رسیدن به آسمایی: 21.05.2009 ؛ نشر در آسمایی: 23.05.2009

نصیـر « سهام »

یک برخورد اندیشمندانه در رابطه با

« آسمایی و ناگفته های صبور سیاه سنگ »

روز پانزدهم می خوانش گفت و شنود آسمایی با داکتر سیاه سنگ روانم را نوازش کرد . از سیاه سنگ هرچه بخوانی به دل مینشیند و جای دارد که بار دیگر به جناب عبیدی صاحب آرزوی سلامتی و عافیت کنیم به خاطر چنین کار های ارزشمند شان.

به هر حال پس از گفت و شنود بازتابهایش را خواندم و به دنبال آن یادداشت به موقع ، به جا ، و به مورد مدیر مسوول آسمایی را در مورد حذف دو مطلب .

عبیدی صاحب گرامی! از شما چه پنهان ، در همان روز پس از خواندن برخی از نوشته هایی که در همین زمینه به نشر رسیده است ، زیاد دلم میشد از شما تقاضای یک بازنگری را بکنم ، اما سرگردانی ها و دغدغه های روزگار این مجال را نداد. من از این مساله اندیشه داشتم که مبادا طنز ها ( در حالیکه منظور به هیچوجه کم بها دادن به طنز نیست ) جدیت گفت و شنود را زیر سوال ببرد . مورد دیگری که توجه مرا جلب کرد نظر دیگران در مورد سیاه سنگ است که از سایت کابل ناتهه اقتباس شده است. نمیدانم چه قدر ضرور خواهد بود که وقتی با کسی گفت و شنودی راه انداخته میشود همزمان با آن نظریات دیگران در موردش نشر شود . این که کی ها در موردش چه گفته اند خود ایجاب بحث جداگانه را میکند که میگذارم آن را برای یک فرصت دیگر . با ارجگذاری به برخورد اندیشمندانه و دانشمندانهء تان اگر اجازه باشد حرف هایی با داکتر سیاه سنگ داشته باشم و چیز هایی از وی بپرسم .

آقای سیاه سنگ ! شما با نسخه فرستادن برای درمان درد های وطن از بیرون مخالف هستید و حق تهیهء چنین نسخه را به کسانی میدهید که در داخل افغانستان هستند و خود را تماشاچی بیدرد گفته اید .

در مورد اول ، من کمترین خلق خدا ودر محدودهء شناخت و ارتباطاتم با دیگران میتوانم بگویم که بسیار دیگر به همین باور هستند که شما نوشته اید . بیرونیها باید بدانند که از واقعیتهای درون جامعهء افغانستان خیلی فاصله گرفته اند و اما اینکه خود را «تماشاچی بیدرد» خوانده اید ، نمیشود باورش کرد . خواهد گفتید: « عجب آدمی هستی من از دعوا میگذرم و تو از شهادت نه » . علاقه مندان نوشته های شما به این باورند که نوشته های تان از واقعیتهای جامعهء خود مان مایه گرفته ودر آنها انسان درد رسیده و زجر کشیده را فریاد میکنید . فکر میکنم شما هم مخالف این حرف نیستید . حالا

یک : اگر چنین است چرا خود را تماشاچی میدانید ؟

دو : شما در همین گفت و شنود خود را غیر سازمانی خوانده اید نه غیر سیاسی . خواهی نخواهی سیاسیون طرحی برای جامعهء شان میداشته باشند . در چنین روزگار پرآشوب پیشنهاد شما برای برداشتن یک گام مفید و مثمر در وطن چیست؟

سه : درگذشته نیز از دوستانی در مورد همصدا شدن روشنفکران پرسیده بودم . اگر از شما هم بپرسم که چگونه ممکن است این صدا های تک تک و پراگنده انسجام یابد جواب تان چه خواهد بود ؟

میگویند از گپ گپ میخیزد . اگر ممکن شد گفتنیهای دیگر را بعدا" برایتان خواهم نوشت . آرزوی سعادت و کامگاری برای هردو طرف گفت و شنود میکنم .

بیست و یکم می سال دوهزارونه