02.01.2015

محمد سرور

 

نگاهی بر بخش هایی از خاطرات رابرت گیتس در مورد افغانستان

 

رابرت گیت ، وزیر دفاع اسبق ایالات متحده امریکا ، کتاب خاطراتش را تحت عنوان « وظیفه ، خاطرات وزیر در جنگ » در پانزده فصل«618 ص» در سال 2014 به دست نشر سپرد. از آنجایی که بخشهای از این اثر مهم به رویدادها و انکشافات میهن ما اختصاص یافت است ، ما نکات مهم آن را در این نبشته به طور اجمالی به اطلاع خواننده گان میرسانیم.

پیروزیها و دستاوردهای اولی در هر دو کشور یعنی افغانستان و عراق بالاثر اشتباهات در میدان نبرد و کوتاه نظریها در واشنگتن بر باد فنا رفتند. اطفال ما در هر دو منازعه جانهای خویش را از دست میدهند. اگر رییس جمهور امریکا تصور نماید که من میتوانم در ایفای وظیفه موثر باشم چاره یی جز پذیرش این وظیفه خطیر ندارم. این است رسالت من.

من در مناسبتهای مختلف نگرانی عمیق خویش را در مورد انکشافات افغانستان ابراز داشتم. در این کشور توجه بیش از حد به خاطر ایجاد حکومت مرکزی که هیچ زمانی در آن وجود نداشت ، مبذول شده است . لیک به مسایل ولایات ، نواحی و قریه ها  توجه لازم معطوف نمیشود.

من مسولیت اداره یی را بر عهده میگرفتم که وجهه و اعتبار آن از اثر بدرفتاری با زندانیان جنگ در ابوغریب و گوانتانامو لطمه دار شده بود. در پنتاگون حدود سه ملیون نفر با یونیفورم نظامی و ملکی مصروف ایفای امور بودند.

مساله مبرم که در تمام دوران ماموریت ام به حیث وزیر دفاع ذهنم را می انباشت آن بود تا از بروز جنگ جدید در آوانی که ما در منازعات عراق و افغانستان ذیدخل بودیم مصممانه جلوگیری نمایم. از زمانهای قدیم گفته اند : « زمانی که خود را در یک سوراخ میابید ، باید مقدم بر همه از حفر آن  ابآ ورزید.»

نقل قولی از ونستین چرچیل همواره در جبعه میز کارم قرار داشت : «هرگز نباید تصور نمود که جنگ ساده و سهلی وجود دارد. یا کسی که به مسافرت میرود خواهد توانست مد و جذر حوادث و رویدادها را دقیقآ محاسبه نماید. رهبر و فرمانده یی که به تب جنگ تن میدهد باید درک نماید که پس از آغاز دیگر وی نه سمتدهنده سیاست بل تابع و فرمانبردار انکشافات غیر قابل کنترول و غیر قابل پیشبینی خواهد بود.»

من متیقن بودم که امریکاییها و اردو از جنگ خسته شده بودند. بدین سبب من مخالف هر آنچه بودم که میتوانست ما را به جنگ نوینی بکشاند.

عبدالله ، شاه عربستان سعودی ، خواهان آن بود تا ما جنک تمام عیاری را علیه اهداف نظامی ایران به راه اندازیم. وی از ایالات متحده میخواست تا پسران و دختران اش را برای جنگ با ایران بسیج نماید تا منافع سعودی در منطقه و خلیج حفظ شود. گویا ما اجیران هستیم.

موصوف از من تقاضا نمود تا خون امریکایی را بریزانیم بدون آن که قطره یی از خون سعودی ریختانده شود .به همان پیمانه یی که وی بیشر صحبت مینمود ، قهر و غضب من نیز افزون میشد. من بدون در نظرداشت نزاکتهای دیپلوماتیک به پاسخ اش پرداختم.

زمانی باید به المرت ، رهبر اسراییل ، جداْ یاددهانی میشد که نباید به اقدام یکجانبه دست زد. ما نباید منافع حیاتی خویش را در شرقمیانه ، خلیج فارس و جنوب آسیا گروگان تصامیم ملت دیگری بسازیم.

2

در بخش دیگری از کتاب تحت عنوان «جنگ خوب و جنگ بد » نویسنده نکات دیگری را بر جسته مینماید. در اولین سفر خویش به افغانستان در جنوری 2007 من به زودی متوجه این امر شدم که در این کشور به سان عراق ، ما به مقاومت و پایداری مخالفین خویش کم بها داده ایم.

فرماندهان امریکایی در افغانستان در اواخر سال 2006 به رسانه ها اظهار داشتند که تعداد حملات طالبان نسبت به سال قبل صد فیصد افزایش یافته است. حملات انتحاری از 27 در سال 2005 به 139 در سال 2006 و بمهای کنار جادهای از 783 به 1677 در زمان متذکره افزایش یافته است. سال 2006 خونین ترین سال به شمار میرفت. حین آغاز وظیفه من به حیث وزیر دفاع ، جنگ در افغانستان به سان عراق سیر نادرستی را میپیمود.

شورش طالبان گسترش میافت و پناهگاه امن آنان در پاکستان چالش بزرگی را تشکیل میداد. با وجودی که کرزی حیات و موقف خویش را مدیون امریکاییها بود ، لیک وی بیشتر به مثابه یک رهبر پشتون و افغان ناسیونالیست تبارز
مینمود. عدم اطمینان و ناخوشنودی از انگلیسها که نتوانستند صلح را در افغانستان قرن نزدهم تآمین نمایند ، در خون وی تزریق شده بود.

کرزی اولآ مسایل مبرمی چون تلفات ملکی ، اقدامات شرکتهای امنیتی خصوصی ، حملات شبانه و کاربرد سگها در تالاشیها را ، قبل از آن که عام گردیده و منجر به منازعه میان کرزی و یتلاف بین المللی شود ، به طور خصوصی مطرح مینمود. موصوف ضماْ در قبال اقداماتیی که خشم مردم عوام را فراهم نموده و تحمل آنان را در برابر موجودیت نیروهای خارجی خدشه دار میساخت ، خیلی حساس بود.

نگرانی من از آن جهت بود که عدم وضاحت در تمام سطوح منجر به خرابی بیشتر اوضاع مملکت میگردید. فساد همه گیر ، کرزی نا آرام و ناپایدار ، قلت وزرا و مامورین با کفایت، چالشها میان مرکز و ولایات از جمله مشکلات بارز محسوب میشدند.

ایریک ایدلمن ، دیپلومات امریکایی در اواسط ماه مارچ 2007 برای من تصریح نمود که شاید وزارت داخله در تجارت مواد مخدره ذیدخل بوده و کرزی وقت زیاد خویش را در داخل ارگ به عوض به اهتزاز در آوردن درفش کشورش در اطراف و اکناف ، سپری مینماید. دو هفته بعد با شیفر ، سکرتر جنرال ناتو ، در واشنگتن ملاقات نمودم پیام وی آن بود که میتوان پیشرفت طالبان را سد نمود ولی نمیتوان به پیروزی کامل بر آنان دست یافت.

در یکی از ملاقاتها کرزی به من اظهار داشت که روسها ، ایرانیان و پاکستانیان در امور افغانستان مداخله نموده و اتحاد سمت شمال ویا به گفته اش «متحدین پوتین» بر علیه وی فعالیت مینمایند. سخنان موصوف شاید جنون آمیزباشند، لیک الزاماْ نادرست نبود.

در دیدارهای خصوصی با رییس جمهور کرزی من وی را در مورد فعالیتهای آگاه نمودم که غرض کاهش تلفات ملکی رویدست گرفته شده بود. ضمناْ برای وی یاددهانی نمودم که سخنرانیهای رسمی وی اکثراْ حاوی اطلاعات غیر دقیق بوده و زیانهایی را در قبال خواهد داشت. من در مورد اثرات چنین یادآوریها خوش بین نبودم.

از دیدگاه تاریخی ، افغانها در هیچ زمانی خارجیها را به دیده نیک نمی نگرییستند. لیک تا زمان تحریر این سطور نتایج همه پرسیها بیانگر آن بود که اکثریت افغانان ما را  متحدین خویش میپنداشتند. با عبرت از تاریخ افغانستان ، اگر افغانان ما را به مثابه اشغالگران پنداشته و با بی احترامی به ما مینگرییستند ، به عقیده من عواقب جنگ خیلی ناهنجار میبود.

سناتور جیف استیسن از الاباما از من پرسید که آیا میبایست در افغانستان با نزاکت تر عمل مینمودیم. من تصریح نمودم: «ما باید به خواست رهبران افغان بهتر گوش فرا دهیم. اگر افغانها خارجی را اشغالگر بپندارند ، دیگر کار از کار خواهد گدشت. ما باید اطمینان دهیم که منافع ما همسان با منافع مردم افغان است.»

من ، بر مبنای تجارب ، عمیقاْ معتقدم که نظریه ایجاد حکومت نیرومند دموکراتیک، صادق و موثر در جهت تحقق تغیرات فرهنگی و اعمار افتصادی در افغانستان صرفاْ یک خیال و رویا است. هدف ما در آن کشور باید آن باشد تا نیروی نظامی طالبان و سایر بنیادگرایان رالگام زده ، اردوی افغانی و نیروی امنیتی ملکی را طوری ایجاد نماییم که بتوانند نیروهای افراط گرا را تحت کنترول داشته و ایجاد پناهگاه القاعده را در افغانستان ناممکن سازند.


3

حین صحبت با رییس جمهور بوش در نوامبر 2006 تصریح نمودم که اهداف ما در افغانستان خیلی بلند پروازانه است. در بازدید 26 جنوری با رییس جمهور اوباما یاد آور گردیدم که نباید هواخواهیهای بزرگی را پیرامون افغانستان در سر پرورانید. اهداف ما باید خیلی عینی و واقعبینانه باشند.

تحمل تداوم طالبان افغانی توسط اسلام آباد، به شمول پناه دادن به رهبران آنان در کویته ، بخشی از ستراتژی پاکستان بود که بر بستر عدم اعتماد بر امریکا بنا یافته بود. ریشه ی این امر در عدم تمایل ما غرض باقیماندن در افغانستان اوایل سالیان نود تنیده است. اداره ی اوباما جداْ کوشید تا بر چنین بی اعتمادی فایق آید ، لیک تاریخ علیه ما حرکت مینمود.

هولبوروک در انتخابات 2 اگست 2009 سخت کوشید تا از پیروزی کرزی جلوگیری نماید.  بر عکس انتخابات ریاست جمهوری 2004 ، که امریکا کاملاْ از کرزی حمایت مینمود ، در انتخابات 2009 موضعگیری رسمی ما یک موضعگیری بیطرفانه میان کاندیدان بود. ولی هولبوروک و کارل ایکن بیری ، سفیر وقت امریکا در کابل ، با سهمگیری در کارزارهای انتخاباتی و ارایه پیشنهادات به تشویق و ترغیب کاندیدان مخالف میپرداختند.

کرزی شاید رییس جمهور بزرگی نبود ، لیک از اقدامات امریکا غرض بر انداختنش از اریکه قدرت آگاهی داشت. طوری که پیتر لفوی ، مامور علیرتبه استخبارات بعدها اظهار داشت : کرزی مشاهده نمود که امریکا و اداره ی اوباما از وی دوری میجویند، لذا با انعقاد پیمان با جنگ سالاران توانست خویش را دوباره انتخاب نماید.

کای ایده ، نماینده عالیرتبه ملل متحد برای افغانستان گزارشی را پیرامون انتخابات به جلسه وزرای دفاع عضو سازمان ناتو اراده نمود. موصوف به طور سری به من اذعان داشت زمانی که از مداخلات بیرونی در انتخابات یاد آوری میشود ، هدفش به طور خاص ایالات متحده و هولبوروک بود. مناسبات بعدی ما با کرزی آگنده از چالشها و انتقادات وافر بود که میتوان آن را در روشنایی کودتای نافرجام ما به خوبی در ک نمود.

بر اساس آمار رسمی سفارت ما ، در سال 2005 تقریباْ هشتاد فیصد افغانان ما را به حیث متحد و شریک میپنداشتند. در حالی که این رقم در 2009 به شصت فیصد تقلیل یافت. به عقیده ی من ما در چندین مورد در برابر مردم افغان آسیب پذیر بودیم. یکی تلفات ملکی بود که به مثابه شکست ستراتژیک توسط طالبان و کرزی دامن زده میشد. دیگر برخورد غیرمسوو لانه ما در روابط روزمره با مردم عوام بود که ما به فرهنگ و دین اسلام با بی احترامی برخورد نموده و نتوانستیم بزرگان را به صوب خویش بکشانیم. ده ها ملیارد دالر از جانب امریکا و متحدین اش به افغانستان سرازیر شد،‌ لیک ما این امر مبرم را نادیده میگرفتیم که چه مقدار آن مصرف رشوت و ذخیره در بانکهای دوبی شد.

در اثنای ایفای ماموریتم به حیث وزیز دفاع ، سه سفیر امریکا در کابل ایفای وظیفه نمودند که به عقیده من هیچکدام از آنان موفق نبودند. من و هیلری کلنتون ، وزیر خارجه ، تلاش نمودیم تا ایکن بیری ، را که مناسباتش با کرزی اصلاح ناپذیر بود ، از وظیفه سبکدوش شود ، لیک وی از حمایت قصر سفید برخوردار بود.

در مذاکرات ما در قصر سفید، پاکستان همواره جایگاهی خاصی داشت. زمانی بایدن ، معاون رییس جمهور ، پرسید در صورتی که نقش پاکستان برای پیروزی ستراتژی ما برازنده است ، پس چرا ما در برابر هر سی دالر برای افغانستان صرفاْآ یک دالر برای پاکستان اختصاص داده ایم.

نظامیان پاکستانی همواره در مورد اهداف ستراتژیک امریکا با شک و تردید مینگرییستند. آنان میپنداشتند که افزایش در کمیت افراد نظامی ما بدان مفهوم است تا تسلیحات اتمی آنان را قبضه نماییم. پاکستانیها نه از پرسونل بلکه از پول و تجهیزات ما استقبال مینمودند. ما پیوسته نیازمند همکاری آنان بودیم.

واقعیت آن است که ما نمیتوانیم خیال نابودی کامل طالبان را در سر یپرورانیم . آنان دیگر بخشی از بافت سیاسی افغانستان را تشکیل میدادند. لیک میتوان تفوق و برتری نظامی آنان را سد شد.  میبایست در جهت ایجاد حکومت مرکزی نیرومند در افغانستان کار نموده و در این راستا باید از فساد گسترده جلوگیری نمود. اطفال ما نباید به خاطر آن حیات خویش را از دست دهند تا یکعده مامورین فاسد افغان به پر نمودن کیسه های شان تداوم بخشند.

4

ایکن بیری ، در تیلگرام ارسالی عنوانی قصر سفید و وزارت خارجه ، مخالفت شدید خویش را علیه ستراتژی ضد شورش و گسیل فزاینده ارتش امریکا ابراز داشت. موصوف تصریح نمود که ارسال قوا با ماموریت افغانیزه ساختن و تمرکز بر افراد ملکی مغایرت دارد. به نظر وی کرزی یک شریک ستراتژیک مناسب نمیباشد. قوای بیشتر منجر به وابسته گی بیشتر نیروهای افغان به امریکا خواهد شد.

در قضاوتهای عجولانه اش کرزی هیچگاه منتظر واقعیتها نبوده و فضای ملاقاتها همواره به طور مناسب گرم نمی بود. در انجام یک کنفرانس مطبوعاتی کرزی به من یاددهانی نمود که کشورش تا پانزده حتی بیست سال قادر نیست برای نیروهای امنیتی اش تدارکات لازمه را فراهم نماید. پیامی که هیج امریکایی نمی خواست آن را استماع نماید.

مورین دود ، خبرنگار نیویارک تایمز، پس از همراهی در سفر ، با لحن همیشه گی جدی چنین نوشت :« دست نشانده گان ما دیگر مانند سابق نیستند.» ایا لات متحده در دوران پس از جنگ هیچ متحد مشکل پسند به سان کرزی به استثنای جنرل دوگول نداشت. هر دو همزمان هم به ایالات متحده کاملآ وابسته بودند و در عین حال از آن نفرت داشتند.

من در ماه مارچ بار دیگر به افغانستان مسافرت نموده و با کرزی ملا قات نمودم. در همه جا سخن از دورنمای مصالحه با طالبان و ادغام جنگجویان در جامعه افغانی بود. من تصریح نمودم که ما از روند مصالحه حمایت مینمایم لیک باید بر شرایط دولت افغانستان استوار باشد کرزی میبایست از موضع قدرت صحبت نماید.

امریکاییان بدین نظر بودند که اردوی ملی افغانستان خوب لیک تنبل و نیروهای پولیس ملی فاسد میباشند.

اوباما ، به حیث رییس جمهور ، اولین سفرش را به افغانستان در 28 مارچ 2010 انجام داد. در اثنای اقامت شش ساعته با کرزی و قوای امریکایی در میدان هوایی بگرام ملاقات نمود. جونز بعدها با خشم اظهار داشت که یکی از مامورین عالیرتبه سفارت مقامات افغانی را قبل از وقت از پروگرام سفر اطلاع داده اند. در زمان کوتاهی پس از پرواز طیاره ، راکتی در محل نه چندان دور از جای پارکینگ طیاره انفجار یافت.

ایکن بیری ، سفیر امریکا در کابل ، متیقن بود که ستراتژی اوباما پیرامون افغانستان به ناکامی میانجامد. من تآکید نمودم که سفیر و سایر مامورین باید برخورد مثبتی را با کرزی ، به خصوص در بیانیه های رسمی شان ، پیگیری نمایند؛ زیرا این امر به حاکمیت و افتخار افغانان بر میخورد.

کرزی اظهار داشت که سفارت امریکا شناخت درستی از مردم افغان ندارد. وی از آنچه فراخواندن مامورین افغانی جهت ملاقات در سفارت میخواند ، متنفر بود.

من ، با در نظرداشت ملاحظات فراوانی ، معتقد بودم که ما باید در افغانستان به پیروزی نایل گردیم. اگر اسلامگرایان تندرو قادر گردند ابرقدرت دیگری را در افغانستان به زانو در آورند، این امر اثرات دوامدار و تباه کن در سراسر جهان اسلام برجا خواهد گذاشت. اگر ایالات متحده امریکا ، همزمان با بحران اقتصادی ، در افغانستان ناکام گردد ، این مساله اثرات جدیی را بر موقف و وجهه بین المللی ما وارد مینماید.

نکسن و کیسنجر ، با پایگذاری روبط گسترده با روسیه و چین ، توانستند تا بر اثرات شکست در منازعه ویتنام غلبه نموده و ایالات متحده را به حیث قدرت نیرومند جهان تبارز دهند. لیک چنین فرصتها در سال 2010 وجود ندارد.

در سخنرانیها همواره تآکید مینمودم : «آیا میتوان اولآ دو جنگی را که در گیر آنیم خاتمه بخشید تا به منازعه نوین متوصل شویم ؟»

یورش موفقانه بر قرارگاه ایبت آباد غرض نابودی بن لا دن ، برای نظامیان پاکستانی اهانت آمیز بود. این قرار گاه در فاصله 35 مایلی اسلام آباد موقعیت داشته و صر فآْ 6 مایل از تا سیسات اتمی و اکادمی نظامی آن کشور مسافت دارد.

5

هیچکس در مورد درخواست در یافت اجازه و یا وکمک از پاکستان نمی اندیشید. به هر صورت اگر نظامیان و یا دستگاه استخبارات آن کشور اشاره و یا آگاهی در مورد عملیات در یافت مینمودند ، امکان ناپدید شدن هدف و یا به راه انداختن حمله یکجانبه و ناموفق پاکستانیها تصور میرفت. ما نیاز اقدام عاجل را به خوبی درک مینمودیم.

بایدن ، معاون رییس جمهور ، معتقد بود که تعهدات ما در برابر افغانستان ، قدرت و ظرفیت ما را در مقابله با ایران و کوریای شمالی کاهش میدهد. رییس چمهور به قوماندانانش اعتماد نداشته ، کرزی را تحمل ننموده ، به ستراتژی اش معتقد نبوده و جنگ را از آن خویش نمیداند. برای وی همه چیز در خروج از تگنا خلاصه شده است.

من حین صحبت با کرزی اظهار داشتم : تلاشهای ما به ثمر نمی رسد اگر شما ما را  مسوول کلیه چالشها تصور نمایید. ما متحد و شریک شما هستیم. ما حکومت شما را حفظ و حیات شخص شما را نجات دادیم. انتقادات و ایرادات شما تامین روابط درازمدت را در ایالات متحده و جاهای دیگر دشوار میسازد. ما باید در مورد مساله انتقال مسولیتها و کابل بانک کار مشترک نماییم.

من تاکید نمودم اگر وی بحران کابل بانک را بررسی ننموده و به طور مداوم مسوولیت را به شانه ما حواله نماید ، مساعی ما جهت توافق بر اتحاد ستراتژیک به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. مساله بانک برای وی فرصتی را فراهم نموده است تا به خاطر مردمش بر پا خیزد. بار دیگر خاطر نشان نمودم که به دور وی انسانهایی حلقه زده اند که با دامن زدن به تشویشها و نگرانیها تیوری احمقانه ی توطیه را به راه مینازند.

من به رییس جمهور امریکا یاد آور شدم که شما خواهان پایان دادن به منازعه افغانستان میباشید. ولی مساله ی این که چطور باید به آن نقطه ی پایان بخشید ، از اهمیت مهم و برازنده برخوردار میباشد.

جنگ عراق هشت سال دوام نمود که در اثر آن 4000 امریکایی کشته ، 35000 زخمی و اضافتر از یک تریلیون دالر به مصرف رسید.

پس از خروج قوای شوروی ، دولت آن وقت در کابل توانست تا بر عکس توقعات بسیاری ، برای حدود دو سال قدرت را حفظ نماید. جنگ داخلی زمانی آغاز شد که کومک روسیه پس از سقوط اتحاد شوروی خاتمه یافت. با استقرار قوای ناتو غرض تربیه و تجهیز اردوی افغانستان پس از سال 2014 و تداوم مساعدتهای مالی به اردوی افغان ، امکان پیروزی ما فراوان است. با تبلیغ چنین تلاشها ما به دوستان و دشمنان گوشزد مینمایم که اشتباه ستراتژیک اوایل سالیان نود را در جهت ترک افغانستان دوباره تکرار نخواهیم نمود. ما به خوبی از پیامدهای ناگوار چنین اشتباهی آگاهیم.

من عمیقآ معتقدم که امریکا باید مسوولیتهای بین المللی اش را ایفا نماید. ما ملت تعویض ناپذیر بوده و هیچ چالش جهانی نمیتواند بدون رهبری ما حل گردد. لیک باید بدانیم که امکانات امریکا در جهان پرچالش امروزی ، علی الرغم بزرگی و نیرومندی اش ، محدود میباشد. ما باید همواره آماده باشیم تا نیروی نظامی خویش را زمانی که امنیت و منافع حیاتی ما و متحدان ما مورد تهدید و تهاجم قرار میگیرد ، به کار گیریم. لیک من معتقد ام که کاربرد قوای نظامی به حیث آخرین انتخاب و وریانت مورد نظر گرفته شده و اهداف ما به طور واضح و واقعبینانه مشخص باشند