شده توسط پیلوتان القاعده به برجهای دو گانه مرکز تجارت جهانی و پنتاگون در یازده سپتامبر حمله ور شدند.

در طول این زمان یعنی سیزده سال ، صدها تن از افسران ارتش پاکستان و آی اس آی ، هزاران عسکر نظامی ، صدها هزار جنگجوی مسلمان آن کشور و دو فرقه ی مربوط بن لادن به نبرد پایان ناپذیر در افغانستان ادامه می دادند.

فرصت منحصر به فرد جهت پایان دادن به منازعه افغانستان در اواخر ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ بازمانی مقارن بود که ارتش پاکستان به موضعگیری تجاوزی متوسل می شد. ایالات متحده نه تنها چنین فرصت را از دست داد بل در عمل با انتقال صدها ملیون دالر به شکل کمکهای مخفی نظامی و اقتصادی به پاکستان در واقعیت از این موضعگیری حمایت نمود.
وجوه مخفی مستقیماً به سازمان آی اس آی تحویل داده می شد- سازمانی که با پیگیری ستراتژی افراط گرایی نظامی در ضدیت با تعهدات رسمی دول امریکا و پاکستان پیرامون حل مساله افغانستان از طریق مذاکره عمل می نمود.

ستراتژیست های آی اس آی در سالیان ۱۹۸۸ و۱۹۸۹ رژیم طرفدار شوروی نجیب را با داشتن قوای نظامی یکصد هزار نفری با اضافه از یکصد هزار ملیشای معاش خور، یه حیث مانع عمده در جهت تحقق پلانهای پاکستان غرض تسلط بر افغانستان پس از خروج قوای شوروی نه می پنداشتند.به نظر آنان قوماندانان ناسیونالست و میانه رو درانی در حومه قندهار ، اسماعیل خان در غرب و احمد شاه مسعود در شمال بزرگترین موانع و سد ها را در جهت پیاده نمودن دیدگاه های ضیاالحق درقبال افغانستان تشکیل می دادند.

ادامه دارد

***

لینک بخش قبلی:

- جنگهای افغانستان- بخش نخست

- جنگهای افغانستان- بخش دوم