رسیدن به آسمایی: 28.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 29.08.2009

آصف بره کی

 

«چشم اندازی برانتخابات افغانستان»   

 

«تاج مرصع» ریاست برسر کی نهاده خواهد شد؟

 

تا چند روز دگر افغانستان و «افغانستانیان» شاهد آن لحظاتی خواهند بود که اگر خدا خواست و هیچ گپ و معجزه یی روی نداد، چهره ی نو یا  «کهنی»  به نام رییس جمهوری به کرسی ریاست دولت این کشور تکیه خواهد زد. و از آن جا که دوران، دوران کلاه گذاشتن بر سرخود و دگرانست، هنوز مهال به نظر می رسد افغانستان بتواند رییس جمهوری «سرلچ» داشته باشد. زیرا تا جایی که در پنجاه سال اخیر دیده شده، زعمای سرلچ و غربی پوش (با برخی استثناءآت) به مراتب میانه روتربوده اند تا عبا و قبا پوشان دوران بیست سال اخیر. از اینرو فرد تازه منتخب که تا همین اکنون دقیق معلوم نیست کی خواهد بود، حتما «تاج مرصع» به شکل کلاه، دستار یا پکول بر سرخواهد کرد و آنگاه یکبار دگر همه خواهند گفت که افغانستان دارای رییس جمهوری جدید و یا «رییس دوباره منتخب» شده است.

مردم و«حق انتخاب»

آن عده باشنده گان واجد شرایط رای دهی که به پای صندوق های رای رفته اند، حتما تصور روشن ونا روشنی داشته اند که چه کسی را باید رییس آینده ی جمهوری شان برگزینند.آنها میدانستند ویا هم تفهیم شده بودند که برگه های رای دهی شانرا باید در یکی از صندوقهای مورد نظر، بیندازند.

امروز بروی تجربه ی انتخابات اخیر با واقعبینی میتوان گفت که فضای سیاسی افغانستان سخت متاثر از جدال های قومی، خانواده گی و وابستگی های تنظیمی وخطوط متعدد سیاسی است.با همه ی این واقعیت ها بازهم انتخابات ودادن فورمال «حق انتخاب» بمردم خود یک گام مثبت وپیشرونده است. باید تصریح کنم که این نه یک گام بل ده گام بسوی آینده ی درخشان می تواند باشد.چه اگر امروز مردم نمی توانند از «حق انتخاب» قانونی شان مطابق به اختیار واراده ی خود استفاده کنند بازهم آنروزی دور نیست که چنین آرمانی بمراد برسد وهرکس از«حق انتخاب» ش مستقلانه ومطابق به تصمیم واراده ی خود استفاده کند، تنها باید این پروسه را حمایت کرد وبا خوشبینی وهشیاری به پیش رفت. ولی «حق انتخاب» که بیشتریک مقوله ی حقوقی، سیاسی وجامعه شناسی است، کاربرد وتبارز آن در جامعه ی سنتی افغانستان در خور بحث وفحص ژرف است که این بحث بماند برای فرصت دیگری.

بهرحال برای آنهایی که در هفت سال گذشته زحمت رفتن به پای صندوق های رای  را نکشیده اند وپا از درخانه برای اجرای این مقصد برون نکشیده اند، دگر بی تفاوت است که کی باید رییس جمهوری امروز وآینده ی آنها باشد. شاید این عده همان اکثریتی اند که دراین هفت سال گذشته بخت شان یاری نکرد که نه ازماموریت گسترده ی تجاری - سیاسی جهانی ونه ازملیاردها دالری که دراین کشور بردست ودهان یکعده ی خاص ریخت «پشیزی» نصیب شوند.ولی اینان باید بدانند که افغانستان بسوی شکل گرفتن یک جامعه ی «مصرفی» با اکثریت نادار، قشر کوچک متوسط و قشر کوچکتری سرمایه دار در حرکت است. تا بدینسان اکثریت گرسنه «درحال بخور ونمیر» بخوبی وساده گی بتواند اداره شود.

جهان سرمایه داری هم اکنون در همین جهت در حرکت است.قشر متوسط انگیزه ده برای تغیرات وبرپا کردن اعتراضات ضد دولتی (علیه جنگ وتهاجات برکشورهای جهان سوم) وضد سرمایه های کلان درحال فرو پاشیست.جامعه ی مصرفی امروزتنها دو قشرمهم را می پذیرد:

یک - «اکثریت (نادار) با درآمد حداقل ، سرگردان در مارکیت کار، گیرافتاده زیر بارقروض بانکها وکمپنی های کریدت کارت».که بدینسان کمتر مهلت وفرصتی برای اعتراض ویا هم انگیزه های اعتراض داشته باشند.

دو - قشر کوچکترسرمایه دار، تعین کننده ی حکومات «دولتها»، سیاست های داخلی وخارجی وبازار ارز وکالا.

افغانستان درحال گذار بسوی این چنین یک جامعه است یعنی بسوی اقتصاد بازار آزاد دوران نو با همین مشخصه ی یادشده دربالا «که دقیقا شانس گزینش راه سومی را درحال کنونی ندارد». بنا اکثریت نادار افغانستان باید بحرکت درآیند وخودشان کاریابند تا درآمدی داشته باشند.دولت کنونی قادر به تامین امنیت جان ومال آنها نیست، چه رسد به پرداخت حداقل «مدد معاش» یا «کمک اجتماعی» به مرد م بی بضاعت وبیکاران.

بهر حال افغانستان از دید مادی درهفت سال گذشته بی دستآورد هم نبوده.البته که افغانستان در هفت سال اخیراز دید مادی پیشرفت های بیسابقه کرده است واین پیشرفت ادامه دارد. ولی آنچه به ده ها سال دگر به طول خواهد انجامید، ترمیم ومداوای روان های جریحه وخدشه دارشده ی انسان این سرزمین است که دراثر رویدادهای ناشاد نزدیک به سی سال اخیر متحمل شده اند.

این که برای مداوای روانی انسان افغانستان ده ها سال را پیشبینی میکنند، دلیل دگری ندارد، جزاین واقعیت که بخشی از سیاستمداران کهنه کارامروزاین کشورهنوز این سرزمین را گروگان آن پدیده های اجتماعی قرارداده اند که دراثرآنها بیشترین مصیبت نصیب مردم این کشور گردیده است.یک مثال کوچک ازآن در زیربرشمرده می شود که انتخابات اخیرهم زیرسایه و درگروگانگیرشدن اشباح همین پدیده ها برگزار شد.

گسست ناپذیری افغانستان با گذشته های ناکام

امروزکه حدود بیست سال از فروپاشی کمونیزم در جهان ونزدیک به هژده سال ازفروپاشی آخرین رژیم سیاسی به اصطلاح کمونیست در افغانستان می گذرد، هنوزاز گذشته های ناکام خود نه گسته. کاربرد کمونیزم، به یک شعار و پوشش هرعمل ناکام دیگری درسیاست رسمی وسیاستبازی محافل بقدرت رسیده ونارسیده ی این کشور مبدل شده.واین چیزی نیست جزء رفع مسولیت آن اشتباهات وخطا کاریهای که بعد ازبقدرت رسیدن نیروهای مخالف کمونیست به وقوع پیوست.

هردو جهاد وکمونیزم دو پدیده ی اجتماعی سیاسی بودند که شیرازه ی ذهنی جامعه ی افغانستان را در سی سال اخیر از هم متلاشی ساخت.اکنون که نه آثاری از کمونیزم ونه لزومی برای جهاد باقی مانده، ضرور به نظر میرسد، که آینده نگری، جای این دومقوله را بگیرد تا نیروهای ذهنی این جامعه توان وظرفیت ذهنی خودرا برای آینده سازی این سرزمین جنگزده گره بزنند.

وقتی که رژیم های کمونیست در اروپای شرقی ازهم پاشید، مردم صرف یک یا دوسال حوصله ی شنیدن تبلیغات محکومیت کمونیزم را داشتند. آنها بزودی از  دولت های تازه بقدرت رسیده تقاضا کردند که این ما بودیم که به جاده ها ریختیم وپایه های کمونیزم را فروریختیم.ما اینرا میدانستیم که کمونیزم «بد» است وشما برای ما وعده هایی داده بودید اکنون «بسم الله» آنچه را کمونیست های نا بکار انجام دادند، میخواهیم ببینیم که شما برای اصلاح آن چه برنامه دارید وچه راه های را برای رسیدن به یک جامعه ی مدرن مدنی که انسان ها دگرقربانی نشوند ومصایب آنها تکرار نگردد، طرح می کنید. روی این واقعیت اولیای امورتازه بقدرت رسیده در کشورهای «پست کمونیست» با درک این اصل، روز و شب برآن شدند تا تمام نیرو و توان شانرا در ساختن، ارایه وعملی کردن برنامه های اقتصادی واجتماعی اصلاحاتی وپیشروانه بخرچ دهند تا تکرار گویی های بیمورد کمونیزم سر دل مردم نریزد ووقت وفرصت های گرانبها به بیهوده گویی سپری نشود.

نیروهای «پست کمونیست» کشورهای اروپای شرقی در واقع در صدد طرح واجرای اصلاحات سیاسی، اقتصادی واجتماعی برآمدند وبرخی ازاین کشورها امروزدوران جدید شگوفایی خودرا از سرمیگذرانند ولی این افغانستان است که هنوز هژده سال بعد از فروپاشی به اصطلاح کمونیزم هنوز زیربارپدیده های کمونیزم، جهادیزم وطالبانیزم تهدید میشود ودرآتش اختلافات خشو نتبارسیاسی وقومی می سوزد.

همین سان در افغانستان هم باید چنین پرسشهایی مطرح گردد، که آری، این توده های وسیع مردم بودند که به پشتیبانی جنبش مقاومت (جهاد) برخاستند وصدها هزار انسان صادقانه دراین راه جان سپردند.آنها متقاعد بودند که کمونیزم پدیده ی بد و غیرمناسب جامعه ی سنتی افغانستان است.وحال که کمونیزم حدود بیست سال وجود ندارد، ما چشم براه آنیم که شما چه برنامه ی اصلاحاتی وپیشروانه برای آبادانی این سرزمین جنگزده دارید.

1- کمونیزم - از روزی که چپی های مدعی به کمونیزم درعالم بی خبری از جامعه ی سنتی شان «افغانستان» با کودتای هفت ثور 1357 بقدرت رسیدند، کمونیزم به یکی دگر ازحربه های سرکوب دوجانبه ی انسان این سرزمین مبدل شد.هزاران موردی پیش آمد که باید صدها هزار انسان بنام کمونیست وضد کمونیست جانهای خودرا ازدست دهند ودراین سرزمین بسیارپدیده های مادی هم به جرم کمونیزم تهدید، تخریب وازمیان برداشته شوند. مثل پل وپلچک کمونیست، مکاتب کمونیست، بیمارستانهای کمونیست، ادارات دولتی کمونیست، مو سسات تولید ی وخدماتی کمونیست، نیروگاهای تولید وپایه های برق کمونیست، خطوط مواصلاتی کمونیست، ارتش کمونیست وغیره پدیده های متهم به کمونیست.

ولی در جریان کمپاین انتخابات ریاست جمهوری یکبار دیگر به اثبات رسید که برخی از چپی ها در حقیقت هنوز در ساختار های متعددی به این حقیقت پی نبرده اند که دیگر بعید به نظر میرسد، افغانستان (شرقی واسلامی) را با پیش گرفتن ایدیولوژی های افراطی ووارداتی به پیشرفت وخوشبختی رساند.که این خود از سوی دیگر درحقیقت عامل تضعیف جنبش روشنفکری ملی افغانستان در مبارزات انتخاباتی برابرنیروهای کهنه کار وسنتی، می باشد.

2- جهادیزم – کاربرد جهاد هنوزیک اصل مرکزی تجارت سیاسی در افغانستان باقی مانده.عده ی ازکاندیدان با آنکه خود با لشکر «چند ملتی» خارجی بقدرت رسیدند، هنوز از ادامه ی جهاد حرف می زنند وهر کسی را که خلاف آنها می اندیشند با راه انداختن جهاد تهدید می کنند واز سوی دگر از زمانی که کمپاین انتخابات از سر گرفته شد، مساله ی عدم خلع سلاح وممانعت از«کنترول گروهای مسلح شخصی» منسوب به مجاهدین را پیش کشیدند. این در حقیقت بدنام ساختن جهاد حقیقی وبی احترامی به آنانی است که دراین راه صادقانه جان سپرده اند.از سوی دیگر، آیا این یک تهدید به انسانیت وآزادی نیست؟ انسان این سرزمین که برای نخستین بار بعد ده ها سال دیکتاتوری حق انتخاب دریافته، یکبار دگرآنها را با تهدید دم زدن ازجهاد چه مفهوم دارد.

3- طالبانیزم – بازی با پدیده ی طالبان در انتخابات اخیر یکی دیگر از مواردی بود که بدون استثناء همه کاندیدان روی آن تماس گرفتند وکماکان ازاین پدیده به نحوه ی برای بردن رای بیشتر استفاده کردند.میان تعداد زیاد کاندیدان، پذیرفتن پدیده ی طالبان به مثابه ی یکی از واقعیت های عینی روز در حیات سیاسی افغانستان مطرح بود. از اینرو برخی از کاندیدان تعهد سپردند که با بردن اتنخابات خواه ناخواه این مساله را حل وفصل خواهند کرد. و راه های که برای حل آن طرح کردند در مجموع دارای چنین پیام های بود:

- یکعده کاندیدان گفتند ما با جدیدت با آنها مذاکره خواهیم کرد.

- یکعده گفتند برخی از بخشهای پشتون نشین زیرتاثیز سیاسی ونظامی طالبان را زیراداره ی آنها واگذار خواهند کرد ولی در چهار چوب یک دولت فدرال...

- برخی گفتند که آنها را شامل اداره ی دولت ساخته، ومقامهایی را در اداره ی دولت به آنها واگذار خواهند کرد

- برخی طرح کردند که برای زدودن وازمیان برداشتن آنها تما م نیروی سیاسی ونظامی خود ونیروهای ایتلاف بین المللی ر ا بکار خواهند برد وهمین سان گپهای خیلی زیاد دیگر.

 

4- (برخورد) روشنفکران – آنچه در سی سال اخیر وبویژه درهفت سال گذشته انتظارمیرفت بازهم واقع نشد.انتظار میرفت که این قشر مهم وبالنده، سرانجام بتواند بیدار ومتحد شود وابتکار عمل را بدست گیرد که نتوانست بگیرد. این قشردرگذشته با تحمل همه گونه مصیبت ها، مرتکب اشتباهات فاحشی نیز شد که درنتیجه درصحنه ی سیاست افغانستان با شکست های پیاپی روبروگردید.

البته که قسما با واقعبینی میتوان عوامل جو نامساعد سیاسی گذشته مثل حاکمیت رژیم تک حزبی چپی، دولت های تنظیمی جهادی وشش سال سایه ی مخوف حاکمیت رژیم طالبان  را یکی ازعوامل مهم ناکامی و ورشکستگی روشنفکران دانست. ولی این که روشنفکران درهفت سال اخیر نتوانستند کمر راست کنند، چه دلایلی را میتوان برشمرد.با آن که هفت سال اخیر دوران «پست طالبانیزم» افغانستان فضای آزاد فعالیت سیاسی واجتماعی به روشنفکران میسرکرد، که می بایست روشنفکران به شکل یک نیروی بالنده وتعین کننده عمل کنند، که نکردند مثال چنان که انتخابات اخیرنشانداد، از چپی ها حد اقل پنج کاندید ریاست جمهوری، از راست ها بیشتر ازآن واز میانه روها هم به همین منوال.این چندتاگرایی روشنفکران چه پیآمدی ببار آورد؟

 از روی نتایج قسمی وغیررسمی انتخابات برمی آید که قشرنا متحد روشنفکری به تشکیل جبهه ی واحد سیاسی برابر سایر کاندیدان موفق نشدند واز اینرو برخ حلقات روشنفکری را به معامله های خرید وفروش ارزان با کاندیدان کهنه کار دارای «نفوذ اجتماعی» کشانید. که درنتیجه ی آن بخش دگری از آنها را برای چندسال دگر به حاشیه خواهد راند و درآنها همان دندانخایی وخون لیسیدن ناکامی ها باقی خواهد ماند، دگر هیچ.

جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر وکمپاین انتخاباتی به خوبی نشان داد که اگر این نیرو میتوانست براساس تجارب شکستهای پیاپی گذشته وآموختن درس از آن شکست ها عمل کند، شانس خیلی بلند بقدرت رسیدن وقرار گرفتن درپیشآهنگی تحولات واصلاحات آینده ی افغانستان را دارا بود که این آرمان یکبار دگربمراد نرسید.

اینبار نیزسنتگراها وکهنه کاران سیاست درافغانستان توانستند از جدایی ها، اختلافات وچند تایی بودن روشنفکران که هنوز هرگروه برگروه دگر برای انتقامجویی دندانخایی دارد، وایدیولوژیهای ناکام ونسخه ی مرزهای جدایی را میان آنها مکدر وفراخترساخته، چنان کاری ضربه زد که شاید روشنفکران به ندرت بتوانند تا چهار سال آینده هم سر وکمر راست کنند.از جمله یکی هم وارد کردن اتهام بر دسته ی روشنفکران برونمرزی افغان بود که نتوانند با نیروهای درونمرزی بپیوندند تا صفوف آنها را توانمند تر ساخته باشند.

تبلیغات گسترده ی درون افغانستان، روشنفکران فعال ومسلکی برونمرزی را زیر نام اتباع خارجی ومدافع منافع خارج معرفی وآنها را ازباقی بخشهای روشنفکری درونمرزی منزوی ساخت.این یکی دگرازمواردی بود که روشنفکران داخلی قسما در نواختن طبل مخالفت با نیروهای کهنه کار ضد روشنفکران برونمرزی همنوا شدند. در میان کاندیدان مطرح ریاست جمهوری، برنامه وخط مشی آقای دکتور غنی احمد زی یکی ازبرنامه های معیاری وعملی برای اینده ی افغانستان خوانده میشد.چه او دارای تجریه مدیریت واندوخته های علمی به سطح یین المللی را دارا بود.درافغانستان تنها میشود به آن نیروهای روشنفکری وتکنوکرات تکیه کرد، که تجربه ی کاری حاضردر دوران نومناسبات سیاسی واقتصادی جهان را دارا هستند.افغانستان با بقدرت رسیدن نیروهای سنتگرا وکهنه کار که جزء«پاپولیزم وشعارهای ملی گرایانه» چیزی دردست ندارند، پروسه ی پیشرفت افغانستان را به کندی می کشاند و مردم را نسبت به آینده ی درخشان ناامید می سازد.

ازاینرو بسیارتاثرانگیز وملا ل آوراست که یکبار دگر بخشی از بدنه ی روشنفکران با نیروهای کهنه کارسیاسی پیوست. وبخش استقلال اندیش آن هم غیر متحد ودارای تشکیلات جداگانه ی سیاسی وصنفی است.

در نتیجه روشنفکران امروز افغانستان با برخوردهای تشکیلات سیاسی وصنفی چندگانه وخودپرستانه میدان برد را برای آن نیروهایی واگذار کردند که دوران حضورفعال شان درصحنه ی سیاست امروز افغانستان بسیار قبل به پایان رسیده است.یعنی جو امروزسیاسی واجتماعی دنیا وافغانستان نیازمند ظهورقشرجدید وسیماهای جدید سیاسی درسیاست افغانستان بود، نه آنانی که از شعارهای کهن ونستالژیک ملی گرایی و مردم گرایی کاذبانه دم می زنند.