رسیدن به آسمایی: 09.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 09.09.2009

آصــف بـره کـــی

در حاشیه  "آن گلوله باران بامداد بهار"

 

یادداشتی که اینک پیرامون نوشته ی سلسله وار دکتور صبورالله سیاه سنگ زیر نام "وآن گلوله باران بامداد بهار" ارایه می شود، کوششی است که شاید بتواند یکی از جهات این کار ارزشمند تاریخی- ژورنالستیک را برجسته سازد.

"و آن گلوله باران بامداد بهار" که از تاریخ 28 اپریل 2008 میلادی آغاز شده بود و دقیقاً به تاریخ 28 اپریل سال 2009 پایان یافت، یکی از کارهای ارزنده ژورنالیزم تحقیقی است که در سایت های وزین "کابل ناتهـ" و "فردا" و همچنان  در بسیاری از رسانه های چاپی و انترنتی هم در افغانستان و هم در برونمرزها به نشر رسید. نوشته حاضر به پاس خدمات ارزشمند آن نویسنده و پژوهشگر و همچنان ارزش تاریخی آن اثر ارایه می گردد.

باید ازیاد نبرم که سلسله دگری هم در پیرامون چگونگی به قتل رسیدن دکتور نجیب الله رییس جمهوری پیشین و احمد شاه مسعود از قوماندانان مهم جهاد و وزیر دفاع سابق هم اکنون ادامه دارد که توسط نویسنده و ژورنالیست گرامی آقای رزاق مامون رویدست گرفته شده است. اینها نیز به جاهای خویش نیکو و شایسته اند، بویژه این که در "درون افغانستان" به پیش برده می شوند.

بنده که از اوایل نشر "وآن گلوله باران بامداد بهار" یکی از خواننده هایش بوده ام، می خواهم برخی نکات را از دید تکنیکی و اهمیت تاریخی آن بیان کنم و به متن کاری نداشته باشم. ممکن است که در آن مورد هم نظریات و اندیشه هایی داشته باشم که دارم، ولی در این نوشته تنها خواسته ام بر همان دو نکته بسنده شوم  و آن بخش دیگر بماند برای دوست صاحب نظر دیگر یا شاید هم فرصت دیگر.

اهمیت برگزیدن موضوع:

در افغانستان کشتن و بستن زعما و اولیای امور از امرا، سلطانها، پادشاهان، روسای جمهوری، سرداران و شهزاده گان، تاریخ خیلی غنی دارد. حال بر پایه ی واقعیت های تاریخی سرانجام وقت آن فرا رسیده  و جا دارد که در شرایط نو تمدن بشری و با حضور رسانه های مدرن چاپی، انترنتی، تصویری و صدایی بر این مسله بیشتر غور شود.

البته با رویدست گرفتن این نوشته توسط دکتور سیاه سنگ در برخی جاها از شهرت خواهی و فرصت طلبی نویسنده حرفهایی گفته شده، باید این حرفهای هوایی را نادیده گرفت. موضوع  شهرت زمانی مطرح می شد که شخصی در مقام سیاه سنگ نمی بود و شهرتی که از چندین سال بدینسو درجامعه ی ادبی و فرهنگی افغانستان دارد، نمی داشت. به همین ترتیب ادعای فرصت طلبی  زمانی صادق می بود، که به قول برخی محافل سیاسی افغانستان کس یا کسانی از "آل یحیی" بر فراز قدرت می بودند، یا حد اقل جلایش رسیدن بقدرت در بازمانده گان شان محسوس میبود که نیست. لذا این "دو" ادعا خیلی بی اساس اند و بحث روی آنها ضیاع وقت و برون رفتن از اصل موضوع پنداشته میشود.

از آن جایی که تا کنون چنین کار جدی به گسترده گی کار ژورنالیزم تحقیقی دکتور سیاه سنگ صورت نگرفته بود، بنا با جرات و صراحت میتوان گفت که "و آن گلوله باران بامداد بهار" با پیگیری و پیجویی یکی از آن رویدادهای ناشاد تاریخی یعنی جوانب، عوامل و پیامدهای قتل سردار محمد داوود نخستین رییس جمهوری افغانستان و هفده تن از اعضای خانواده اش در سپیده دم هشت ثور 1357 خورشیدی، در سطح یک پدیده تحقیقی دارای دو اهمیت ارزنده است.

از دید فن ژورنالیزم:

در افغانستان ژورنالیزم بر این رویداد ها بیشتر دید رسمی، خبری، یکجانبه و جانبدارانه مطابق شرایط همان روز گار و حاکمیت موافق یا مخالف داشته و بیشتر از کاوش همچو رویدادها طفره رفته و صرفاً گزارش یا خبر و تبصره ی به نشر رسانده است. اما در فن یا "دانش اجتماعی" مدرن ژورنالیزم برخورد تحقیقی و پیجویی چنین رویداد ها یکی از مسایل معیاری و از نیازمندیهای روز پنداشته میشود.

این که چرا بر اهمیت "و آن گلوله باران بامداد بهار" تاکید می شود، یکی هم به خاطر آن است که از تکرار چنین رویدادهای غم آنگیز و کشتار ها و بدار آویختن های غیرمسولانه درآینده جلوگیری شود و حتا برای آنانی که قصد اجرای چنین کاری را در آینده داشته باشند یا دست به اجرای چنین کاری بزنند، سودای بازپرسی آینده خلق گردد.

کشتن ها و بستن های آنی و عمدی (زیر نام محاکم صحرایی و انقلابی) بدون جریان قضایی و محاکماتی قانونی و مشروع و بدون در نظرداشت این که فلان شخصیت های سیاسی تاریخی آدم های خوب و یا بدی بوده اند، با آنها نباید چنین برخورد می شد یا درآینده چنین برخورد شود، زیرا با همچو برخوردهای عجولانه و احساساتی از یکسو زنجیره انتقامجویی مدارهای قدرت برای نسل ها باقی می ماند و از سوی دیگر با از میان بردن یک شخصیت سیاسی که زمانی در راس اداره ی دولت قرار داشته بسیاری از واقعیتهای تاریخی، سیاسی و رازهای همان دوران به خاک سپرده می شوند. به عباره دیگر، با رفتن یک فرد مهم در راس قدرت دولت بسیاری از واقعیت ها هم مدفون می گردند.

همزمان عمل کردن بدون سپری کردن مراحل تحقیقات ابتدایی و نهایی و گذشتاندن جریان محکمه ی عادلانه زیرنظر سیستم قضایی بیطرف و مستقل در چهار چوب اصول قانون اساسی رژیم سیاسی منتخب، دموکراتیک و مشروع، زمینه های ارتکاب چنین اعمال غیرمسولانه و ضد حقوق بشری را در میان برخی حلقات سیاسی و نظامی باز میگذارد.

در نتیجه روحیه ی ساده اندیشی تغیر رژیم، به قدرت رسیدن از راه ساده ی کشتار، ترور و قتل اولیای دولت یا رژیم سیاسی در نتیجه راه انداختن شورش، تهاجمات مسلحانه، قیام، بغاوت و کودتا در نقش یکی از منابع وعوامل ادامه ی جنگهای صد ساله در افغانستان همچنان پا برجا می ماند.

از همین رو، ژورنالیزم میتواند یکی از وظایف مهم اجتماعی اش را بمثابه ی دانش اجتماعی بیدار کننده و هشدار دهنده بر نارسایی ها وبرخوردهای منفی اجتماعی اشاره کند و ذهنیت عامه را در اعتراض و ناخورسندی به آن بیدار سازد. ژورنالیزم جوانب رویدادها را روشن و مجریان عمل یا اعمال ناشایست را "شناسایی" میکند، نه اینکه با آنها از مجرای "متهم سزاوار مجازات" برخورد کند، زیرا که این یکی در عرصه کارش نمیگنجد.

سردار محمد داوود با اجرای کودتای سرطان 1352علیه پسرعم اش محمد ظاهر پادشاه سابق به قدرت رسید. راه اندازی این کودتا خود قسماً ریشه در اختلافات فردی و شخصی داشت که می شود گفت پسانها به یک مخالفت خانواده گی و تباری سلسله ی قدرت مبدل شد و پیامد های خونین و فاجعه باری را درافغانستان به بار آورد.  از آن میان، قتل خود سردار محمد داوود و خانواده اش در 8 ثور 1357 یکی از مثالهای این ادعاست که بدبختانه تا امروز همه شاهد این فرهنگ منفی سیاسی هستیم.

اهمیت تاریخی واجتماعی

در متن این سلسله با نظریات فراوان مخالف و موافق بر خواهیم خورد، چه این در جای خودش کار مثبت و نیک و دارای اهمیت بزرگ اجتماعی است که چنین یک مسله ی بحث انگیز تاریخی  مطرح شده و همه طرفداران، هواداران، مخالفان، وابسته گان و آنانی که در آن دوران بسر نبرده و نسل نو شمرده می شوند، فرصت یافته اند با گفته های برخی از بازیگران رویدادهای تاریخی سیاسی همان دوران چیزهای زیادی را بیاموزند.

از دید اهمیت تاریخی یکی هم این نکته است که نسل های جوانتر پس از رویداد ثور 1357 دگر تنها مصرف کننده های تاریخ نویسی های خشک، ثبت رویدادها بشکل حاشیه یی و طفره رفتنها نباشند، بل برای نخستین بار به نوشته ی تاریخی یکی از محققان با مسوولیت که موضوع  را به شکل زنجیروار و حرفه یی بررسی و تحقیق کرده، بنشینند.

آن چه بیشتر درخور اهمیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی شمرده میشود این است که ژورنالیزم افغانستان میتواند برای نخستین بار با یک سند تاریخی و یک مورد کار حرفوی و معیاری خوبی را ارایه کند و راهگشای ادامه و پیگیری همچو بررسی ها باشد.

اسلوب تدارک و شکل دادن این سلسله:

دکتور سیاه سنگ از همان پره گراف نخست کوشیده که با طرح مسله بشکل یک معمای تاریخی، قتل سردار محمد داوود را مطرح کند. او از آغازین بخش کوشیده نظریات شاهدان، بازیگران (اکتوران)  یا راویان و دگران را وارد بحث زنده بسازد و گفته های آنها را امانتدارانه و بصورت غیرجانبدارانه پیشکش خواننده گان سازد. 

در این برخورد، دکتور سیاه سنگ میتود علمی کار ژورنالزیم تحقیقی و تاریخ نگاری را بصورت اقناعی "Persuasion" در متن گفته های بازیگران به خواننده واگذار شده و برخلاف ژانرهای ژورنالیزم و تاریخ نگاری یکجانبه به تحمیل نظریات، تحریف گفته ها و مهمتر از همه به میتود تلقین یا "Influential Suggestion" دست نزده است.

اصل دگر این که او خود کاملاً در حاشیه قرار داشته و در هیچ بخشی از این زنجیره ی تحقیقی و تاریخی با ارایه دید و نظر یا حلول و نفوذ اندیشه و اتهام به خواننده و بازیگران حضور نمی یابد، مگر در کاویدن برای یافتن حقایق از بهترین میتود که همانا کاربرد شواهد “Evidence” مضمونی از لابلای گفته های بازیگران رویداد و شاهدان قتل سردار محمد داوود باشد، وسیعاً استفاده کرده و نتیجه گیری را گذاشته است به خواننده و یا هم به داوری تاریخ در آینده.

زبان نگارش

زبان از آغاز تا انجام وحدت نگارشی دارد. زبان معیاری، سلیس، فهما و درخور کارگیری هر رسانه به ویژه رسانه های الکترونیکی و چاپی به کار برده شده است.

البته دراین مورد نباید فراموش کرد که بازیگران و آنانی که به نحوی ازانحا در این بحث ها سهیم بوده اند، یقیناً دارای درجات مختلف سواد میباشند، لذا بسیار طبیعی می نماید که هر کدام به زبان خاص خود شان صحبت کرده اند و واضحاً در مجموع بیشتر زبان گفتاری بوده و آنهم زبان گفتاری شخصیت های مختلف.

دکتور سیاه سنگ با شکل دادن هر بخش کار طاقت فرسا و خیلی پر مسوولیتی را به پیش برده است تا زبان و بیان در این زنجیره ها نارسایی نداشته باشد و متن مضمون را خدشه دار نسازد. از سوی دیگر او چنان نلاش ورزیده که زبان در برخی بخشهای نسبتاً طولانی برای خواننده نه خسته کن باشد و نه ثقیل. دکتور سیاه سنگ تمام کوشش خود را بخرچ داده تا وحدت نگارش و زبان در این نوشته بصورت یکدست رعایت گردد. هر کسی که با کار "ادیت" و تصحیح سروکار داشته باشد، بخوبی به دشواری و اهمیت این مسله پی می برد.

با تاکید میتوان این بخش تکنیکی را منحیث یکی از نمونه های خوب کار سلسله وار ژورنالیزم تحقیقی ارایه کرد.

میتود

از قرار معلوم، جریان هر مصاحبه و ابراز نظر پس از گرفتن اجازه بازیگران (اکتوران) هر بخش به صورت جداگانه یادداشت، تایپ و بازنویسی شده است. همزمان با این کار ادیت و نگارش دوباره آن را که کار یک تیم یا دسته افراد و دست اندرکاران حرفه ییست،  دکتور سیاه سنگ به تنهایی انجام داده که در خور ستایش، قدردانی و شایسته یادکرد است.

در این عرصه من میتوانم به دقت بگویم که کوچکترین نشانه شتاب و دلزده گی که گویا دکتور سیاه سنگ را خستگی ناشی از اجرای این کار به تنهایی، به نوعی بی مسولتی وادار ساخته ، وجود ندارد. زیرا از آغاز  تا پایان درهیچ بخش "و آن گلوله باران بامداد بهار" احساس چندگانگی در سطح زبان احساس نمی شود.

گاهی تصور کرده باشید که تدارک چنین یک برنامه در رادیو وتلویزیون و انترنت کار چندین نفر است که سیاه سنگ آن را به تنهایی با همین کیفیت بالا و معیاری انجام داده و باید تنها از همین نفطه نظر تا بی نهایت ستوده شود.

این نوع نوشته و ژانر را در ژورنالیزم غربی بنام (Investigative Journalistic works in Serial Form) می نامند. تا کنون بهترین نمونه های این ژانر را با اشاره به کتابهایی در باره ی سرنگونی دولت دکتور مصدق، قتل جان اف کنیدی، شیخ مجیب الرحمن، پاتریس لوممبا، سلوادور آلنده، نیکولای چاوشیسکو می توان مثال آورد.

ویژه گی های فنی شکل دهی

کیفیت کار "و آن گلوله باران بامداد بهار" را باید در اصل پیشبرد، بازآفرینی، نگارش وارایه مصاحبه ها و گفت و شنودهای بازیگران، نظریه پردازان، شاهدان صحنه و دیگران نگریست که در نتیجه یکی هم به جلب اعتماد بازیگران رویدادهای ثور1357  که در نزدیک به سی سال گذشته حاضر به حرف زدن دراین مورد نبوده اند، انجامیده است.

این اصل موجب شده که بازیگران رویداد 7 ثور 1357 حاضر شوند با دکتور سیاه سنگ با جبین گشاده حرف بزنند. پیدا کردن تماسها، برقراری رابطه ها، امانتداری در اجرای صحبت ها و راه اندازی گفت وشنودها میتوانند مثال دگر برخورد حرفوی ژورنالستیکی دکتورسیاه سنگ باشد.

عصاره کشی از لابلای صحبت ها

یکی از بخش هایی را که شاید برخی از خواننده گان بیشتر پی نبرده باشد، مد نظر داشتن "اتیک" اخلاق و تهذیب گفتار و نوشتار و رعایت اصل "وحدت و استمرار و در خط بحث بودن" است.

دکتور سیاه سنگ خواه ناخواه هنگام صحبت با بازیگران و نظریه پردازان با نظریات و ابرازنظرهای گوناگون انتقامجویانه، خشونتبار،  تعرضی، وارد کردن اتهامات و شاید شنیدن دشنام ها از زبان یکی به آدرس دیگری برخورده باشد. این را از چگونه گی فرهنگ سیاسی افغانی به خوبی میدانیم که هدف و مرام چنین برخوردها همیش "کشیدن موضوع بحث گفت و شنود از خط اصلی به مسایل ضمنی، حاشیه یی و حتا موضوعات پیش پا افتاده و غیر مهم" است که همه و همه به منحرف ساختن محور موضوع مورد بحث و سکته وارد کردن به روند "ژورنالیزم تحقیقی" می انجامند.

این بخش باید یکی ازدشوارترین بخشهای تدارکاتی این بحث بوده باشد. به یقین دکتور سیاه سنگ حد اعظمی کوشش به خرچ داده که با وارد نساختن بخش های خشن، دشنام و اتهامات بازیگران این رویداد به اصل موضوع مورد بحث زیان وارد نیاید، از خط اصلی برون نشود و در ادامه ی این سلسله سکته گی به میان نیاید. لذا کوشیده شده که عصاره و جوهر گفت و شنودها را برگزیند تا در روشن ساختن جوانب این رویداد یاری رساند.

اگر چنین برخورد حرفه یی و با مسوولیت دکتور سیاه سنگ در میان نبود، چنان که از گذشته تا امروز شاهدیم، در بررسی رویداد قتل سردار محمد داوود و خانواده اش اشتباهاتی پیش می آمدند و با وارد شدن مسایل ضمنی و فرعی در بحث ها ، موضوع اصلی به صورت شایسته و بایسته پیجویی نمیشدند. وارد ساختن موضوعات فرعی و ضمنی درموضوع محوری به زودی صدها بحث و مناظره و مشاجره ی دیگر را به میان می آورد و مانند گذشته ها، یکبار دیگر "اصل قضیه" زیر سایه و تاریکی قرار میگرفت.

***