06.2014 09
دستگير روشنيالی
آينده افغانستان در حاکميت ارزش های انسانی است
امروز زمان آن رسیده است که برای ملت شدن از پشتون بودن، تاجک بودن و ... خود صرف نظرکنيم
انتخابات فقط يک قدم به سوی پیشرفت می باشد. کشور تا هنوز در جنگ و بحران است. بیکاری، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر، فساد دولتی، فساد اجتماعی و اخلاقی وجود دارند . تامين صلح، آزادی های اجتماعی و وضعیت اقتصادی، برای مردم در اولویت اول قرار دارد.
تامين صلح خواست سراسری و درجه اول است. جنگ تمام بخش های زنده گی مردم افغانستان را عميقا متاثر کرده است. معنی امنيت احساس آرامش و نداشتن ترس می باشد که تا هنوز در افغانستان وجود ندارند و ترس مرگ چون شمشير داموکلس بر سرهر فرد جامعه آويزان می باشد.
بدون امنيت امکان توسعه و پیشرفت جامعه و گسترش استعداد های افراد به اندازه زيادی محدود شده است. مردم به خاطر زنده گی و هم به خاطر کارکردن به آرامش و امنيت ضرورت دارند و معنی امنيت تنها حفظ جان مردم نيست . مهمترين وظيفه امنيت تامين آزادی و دفاع از حقوق مردم می باشد. اگر امنيت جان و مال مردم توسط قوایی امنيتی فراهم ميشود، امنيت حقوق و آزاديهای مردم با تحکيم دموکراسی و مراعات ارزش های حقوق بشر تحقق می يابد و حقوق بشر با حاکميت قانون حمايت می شود.
دموکراسی و حقوق بشر دو مفهوم جدا ناپذير و بدون يکديگر نامکمل اند. دموکراسی با مراعات حقوق بشری تحکيم می يابد و حقوق بشر در وجود دموکراسی مراعات و عملی ميشوند.
در دور دوم انتخابات يکی از تشويش های بسيار مهم اين است که رقابت های سياسی جنبه ی قومی و سمتی پيدا نکنند و جامعه با خطوط قومی، لسانی... تقسيم نشود. اين تشويش ها بی جا نيست و در آينده هم چنين تشويش ها وجود خواهند داشت. چی بايد کرد که اين نوع تشويش ها از بين برده شود و مردم در آينده از اقليت و اکثريت بودن قومی، مذهبی و سمتی... تشويش نداشته باشد و هم چنان اين مفاهيم از فرهنگ سياسی نيز محو شوند؟ يگانه راه حل، تطبيق و عملی کردن ارزش های انسانی می باشد.
طور مثال اگر ماده های اول، هفتم و بيست و يکم اعلاميه حقوق بشر در افغانستان عملی و مراعات گردد بدون شک مفاهيم اقليت و اکثريت قومی، لسانی، مذهبی ... هم در جامعه و هم در فرهنگ سياسی از بين خواهند رفت:
- ماده ی 1
تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همه گی دارای عقل و وجدان استند و بايد با يکديگر با روحيه ی برادرانه رفتار کنند.
- ماده ی 7
همه در برابر قانون مساوی استند و حق دارند بی هيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميه ی حاضر باشد ، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد ، از حمايت يکسان قانون بهره مند گردند.
- ماده ی 21
1 - هر شخصی حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود ، مستقيماً يا به وساطت نماينده گانی که آزادانه انتخاب شده باشند ، اشتراک جويد.
2 - هر شخصی حق دارد با شرايط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست يابد.
3 - اراده ی مردم ، اساس قدرت حکومت است : اين اراده بايد در انتخابات سالمی ابراز شود که به طور ادواری صورت می پذيرد. انتخابات بايد عمومی ، با رعايت مساوات و با رأی مخفی يا به طريقه ی مشابهی برگزار شود که آزادی رأی را تأمين کند.
هم چنان زماني که فرد - فرد انسانی- در مرکز سياست و قانون باشد و همه افراد حقوق برابر داشته باشند مساله ی تبعیض جنسیتی، مذهبی و یا قومی ديگر در میان نیست. هدف استعمال مفاهيم اقليت و اکثريت برتری جوی و به دست آوردن امتياز می باشد.
اکنون بايد در فرهنگ نوين سياسی که در نتيجه بيداری سياسی مردم شکل گرفته است مفاهيم اقليت و اکثريت را به شيوه ی ديگر بايد آموخته شوند و به شيوه ی ديگر مورد استعمال قرارگيرند . اقليت و اکثريت در نتيجه رايگری، تصميمگيری و انتخابات. اقليت و اکثريت که در نتيجه انتخابات شکل ميگيرند مفاهيم ثابت و تغير ناپذیر نيستند.
افغانستان از لحاظ قومی، مذهبی، فرهنگی، لسانی يک جامعه پلورالستيک است و پلورالستيک خواهند ماند. موجوديت چند گانه گی قومی، فرهنگی، مذهبی ... خود يک ضرورت است و اين خصوصيت يک جامعه دموکراتيک می باشد و آنچه که افراد جامعه را با هم پيوند می دهند احترام به حقوق ، آزادی ها و کرامت هر فرد “ زن ومرد” می باشد. برخورد با سياست وقدرت از عقب ديوارهای کهنه قومی جز ايجاد بی باوری اجتماعی و فاجعه چيزی ديگری شده نمی تواند.
به نظرم قوم ديگر به جای واقعيت موجود يک واقعيت تاريخي می باشد. عناصر و ارزش های که ساختار قومی بالای آن تکيه ميکند يا از بين رفته اند و يا هم نقش کاری خويش را از دست داده اند. طور مثال در وزيرستان جای خان را ملا، جای ملک را طالب و جای پشتونولې را شريعت طالب گرفته است. قوم و جرگه های قومی نقش و تاثير خويش را در حل مسايل از دست داده است. در افغانستان هم جرگه ها به جای قوم دولتی شده اند و دولت ها تلاش کرده اند تا سياست های خويش با جرگه ها توجيه کنند.
قوم يک ساختار هميشه گی و ابدی نمی باشد و قوم هم مثل ديگر ساختارهای اجتماعی تابع شرايط مکان و زمان می باشد و با گذشت زمان تحول می پذيرد و تغير ميکند. قوم ساختار گذشته یی است که قابل بازگشت نمی باشد.
خوب، در اين زمينه جامعه شناسانی که ساختارهای اجتماعی و تحولات آنها را از نزديک بررسی و مطالعه مي کنند به خوبی قضاوت کرده می توانند.