رسیدن:  14.01.2014  ؛ نشر :  15.01.2014  

ضیا باری بهاری

خشونت علیه زنان و دختر آزاری در جاده های کابل

«ای مردان، با زنان خویش به نیکی رفتار نمایید و با ایشان مهربان باشید» (پیامبر اسلام)

پیش از آن که معضله زن آزاری و چالش های فراروی زنان و دختران در خیابان ها و جاده های کابل را به کنکاش بگیریم، لازم می دانم تا در گام نخست یک نگاه اجمالی و شتابزده به سرنوشت غم انگیز زن در دوران های گذشته داشته باشیم؛ اما قبل از آن یک نکته را می خواهم یاد آور شوم که در این اواخر در فیس بوک و دیگر سایت های انترنیتی تصاویر و فلم های زنان و دختران مظلومی به نشر می رسد که در بعضی مناطق دوردست افغانستان از طرف بعضی مردان متعصب و جاهل بشکل بسیار وحشیانه گوش و بینی و دیگر اعضای بدن شان قطع گردیده است که دیدن این گونه تصاویر روح و روان هر انسان با احساس و با خرد را که شیر پاک مادر را نوشیده باشد، سخت تکان می دهد. البته من وقتی که این تصاویر را دیدم خیلی افسرده و اندوهگین شدم و وجدانم آرامم نمی گذارد که به حیث یک شهروند افغانستان دست روی دست آرام نشسته و چیزی ننویسم؛ بنابرین با نگارش و نشر این مقاله می خواهم به نوعی صدای اعتراضم را بر علیه ظلم و ستم جنایت پیشه گان و زن ستیزان جاهل و متعصب ابراز نموده و از این طریق بگوش مدافعان حقوق بشر و نهادهای مدنی در افغانستان (اگر گوش شنوای داشته باشند) برسانم تا به این وسیله اندک ترین رسالت انسانی و دین وطنی ام را بخاطر تسکین دردهای بیکران خواهران و مادران داغدیدۀ هموطنم ادا کرده باشم.

سرگذشت غم انگیز زن در رهگذر تاریخ

تا جایی که حافظه تاریخ به خاطر دارد، زن این گوهر آفرینش در طول سده ها همواره به جرم زن بودنش مورد آزار و اذیت مردان قرار گرفته است. تاریخ بشری گواهی می دهد که زن آزاری و خشونت علیه زنان و دختران یکی از پدیده های مصیبت بار جوامعی بشری است که از گذشته های دور در پهلوی دیگر رسوم و عادات خرافاتی و مذهبی نسل به نسل تا به امروز به میراث مانده است. اگر به اوراق تاریخ نظر اندازیم، دیده می شود که در بسیاری از نقاط جهان در گذشته نوزادان دختر را صرف به خاطر آن که به صورت طبیعی دختر به دنیا آمده بودند به فال نیک نمی گرفتند؛ در عربستان سعودی (قبل از اسلام) بعضی از قبایل بیابان گرد دخترانی نوزاد را زنده به گور می کردند، چنانچه قرآن در این رابطه چنین اشاره نموده است: و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون

و چون یکی از ایشان را از دختر (زادن همسرش) خبر دهند، چهره اش (از خشم و تأسف) سیاه شود و تأسف خود را فروخورد. از ناگواری خبری که به او داده اند، از قوم خود پنهان شود و (با خود بیاندیشد) آیا او را به خواری و زاری نگه دارد، یا (زنده)به خاک بسپارد، بدانید که برداشت و برخورد آنان بد است.(1)

البته این تنها در شعبه جزیرۀ عربستان نبود که دختران نوزاد را زنده به گور می کردند، تاريخ كهن گواهي ميدهد که در آن روزگاران حتی در همان کانون های کهن تمدن بشری در یونان باستان در هند در چین در بین النهرین و فارس به زن به چشم پستی و حقارت می نگریستند و هیچ حق و حقوقی برایش قایل نبودند. در یونان باستان اگر زني بچه ناقص و معیوبی به دنیا می آورد او را یا از خانه می کشیدند و یا می کشتند. مسيو تروپلنگ مي نويسد: «زن بيچاره كه در اسپارت فرزند نيرومند و شايسته براي جنگ نمي زاييد آن زن را مي كشتند ...اگر زني ولود بود (و بسيار فرزند مي آورد) مردان ديگری آن زن را به عنوان عاريه از شوهرش مي گرفتند تا از آنها نيز براي وطن فرزند بزايد.»(2)  در سرزمین پهناور و اسرارآمیز هند در میان پیروان بعضی آیین ها اگر مردی وفات می نمود، همسرش را با او یکجا می سوزاندند. در سومری که یکی از مراکز کهن تمدن جهان باستان بود، مرد حق داشت زن خود را به فروش برساند و یا در برابر وامی او را به شخصی دیگری واگذارد. خوب هر آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است آن را به آرشیف تاریخ بسپاریم؛ اما با تأسف امروز نیز سرنوشت زنان در بسیاری از کشورها (البته صرف نظر از آن که در چه مرحله از تاریخ قرار دارد) بهتر از دیروز نیست؛ اگر در ادوار گذشته زنان مورد خشونت و تبعیض مردان قرار می گرفتند، در آن روزگاران این شیوه خشن زنده گی ظاهرأ یک امر طبعیی و عادی به نظر می رسید و زنان در آن زمان چنین فکر می کردند که گویا این سرنوشت شوم از بالا بر آنها مقدر شده باشد و هرگونه اعتراضی در برابر مظالم و ستم مردها را در واقع یکنوع بی اعتنایی در برابر اوامر خدایان شان می پنداشتند و از ناتوانی هر عمل زشت را از جانب مردان خانواده و اجتماع از ترس تحمل می کردند؛ چون مردم در آن زمان در حالت بربریت و بی سوادی به سر می بردند و از قوانین مدنی و انسانی خبری نبود. در حالی که ما امروز در جهان دیگری زنده گی می کنیم، در جهان متمدن تر و در دنیای به مراتب باز تر که اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948) حقوق برابر انسانها را بدون تمایز رنگ موی و پوست و جنسیت آنها به حیث یک منشور همه گانی پذیرفت است و آن را جزء خطوط اساسی قوانین اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل نموده است. بیشتر از نیم قرن می شود که سازمان ملل متحد و دیگر سازمانهای اقتصادی ـ فرهنگی و سیاسی آن تأسیس گردیده است، ده ها و صدها موسسه دفاع از حقوق زن و دیگر سازمان های بهداشتی و دفاع از حقوق کودکان و مادران در سراسر جهان فعالیت دارند. اما با آنهم زن این گوهر آفرینش وموجود بقای نسل آدمیت در بسیاری از کشورهای عقب مانده حتا در جهان پشیرفته غرب هنوز هم نزد بسیاری از مردها جزء وسیله شهوترانی، خوشگذرانی و همچو کنیز و برده یی بیش نیست.

انگیزه های گسترش پدیدۀ زن آزاری و منشأ اصلی آن در حال حاضر:

چنان که مُبین است امروز یکی از ناهنجاری ها و چالش های اجتماعی فراروی زنان در جوامع سنتی و قبیله یی مثل افغانستان، پدیده زن آزاری و یا به تعبیر دیگر «بدرفتاری خیابانی» نسبت به زنان و دختران است، که متأسفانه زنان و دختران از طرف مردان چشم چران، ولگرد، کوچه یی و زن ستیز در جاده ها و خیابان ها همچنین در محل کارشان مورد بدرفتاری قرار می گیرند . متأسفانه این پدیده شوم در این سال های اخیر به شکل بی سابقه یی در کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان مثل طاعون گسترش یافته است، که باعث نگرانی است. هفته گذشته در صفحۀ فیس بوک، یکی از جوانان تصاویری را به اشتراک گذاشته بود که از آزار و اذیت زنان و دختران در جاده های مزدحم کابل حکایت تلخ داشت، که دیدن آن برای هر انسان با احساسی سخت تکان دهنده بود. البته در کشورهای عقب مانده یی مانند افغانستان، محرومیت های جنسی، عقده های خانواده گی، حقارت های اجتماعی، بیکاری، فقر فرهنگی، نبود برنامه های آموزنده و سالم ادبی، همچنین تماشای فلم های مبتذل از طریق انترنیت و برخی رسانه های تصویري برونمرزی،‌ همه سلسله عوامل و انگیزه های اند که باعث آن می شود، تا عده یی از بچه های جوان و حتی بعضی از بزرگ سالان و آدمک های نو به سیم وزر رسیده آگاهانه دست به چنین اعمال ناشایسته و غیر اخلاقی بزنند؛ اما پیش از همه خاستگاه اصلی این پدیده شوم را باید در خانه و محیط خانواده گی جستجو نمود. تجربه نشان داده است که هرگاه زنی در خانه از طرف شوهرش لت و کوب شده باشد پسر او عقده های درونی خانواده گی اش را در بیرون از منزل به شکلی دیگری منفجر می سازد، که پیامد های خشونت باری همیشه در قبال داشته است .  قربانی این عقده کفانی ها در کوچه و بازار غالبأ زنان و دختران جوان بوده اند. اگر در داخل خانواده یک مرد به همسر و خواهر و زن برادرش به چشم حقارت نگاه کند و به آنها از نظر جنسیتی زن گفته احترامی نداشته باشد به یقین که پسر جوان او هرگز به مادر و خواهر و همسر یک هموطن خود در بیرون احترام نمی داشته باشد. وقتی که در داخل خانواده پدر و یا رییس خانواده بین فرزندانش (پسر و دختر) از نظر جنسیتی تبعیض روا دارد بی تردید که پسرش هم در خانه و هم در بازار و کوچه، با زنان و دختران رفتار درست و انسانی نمی داشته باشد؛ چون تربیه سالم و اخلاق و آداب خوب و بد انسان ها در گام نخست در محیط خانواده شکل می گیرد.

شواهد جرایم جنایی نشان می دهند که قریب در تمام شهرها و روستا های افغانستان اگر زنی در برابر مرد خانوادۀ خود اندک ترین خلاف رفتاری کرده باشد و نشاندهنده آن باشد که عمل او جنبه جنسیتی دارد، مرد این حق را دارد که همسر خود را تا سرحد مرگ لت و کوب کند؛ اما کسی این اجازه را ندارد که به شوهر او اعتراض نموده چیزی بگوید- حتا پدر و مادر و اقارب نزدیک او. بی هیچ انگیزه ی قانونی و قابل توجیهی یک مرد حق دارد که بیوۀ برادر خود را همچو اموال موروثی پدری و اجدادی اش مال شخصی خود دانسته و بدون آن که بیوه برادرش رضایت داشته باشد او را به عقد نکاح خود درآورد و یا به شخص دیگری واگذارد. بر اساس گزارش سازمان های حقوق بشر امروز در بسیاری از مناطق روستایی افغانستان زنها و دخترهای بالغ و نا بالغ خرید و فروش می شوند، دختران خورد سال و نا بالغ از جانب پدران و اقارب نزدیک شان به زور به مردان پیر به شوهر داده می شوند، زن در بدل اجناس و حیوانات معامله می شود، دختران از حق آموزش و تحصیل در بسیاری از خانواده ها عمدأ محروم ساخته می شوند، از جانب زورمندان به زنان و دختران جوان و به کودکان وحشیانه تجاوز صورت می گیرد، از جور و ستم بسیاری از مردان خانواده زنان مجبور می شوند که خود را به آتش بزنند و یا از منزل پا به فرار بگذارند. آن طوری که دیده می شود از سیزده سال به این طرف در افغانستان ده ها نهاد و موسسه دفاع از حقوق زن کار و فعالیت دارند، اما نمی دانم چرا هر قدر که این سازمان ها بیشتر می شود در برابر آن خشونت قوس صعودی خود را می پیماید. واقعأ تعجب آور است، در افغانستان علیه هر پدیدۀ منفی (مثل انتحار و کوکنار) که مبارزه شده است برعکس همان پدیده پیشتر گسترش یافته است.

اما خیلی شرم آور است، که در این عصر گفتگوی تمدنها و تسخیر کهکشانها، که ناف خورشید و ستارگان را دانش بشری سوراخ نموده است، هنوز هم سنتهای مزخرف قبیله یی و قرون وسطایی در سایۀ سیطرۀ نظام ظالمانه مردسالاری، سرنوشت میلیونها زن و کودک را در این کشور جنگ زده به بازی گرفته است- تو گویی ارواح خبیثه دارد چرخ های تاریخ را به عقب می راند.

نتیجه گیری

در مورد خشونت علیه زنان هر قدر که بنویسیم هنوز هم کم است. اسناد و مدارک و تصاویر به قدر کافی موجود اند. از دیدن و شنیدن اخبار گوش و بینی بریدنها و مُثله کردنها در افغانستان مو در بدن آدم راست می شودِ‌اما چه باید کرد؟ راه نجات چیست؟ به باور من در کشوری که قریب به اکثریت قاطع سیاستگران و نخبه گان آن صرف در فکر رییس شدن و رهبر شدن و وزیر شدن ... باشند و  دولت سراپا فاسد باشد، از این دولت و آن سیاستمدار نباید انتظار کدام معجزه یی را داشت. پس قبل از همه جوانان آگاه و رسالتمند خودشان باید دست به کار شوند و از طریق فیس بوک وهم دید و وادید های مستقیم راه های معقول اتحاد و یک پارچه گی را در داخل افغانستان جستجو نمایند. البته در گام نخست جوانان باید هسته ی مرکزی یک تشکل (سیاسی ـ فرهنگی) فراقومی را اساس گذاری نمایند که از شمال تا به جنوب و از شرق تا به غرب از میان تمام اقوام  افغانستان جوانان صادق و وطندوست را جمع بسازند و به این وسیله حزب سیاسی خود را به وجود بیآورند، حزب فراقومیی که امروز جوانان ما در نبود آن سرگردان اند و به آن سخت نیاز دارند. احزاب و جریان های سیاسی دارای رنگ و بوی قومی را به آرشیف تاریخ بسپارند و از همین حالا به خاطر ایجاد یک اپوزیسیون قوی و سالم، نماینده های واقعی مردم را شناسایی نموده و برای پارلمان آینده کشورنامزد سازند، تا  توانسته باشند پارلمان آینده را از وجود جنگسالاران، مافیای هیرویین و قاچاقچیان سنگ های قیمتی، آزاد بسازند و بعد به سوی یک حکومت دمکراتیک گام بردارند. البته این مهم نیست که ارباب کل در انتخابات پیشرو ریاست جمهوری، دوره ی آقای کرزی را تمدید می کند و یا از جمع این پیامبران بی امت (نامزدان ریاست جمهوری) کدام شخص دیگر را برای یک دور دیگر رییس جمهور افغانستان می سازد. کدام کار خارق العاده یی را از این دست به دست شدن ها نباید انتظار داشت. اما مشکل اساسی در این است که بعضی از جوانان هنوز هم در لاک های قومی و تباری خود بی مورد بند مانده اند، آنها باید است خود را از زیر این لاک های سنگین جدا بسازند و راه بر حق مردم را از راه های گمرا کنندۀ رهبران قلابی تفکیک نمایند. وقتی که آزاد شدند زمینه های اعتماد سازی و ملت سازی خود به خود فراهم می شود و در نتیجه جوانان آگاه و میهندوست به ساده گی می توانند با هم اتحاد نمایند، وقتی که اتحاد کردند، موانع و چالش ها را با همکاری هم می توانند از سر راه خود دور بسازند و علف های هرزه را دوش به دوش هم از کنار جاده ها و هم از مزارع و کشتزارهای سرسبز وطن عزیز ما افغانستان ریشه کن نموده و به زباله دانی  بیندازند. به امید وحدت و یکپارچه گی مردم افغانستان

با درود و مهر وطنی ضیا باری بهاری

یادداشت ها: 1ـ قرآن شریف، سورۀ نحل، آیات 58 و 59، ص 273 (ترجمه از بهاءالدین خُرمشاهی، انتشارات دوستان) 2 ـ تمدن اسلام و عرب، گوستاولویون، ترجمه سید هاشم حسینی.