رسیدن:  10.02.2014  ؛ نشر : 10.02.2014 

پرتونادری

 

 

میرغلام محمدغبار در « یاد نامۀ غبار»

سخنان آغازین

 

اگر بگويم كه خبر داغ در روز نهم جوزاي«1357» خورشيدي در كابل، خبر آزادي كتاب« افغانستان در مسير تاريخ » بود به هيچ صورت سخني گزافه يي نگفته ام. به زبان ديگر مي شود گفت كه در مقياس تاريخ مطبوعات و چاپ كتاب در افغانستان اين يگانه حادثۀ بزرگي بود كه در آن روز رخ داده است.

روز گار، روزگار هياهو بود و روز گار طبل كوبيدن بر بام هاي سرخ پيروزي. روزگار تسلط رنگ سرخ بود بر رنگهاي ديگر. با اين حال خبر آزادي كتاب افغانستان در مسير تاريخ چنان قوي و تكان دهنده بود كه فكر مي كردي همۀ اين هياهو در زير چتر گستردۀ اين خبر فرو رفته و خاموش شده است.

آن روز را مي شود روز غبار در كابل خواند.

 

آن هايي كه كتاب مي خواندند و آن هايي كه روزانه چند ساعت وقت خود را در جستجوي كتاب هاي تازه و قديمي در كنار ديواره هاي مقابل هوتل آرين در پل باغ عمومي سپري مي كردند همين كه به هم مي رسيدند از رهايي كتاب افغانستان در مسير تاريخ به يكديگر مژده مي دادند.

افغانستان در مسير تاريخ يازده سال در توقيف مانده بود و اين امر را مي توان به مفهوم توقيف تاريخ نويسي در افغانستان تلقي كرد.  با دريغ افغانستان در مسير تاريخ زماني از زنداني بيرون شد كه نويسندۀ بزرگوار آن مير غلام محمد غبار چيزي كم دو ماه پيش جامعۀ فرهنگي افغانستان را بر گليم سياه سوگ مرگ خويش نشانده بود.

من در آن روز گار در ليسۀ حبيبيه در شهر كابل آموزگار بودم با دريغ تا رفتم و سه صد افغاني جهت خريد كتاب فراهم كردم ديگر در روز سوم  یا چهارم غرفۀ فروش كتاب بسته شده بود. كتاب تمام شده بود. ظاهراً سه هزار جلد افغانستان در مسير تاريخ در همان سه  یا چهار روز نخستين به فروش رسيده بود.

اين امر خود در تاريخ مطبوعات افغانستان نيز رويداد يگانه ييست كه تا هنوز تكرار نشده است. بعد تر زماني كه نورالله تالقاني رييس كميتۀ طبع و نشر بيهقي بود، افغانستان در مسير تاريخ در خارج كشور بار دیگر چاپ شد.

اين نكته نيز قابل ياد آوريست كه در همان سال ها در حلقات علمي- فرهنگي افغانستان تبصره هاي در ارتباط به جلد دوم كتاب افغانستان در مسير تاريخ وجود داشت و علاقمندان چشم به راه آن بودند كه روزي جلد دوم كتاب را نيز مطالعه كنند.

با اين حال زماني كه جلد دوم به سال «1999» ميلادي در ايالات متحد امريكا انتشار يافت پيش از رسيدن كتاب به پشاور اين شايعه وسيعاً در همه جا پخش گرديد كه جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ نوشتۀ زنده ياد غبار نيست.

تا جاي كه من اطلاع دارم دور مكمل افغانستان در مسير تاريخ «جلد اول و دوم» دوبار در شهر پشاور به وسيلۀ كتاب فروشي نظاميه و مركز نشراتي ميوند با فهرست اعلام، انتشار يافته است كه در هر بار تيراژ آن  ده هزار جلد بوده است.  شاید بتوان گفت که تا هم اکنون تاریخ غبار در تاریخ مطبوعات افغانستان یگانه کتابی‌است که با چنین شمارگان بلند چندین بار در داخل و خارج کشور به نشر رسیده و پیوسته برای دانشجویان ، استادان دانشگاهها و پژوهشگران یکی از سرچشمه‌ های با اعتبار بوده است.

 

یادنامۀ غبار

 

در همان سال‌های که بحث‌های داغی در پیوند به چندی و چونی  جلد دوم   افغانستان در مسیرتاریخ در حلقات سیاسی  و فرهنگی پناهنده‌گان در پشاور جریان داشت ، «یاد نامۀ غبار » به نشر رسید. ياد نامۀ غبار در سه صد صفحه در شهر پشاور پاكستان به وسيلۀ مركز نشراتي پرنيان انتشار يافته است. وقتي كتاب را مرور كردم نهايتاً به اين نتيجه رسيدم كه ياد نامۀ غبار پاسخ استواريست در برابر تمام شايعه هاي كه  در ارتباط به اين كتاب وجود داشته است.

 

اساساً كتاب ياد نامۀ غبار نتيجۀ سمينار جهاني يك روزه ييست كه در فيبروري «2001»ميلادي در بخش مطالعات آسيايي- افريقايي دانشگاه لندن (SOAS) به گراميداشت از يك صدو سومين سال روز تولد تاريخ نويس پيش گام، شخصيت مبارز و آزاد يخواه كشور مير غلام محمد غبار بر گذار شده بود.

كتاب با زنده گينامۀ غبار آغاز مي شود كه آن را محمد اكبر كرگر نوشته و پس از آن لطيف ناظمي به بررسي خاطرات سياسي غبار در جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. لطيف ناظمي عمدتاً خاطرات سياسي غبار را در سه بخش دسته بندي مي كند.

نخست چشم‌ديد ها، دو ديگر رواياتي از كه راويان معيني نقل مي شوند. سه ديگر رواياتي كه سيماي راويان در آن پنهان است.  ناظمي خاطره نويسي را يكي از وسايل تاريخ نگاري مي داند. به شرط آن كه نويسنده توانايي آن را داشته باشد تا واقعيت را از تصور واقعيت تميز دهد. او در اين زمينه به بخش‌هايي از چشمديد هاي غبار اشاره كرده است.

نخست چشم ديد هاي غبار از زندان سراي موتي، زندان دهمزنگ، زندان كوتوالي و زندانهاي ارگ شاهي که این خاطره ها بسیار تکان دهنده اند. دو ديگر چشمديد ها و خاطرات غبار در تبعيد گاهش بالا بلوك فراه. لطيف ناظمي اين بخش خاطره هاي غبار را از نقطه نظر جامعه شناختي بسيار با اهميت تلقي مي كند.  حتا این شیوۀ کار غبار را با شيوۀ كار ابوالفضل بيهقي مقايسه  می کند.

يكي از انتقاد هاي كه در مورد جلد دوم كتاب افغانستان در مسير تاريخ پيوسته به گوش مي رسد اين است كه غبار در اين كتاب بيشتر به خاطره ها چشم ديد ها و شنيده هاي خود اتكا كرده است نه بر اسناد و مدارك تاريخي كه مي توانند افزاري بهتري براي تاريخ نويسي بوده باشند. بر خلاف چنين ديد گاه هاي ناظمي در نوشتۀ خود به سرچشمه هايي جلد دوم نيز اشاره كرده و آن سر چشمه ها را به سه بخش دسته بندي كرده است.

نخست كتابها. دو ديگر مجله ها و سالالنامه ها. سه ديگر اسناد آرشيوي. نكتۀ آخر اين كه ناظمي نهايتاً‌اين نتيجه را به دست مي دهد كه «كتاب غبار داد خواستي است از تاريخ هر چند لحن و زبانش در اين داد خواست تند، گزنده و بيباكانه است.»

 

دكتور اسد الله شعور در ياد نامۀ غبار نوشته يي دارد زير نام «مير غلام محمد غبار و حزب ملي وطن.»

او در اين نوشته دلايل و انگيزه هاي پيدايي نخستين تجربه هاي دموكراسي، چگونه گي ايجاد سازمانهاي سياسي و مطبوعات آزاد دورۀ صدارت شاه محمود خان «1325-1332» را با تحليل يك رشته مسايل و رويداد هاي داخلي، منطقه يي و جهاني ريشه يابي كرده است.

او غبار را نخستين كسي مي داند كه در آن دوره انديشۀ ضرورت پايه گذاري سازمانها و احزاب سياسي در كشور را مطرح مي كند.  با اين حال «ويش زلميان» يا جوانان بيدار نخستين تشكل سياسي بوده است كه به سال«1326 » برابر «1947» ميلادي به فعاليت آغاز كرده است كه بنياد گذاران آن تشكل سياسي عده يي از روشنفكران كندهاري و ننگر هاري بودند.

حزب وطن به رهبري مير غلام محمد غبار دومين سازمان سياسي در اين دوره است كه كنگرۀ موسس آن به تاريخ شانزدهم جدي «1329» برابر با 1950 ميلادي در كابل برگذار شده است. اسد الله شعور در مقالۀ خود نوشته است اساساً پيشنهاد پايه گذاري يك چنين حزبي به سال «1328» به وسيلۀ احمد علي كهزاد به حضور شاه ارايه شده بود، ولي با وجود يك سال انتظار هيچگونه پاسخي دريافت نگرديده و نهايتاً‌غبار و ياران او به پايه گذاري حزب وطن اقدام كردند.

 

حزب ديگري كه در اين دوره اساس گذاشته شده است. حزب خلق به رهبري داكتر عبدالرحمان محموديست و به همينگونه حزب ارشاد ملي به رهبري سيد اسماعيل بلخي.

اسد الله شعور احزاب اين دوره را از نقطه نظر شيوۀ مبارزه، زبان نشراتي و ويژه گيهاي ديگر بررسي كرده و اين نتيجه را به دست داده است كه حزب وطن نه تنها توانسته بود شماري بيشتري روشنفكران، كار شناسان و شخصيت هاي آموزش ديدۀ كشور را به دور خود گرد آوري كند، بلكه در جهت ديگر اين حزب از نقطه نظر هنجار هاي حزبي ساختار تشكيلاتي چگونه گي آيين نامه و مرامنامه به مقايسۀ احزاب ديگر بيشتر به مفهوم واقعي كلمه يك حزب سازمان يافته بوده است.

 

«نگاه ديگري به اصول تاريخ نگاري و شخصيت سياسي مير غلام محمد غبار» نام نوشته بيست از دكتور رسول رحيم. دكتور رسول رحيم بر اين باور است كه غبار به تاريخ نويسي بنا بر يك ضرورت تاريخي و ضرورت حياتي مردم افغانستان روي آورده است نه از روي ذوق و قريحۀ شخصي. او مي گويد غبار اين امر را چنان يك ماموريت تاريخي پذيرفت و شصت سال عمر خود را بر سر آن كرد.

غبار زماني به نوشتن نخستين اثر تاريخي خود «افغانستان و نگاهي به تاريخ آن» در «1310»خورشيدي آغاز كرد بود كه شماري از خاور شناسان بر اين باور بوده اند كه افغانها تاريخي ندارند. چنان كه غبار خود جايي از كسي چنين روايت كرده است: «ما در سطح ماه بيشتر از منطقۀ كه افغانستان مي خوانيمش مي دانيم»

اين در حالي بوده است كه در داخل كشور در مدارس و دانشگاه ها تاريخ ابتري تدريس مي شده است. به گفتۀ دكتور رسول رحيم پيش از آن كه غبار به تاريخ نگاري خود بپردازد تاريخي كه در ارتباط به كشور به دانش آموزان و دانشجويان تدريس مي شد از سدۀ هيجد هم آن سو تر نمي رفت.

دكتور رسول رحيم آن ضرورتهاي حياتي مردم افغانستان را كه سبب شدند تا غبار تاريخ اين سرزمين را نه از سدۀ هيجدهم، بل از دورۀ اوستا و پيشتر از آن جستجو كند به گونۀ زيرين دسته بندي كرده است.

 

1-     نبود مطلق معلومات تاريخي مستقل در مورد كشوري به نام افغانستان.

2-     تاريخ نگاري افغانستان به اتكاي اسناد و مدارك كشور.

3-     تدوين «تاريخ سياسي» افغانستان .

4-     پاسخ يابي تاريخي به چالشهاي دوران پسا استعماري از طريق نظريه پردازي براي «ناسيوناليزم نوين افغانستان.»

 

دكتور رسول رحيم هر كدام از اين ضرورت‌هاي حياتي را با جزييات بررسي كره و در آخرين سطح هاي مقالۀ خود چنين نتيجه گيري كرده است كه «غبار در تاريخ نويسي خود تيوري ناسيوناليزم نوين افغانستان را بر مبناي قدامت سرزمين، تاريخ مشترك و حق شهر وندي بنيان گذاري مي كند.»

مقالۀ ديگري كه در ياد نامۀ غبار آمده است از پروفيسور رسول رهين است زير نام «انعكاس پژوهشهاي غبار در مطبوعات افغانستان» اساساً اين مقاله سه بخش دارد.

نخست بررسي شخصيت غبار در زمينۀ روزنامه نگاري. دو ديگر معرفي فشردۀ آثار غبار در زمينۀ تاريخ جغرافياي تاريخي، تاريخ ادبيات و موضوعات ديگر. بخش سوم مقاله به بيان نوشته ها و تبصره هاي اختصاص دارد كه در مطبوعات برون مرزي افغانستان و نشريه هاي كشور هاي ديگر در ارتباط به آثار غبار و شخصيت سياسي- اجتماعي او باز تاب يافته است.

 

رهنورد زرياب زير نام «نقشهاي از شقاوت شرقي» به بررسي توصيف آدمها، جاها و مكانها و لحظه ها و حالتها در جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. او جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ را آميزه يي از تاريخ، خاطره، زنده گينامه، نسب شناسي، گزارش و چهره پردازي يك دورۀ به خصوصي افغانستان به اضافۀ يك عصيان كامو وار مي داند. زرياب بعداً‌ با ارايۀ نمونه هايي از كتاب، شيوۀ توصيف غبار را بيشتر مورد ارزيابي قرار داده و بر اين عقيده است كه گاهي غبار در چنين توصيف هايي در سيماي يك داستان پرداز شيرين سخن جلوه گر مي شود و دل خواننده را به تپش مي آورد.

پس از اين بررسي ها زرياب به يك چنين نتيجه گيريي دست مي يابد: ميگويند وقتي تزار روسيه كتاب «خاطرات خانۀ مردگان» اثر نويسندۀ بزرگ سدۀ نزدهم روسيه را خواند با اندوه تلخي گفت: «خدايا پس روسيۀ ماچنين جايي بوده است!»

 

نصير مهرين در اين كتاب مقالۀ دارد زير نام «نگاهي چند به موقف سياسي غبار» مهرين در اين مقاله بيشتر به تشريح شخصيت سياسي و موضع گيريهاي سياسي غبار در دوران صدارت محمد داود و دهۀ دموكراسي پرداخته است.  سال«1355» خورشيدي تازه غبار پس از چهار سال از زندان مشقتبار دهمزنگ رها شده است.

حالا ديگر داود خان بر مسند صدارت نشسته است.  دورۀ دموكراسي نيم بند شاه محمود خان به تاريخ پيوسته است. بر زنده گي مطبوعات آزاد و سازمانهاي سياسي نقطۀ انجام گذاشته شده است.

داود خان در چنين وضعيتي از غبار مي خواهد تا با حكومت او همكاري كند. غبار يك چنين پيشنهادي را نه تنها نمي پذيرد، بلكه بر آزادي مطبوعات و آزادي فعاليت احزاب ملي يك بار ديگر تاكيد مي كند و از داود خان مي خواهد تا به حزب ملي وطن و ارگان نشراتي آن اجازه فعاليت مجدد داده شود.

داود خان چنين پيشنهاد هايي را نمي پذيرد و در مقابل به غبار مي گويد كه حزب وطن و ارگان آن به وسيلۀ حكومت منحل شده است و شما هم كه همكاري با حكومت را رد مي كنيد، پس در منزل خود باشيد و غبار در حالي كه خشم داود خان را بر انگيخته است به خانه بر مي گردد.

اين در حاليست كه شماري از روشنفكران و چهره هاي شاخص سياسي دورۀ شاه محمود خان با حكومت تفاهم كردند و پله پله مقام هاي بلند دولتي را يكي پي ديگرپيمودند. به همين گونه مهرين به برسي دلايل و انگيزه هايي پرداخته است كه چرا غبار عضويت كمسيون تسويد قانون اساسي در دهۀ چهل را نمي پذيرد.

مهرين در مقالۀ خود يك بار ديگر پيشنهاد انجمن فرهنگي افغانهاي هامبورگ آلمان را تكرار كرده است كه بايد نهاد پژوهشي زير نام بنياد فرهنگي – تحقيقي غبار پايه گذاري گردد. البته اين پيشنهاد اين شرط را نيز در پي دارد كه تنها آن عده از پژوهشگران و كار مندان عرصۀ فرهنگي مي توانند در اين نهاد عضويت پيدا كنند كه با مستبدان سابقۀ همكاري نداشته باشند.  وقتي كه زنده گي پر از افتخار غبار آن مبارز نستوه را در نظر مي گيريم بدون ترديد اين شرط در پايه گذاري چنان بنيادي بسيار بسيار مهم و اساسي به نظر مي آيد.

 

دكتور اكرم عثمان در مقاله يي كه زير نام «غبارقلۀ بلند آزادي» آن عوامل اجتماعي- سياسي در افغانستان را بررسي كرده است كه انديشه هاي آزاديخواهانۀ غبار در چار چوب آن شكل گرفته است. داكتر اكرم عثمان اين سخن را به گونۀ نتيجۀ بررسي خود آورده است كه غبار تنها يك مورخ نيست، بلكه مبارز راه آزادي و دموكراسي نيز است. دكتور عثمان غبار را شخصيتي توصيف كرده است كه پيوسته تلاش مي كرد تا قدرت دستگاه حاكم را با ريسمان قانون مهار كند.

دكتور عثمان دست كم چهل سال پيش با غبار ديداري داشته است. او به خاطر مي آورد كه غبار در اين ديدار گفته بود «من كارنامۀ جز جنگ با استبداد ندارم من يك ناسيوناليست هستم و ناسيو ناليست خواهم ماند.»

زماني كه به زنده گي سالهاي اخير غبار نگاه مي كنيم در مي يابيم كه او تا آخرين لحظه هاي زنده گي همچنان بر سر اين گفتۀ خود ايستاده بوده است. چنان كه در دهۀ دموكراسي غبار نه تنها دعوت جريانهاي چپ در افغانستان را با جديت رد مي كند، بلكه به رهبران چنين جريان هايي هشدار مي دهد كه با ايديو لوژي بيگانه نميتوان اين كشور را به سعادت و رفاه اجتماعي رساند.

 

مقالۀ آخر كتاب «نقد و معرفي كتاب افغانستان در مسير تاريخ» نام دارد اين مقاله از داكتر سرور مولايست. سرور مولايي در اين مقاله به برسي سرگذشت هر دو جلد افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. داكتر سرور مولايي به اين عقيده است كه تاريخ نويسي غبار در جلد دوم نيز مبتني بر تعليل و تحليل همه جانبه است و مورخ مي خواهد چهرۀ مردم را در آيينۀ واقعيتها نشان دهد.

اين كتاب يكي از بحث بر انگيز ترين كتاب ها  ظرف سال هاي اخير بوده است. سرور مولايي مي گويدجلد دوم افغانستان در مسير تاريخ در آينده نيز بحثهاي را بر خواهد انگيخت. او مي گويد چنان كه هم اكنون جمعي به تخطۀ كار او كمر بسته اند، ولي گروه كثيري آن را چون ورق زر مي برند و با قلم تواناي او همراه مي شوند و شفقت پايان ناپذير او را در مورد مردم افغانستان در مي يابند.

به عقيدۀ سرور مولايي مهمترين ويژه گي جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ ضد استبداد بودن آن است تا آن جا كه مي توان آن را ادعا نامۀ ملت رشيد و آزادۀ افغانستان عليۀ استبداد و مستبدان دانست.

به گفتۀ مولايي او نه تنها رفتار حاكمان را موشگافانه نقد و بررسي و تحليل كرده است، بلكه افراد كسان و خاندان هاي بسياري نيز كه در تحكيم توجيه و خدمت استبداد بوده اند از تازيانۀ قلم و نقد بي امان او در امان نمانده اند.

 

سخن فرجامین

میرغلام محمد غبار به همان پیمانۀ که یکی از تاریخ نویسان نام آور افغانستان است، بل خود در متن رویداد های تاریخی روزگار خویش فعالانه حضور داشته و برای رسیدن به عدالت اجتماعی در زیر چتر یک نظام مشروطه مبارزه کرده است. او سالیان درازی را در زندان و در تبعید به سر برد. هیچ گاهی با هیچ نظامی کنار نیامد، بلکه خود را کنار کشید تا در متن مبارزه و در امر نوشتن تاریخ باقی بماند.

او پس از یک عمر مبارزه و نوشتن سر انجام در یکی از شفاخانه های آلمان به روز بیست و دوم دلو 1356 خورشیدی خاموش شد ؛ اما مشعل نامش فراز برج بلند تاریخ و فرهنگ این سرزمین جاودانه روشن خواهد ماند؛ نامش ستوده باد!