رسیدن به آسمایی:16.06.2009 ؛ نشر در آسمایی: 18.06.2009

دستگير روشنيالی

پاندورا رای من کجاست؟
Where is my vote?

طبق اساطیر یونانی پاندورا اولين زن روی کره زمين است. اين زن مقبول طبق پلان و توصيه “Zeus'  توسط Hefaistos  از خاک و آب خلق گرديد.  زيوس که بر بشر قهر شده بود پلان داشت تا از طريق«شيطان زيبا»  بر انسانها بدی ها و رنج ها را تحميل کند. اين بدی ها و رنج ها در صندوقچه یی محصورگرديده بوده که به پاندورا تحفه  داده شد. همه خدايان خواستند تا اين مخلوق مقبول را ببینند و  به وی  تحفه یی بدهند ...بالاخره Zeus تحفه خویش را به اين زن ميدهد و اسم زن را هم PANDORA می گذارد. پاندورا،  کسي که همه تحفه ها را گرفته باشد معنا دارد. به پاندورا گفته شده بود که در هيچ حالتی صندوقچه یی را که به وی تحفه داده شده است  باز نکند. بعد از مدتي يک روز پاندورا به اساس کنجکاویی که در باره ی محتوای صندوقچه  داشت بی حوصله ميشود و صندوقچه  را باز ميکند و با باز شدن  صندوقچه  از آن مرض، جنگ، بدی، نفرت، ... بيرون آمده و در کره زمين پخش ميگردد و تنها چيزی که در صندوقچه  باقی می ماند «اميد» است. بالاخره اميد هم از صندوقچه  خارج ميشود....
اسطوره
 ی پاندورا بسيار قديمی بوده و در باره ی آن تفسير های گوناگون وجود دارند. مساله اساسی در اين اسطوره اين است که چرا بشريت با مشکلات و بدبختی های زيادی مواجه است و اين بدبختی ها از کجا آمده اند و مسووليت اين بدبختی بر دوش کیست. خدايان اساطیر یونانی برعلاوه نازل کردن بدی ها و رنج ها بالای
انسانها عقل آنها را هم گرفتند و دليل اين اقدام جلوگيری از بغاوت انسانها عليه خدايان بود. 

گرباچف، پاندورای  شوروی
درتحت حاکميت  حزب کمونیست در« شوروی»   نه تنها  همه چيز ظاهرا آرام و در جای شان بودند ، بل  آرزو برده ميشد تا تمام دنيا به همين شيوه ساخته و اداره شود. شوروی محکمترين دژ صلح پنداشته ميشد. مردم شوروی خوشبخترين مردم  دنيا معرفی  می شدند. هم چنان ادعا ميشد  که در اين کشور مسايل ملی و قومی حل گرديده،  مردم، اقوام و ملت ها در برابري با هم زنده
 گی ميکنند و استثمار فرد از فرد محوه شده است و پايه های مادی وفنی کمونيزم ساخته شده اند...
اما زماني که گرباچف سرپوش صندوقچه  پاندورای شوروی را بلند نمود و «گلاسنوست» را اعلام کرد،  در  آن جا  دنياي مملو از بدبختي ها، مصيبت ها، نابرابری ها... را يافتند- در واقع شوروی سابق نه دژ صلح بود،  نه مسايل ملی و قومی حل گرديده یودند و نه  هم برابری انسانها تامين شده بود. بالاخره  آن «دژ شکست ناپذير» از هم پاشيد و به جایش در نقشه سياسی جهان  کشورهای نوين و مستقلی ظهور کردند.
ميخايل گرباچف ميگويد: «مردم و به ويژه آنانی که تحصيلات عالی داشتند، ديگر حاضر نه بودند، زير سيستم خفه کننده
 یی که توسط  ستالين ايجاد شده بود زنده گی کنند... ما با  «گلاسنوست Glasnost
»  آغاز کرديم و به مردم چانس داديم تا تشويش های خويش را آزادانه بيان کنند... ما به سوی انتخابات آزاد، پلوراليزم سياسی، آزادی مذهبی و مالکيت خصوصی رفتيم.»
ميخايل گرباچف اکنون خواهان گلاسنوست در دنيا يا «گلاسنوست جهانی»  می باشد. گرباچف بر ضرورت «تفکر نوين»  تاکيد می ورزد. 

به جمهوری ميراثي سوسيالستي کوريای شمالې خوش امديد.
هلو، هلو،  اينجا ما هستيم. ما، کوريای شمالی. ما را فراموش نکنيد. ما مصروف راکت سازي و راکت شليک کردن هستيم و به همين وسيله ما مي توانيم  برای شما پرابلم ها را ايجاد کنيم و به همين وسيله می خواهيم شما را به گروگان بگيريم. ما هستيم و ما را فراموش نکنيد.
زماني که در يک کشور ديکتاتوری و يا استبداد حاکم باشد، ظاهرا همه چيز آرام و نورمال معلوم ميشود؛ صدای اعتراض شنيده نمی شود؛ کسی انتقاد کرده نمی تواند؛ تظاهرات و اعتصبات هم وجود ندارد؛ همه چيز بايد طبق اراده
 ی ديکتاتورحرکت کند.
در جامعه
 ی بسته و ايديولوژيک کوريايی شمالی هيچ اعتراضی شنيده نمی شود. در اين کشور همه چيز آرام است و طوري معلوم ميگردد که در اين کشور همه  مشکلات حل گرديده اند. همچنان به اساس اصل برابري سوسيالستي در اين کشور تفاوت های اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد و استثمار فرد از فرد
لغو گرديده است.  درکوريا شمالی  راديو،  تلويزيون،  اخبار ... همه و همه به يک صدا به توصيف رهبر عزيز کيم. جون. ايل می پردازند و از آن ستايش ميکنند.
اما آنچه که در جامعه
 ی بسته ی کوريای شمالی ميگذرند و يا واقع ميشوند، حقايق ديگری را بيان ميکنند. در کوريا شمالی  مردم اسير يک ديکتاتوری  بیمار اند  و با هزارها مشکل و پرابلم مواجه می باشند. مردم کوريا شمالی از ابتدايی ترين حقوق و آزاديها محروم استند. آنها بيکار و گرسنه اند و تحت تعقيب دايمی قرار دارند و در کشور خود و در خانه های  خودشان زندانی هستند.
 در کوريا شمالی ضرورت عاجل يک پاندورا به وجود آمده است تا سرپوش صندوقچه  را بلند کرده  و بدبختی های بی شمار اين کشور را برملا  سازد.  از پیش نمی
 توان گفت
 که پاندورا کوريای شمالی کي و يا چي خواهد، ولی  آنچه که به شکل بهتر و خوبتر بدبختيهاي اين کشور بدبخت را بر ملا کرده می تواند نامش دموکراسي است.

اينجا جمهوری اسلامی ايران است
می شنويد، مي شنويد، اینجا جمهوری اسلامی ايران است.  ما را هم فراموش نکنيد. ما هم مثل دوستان کورياي خود نه تنها مصروف راکت سازي و راکت شليک کردن هستيم، بل با تمرين دموکراسي، دموکراسي را سرکوب ميکنيم. ما به مردم ميگويم بيايد  در امور مشارکت کنید بیاییید رای بدهید. وقتي که  آنها به ميدان آمدند اگر چنان که ما می خواهیم نکردند و به ما رای ندادند،
 آنها را لت وکوب ميکنيم، آنها را ميکشيم و آنها را در زندان می اندازيم. اين قيمتی است که انها به خاطر دموکراسی و آزادي می پردازند. ما را فراموش نکنيد. ما بسيجی ها داريم و ما پاسداران انقلاب داريم و اينها در حمله بر مردم سخت ماهر و طور بی سابقه بی رحم هستند.
ما همين حالا مصروف ساختن بمب اتومی می باشيم. ما بايد بمب اتومی داشته باشيم. ما بايد نيرومند باشيم. جمهوری اسلامی ایران بايد نيرومند باشد. ما هم مثل دوستان کوريایی خويش توانایی ايجاد پرابلم ها را داريم.

 اخوند،  می شنويم، می شنويم،  می بينيم که در سرکوب، لت و کوب، کشتن و زندانی کردن مردم خويش دست بالا داری و در اين زمينه چی جراتي و چی زوری را به نمايش می گذاری.
اخوند،  می بينيم که در دزدی کردن آرزوها و اراده ميليونها  اسنان مهارت بی نظير نشان دادی و کودتا کردی. اما آخوند ایا  از خود سوال کرده ای که تا چی وقت می توانی سرکوب کنی، تا چی وقت می توانی بکشی و تا چی وقت می توانی آرزو و اراده مردم خويش را دزدی کنی؟ مردم حق دارند تا اراده گم شده خويش
Where is my vote را
تقاضا کنند
آخوند،  از یاد نبری که سرکوب و دزدی به معنای ضعف و شکست قطعی تان در آيندهای بسيار نزديک می باشد.
آخوند، دستگاه قرن وسطایی تان ازدرون پوسيده شده است و از درون خواهد پاشيد. کارگردانی «مرد کوچک» و «کاريکاتور هيتلر»  پوسيدن و ازهم پاشيدن دستگاه فاشيستی تان را سرعت بيشتر ميدهد. همچنان سرکوب و دزدی تان نشان داد که ذهنيت و تفکر دگماتيک و تغيرناپذير تان استعداد پذيرش تحولات را ندارد. شما در به کار انداختن عقل ناتوان هستيد و شما ايران را به سوي يک انقلاب ديگری می بريد. 

 آخوند،  ايران همان ايرانی نيست که پنج روز پيش بود. ايران ديگر همان ايران خمينی و آرزوهای خمينی هم نيست. خمينی می گفت: «زنان را به ادارات راه ندهيد، پای زن که به هر اداره باز شود، آن اداره به فساد کشانيده مي شود».  می گفت: «موسيقی را حذف کنيد، از اين که به شما بگويند کهنه پرست شديد نترسيد. باشد! ما کهنه پرست هستيم... موسيقی خيانت است به مملکت. موسيقی خيانت است به جوانان ما، اين موسيقي را حذفش کنيد».  همين حالا حرف های «حضور معظم رهبری حضرت ايت الیه خامنه ای» به حرف های مفت مبدل شده و مردم آن را ناديده ميگيرند. خود اين «حضور معظم رهبری»  در راس دزدان اراده،  آرزو و راي مردم و در راس سرکوب گران بسيجی و پاسداران انقلاب قرار دارد*.

اخوند،  پايه های قدرت شما سست شده اند. زمين زير پای تان ميلرزد. شما بسيار زود کنترول را از دست خواهید داد. آخوند، زمانه از شما و شما از زمانه بيگانه هستيد. شما باختيد و تاريخ هم سند مصرف باخت شما را امضا کرده است. 


مساله اصلی رفتن اخوندها از قدرت
است
مساله اصلي انتخابات و نتايج آن نيست، مساله اصلی اين است که مردم شما آخوند ها را نمی خواهند. مردم ايران از دروغ گویی، عوامفريبی و ماجراجوی احمدی نژاد  و استبداد  اخوندها خسته شده اند. مردم  خواستاردموکراسی و رفتن آخوند ها از قدرت می باشند .
اخوند، جهان و به ويژه ما افغان ها  از شما و از مداخلات مکرر شما تا سرحد مرگ خسته شده ايم. شما ثبات و حرکت ما را به سوی دموکراسی تحمل کرده نمی توانيد. در دنياهيچ کس به اندازه
 ی شما افغانها را توهين و تحقير نکرده اند. شما با افغانهای مهاجر چون انسانهای درجه دوم برخورد کرديد. شما چون  فاشیست مابانه بر سر فاميل های افغان ريختيد و فرزندان افغان را از والدين شان و والدين را از فرزندان شان جدا کردید. شما زن را از شوهر و شوهر را از زن جدا کرديد. شما افغانها را از بام پایين انداخته و کشتيد. خون صدها افغان مظلوم و بی دفاع روی وجدان تان سنگینی می کند.
ما در ايران انتظار پيروزي دموکراسی را داريم، ما در ايران انتظار آمدن هر چی زودتر پاندورا را داريم، تا جهان همه
 ی  آن مصيبت هایی  را که شما بر مردم خويش تحميل کرده ايد ببیند .


ايران نيرومند

آخوند غلط کرده اي. آخوند اشتباه می کني. کشورداری و دولتمداری کار آخوندها نيست.  شما اخوندها طی سال های حاکميت استبدادی خويش عملآ نشان داديد که شما لياقت ايجاد يک کشور نيرومند را نداريد. داشتن راکت ها و داشتن بمب اتومی نه نشانه
 ی نيرومندي است و نه نشانه ثبات.
تجارب و واقعيت ها شوروی سابق و سرنوشت نا معلوم پاکستان اتمی به اين ادعای شما جواب منفی ميدهند.یک کشور زمانی نيرومند است که بين جامعه و دولت اعتماد موجود باشد و حاکميت از آن مردم باشد. در وجود حاکميت آخوندی تان نه چنين اعتماد وجود دارد و نه چنين اعتمادی به وجود آمده می تواند. ايران نيرومند زمانی ايجاد خواهد شد که شما آخوند ها به وظايف اصلی تان برگردانيده شويد. شما بدبختی ها، مصيبت ها و بدی های بی شماری را برای مردم تان ذخيره کرده ايد و با آمدن دموکراسی در ايران  ديده خواهد شد که ديکتاتوري خشن مذهبی شما آخوندها چي بدی ها، چی مصيبت ها و چی بدبختی هاییی برای مردم و نسل های اينده اين کشور ذخيره کرده است.
اخوند، شما صندوقچه  بدبخت ها، مصيبت ها... سخت سنگين کرده ايد.
 در پاکستان آنچه که به نوبت توسط جنرال ها، ملاها، ديکتاتورها،  و ازجمله جنرال ضياالحق ذخيره گرديده بود،  اکنون موجوديت پاکستان را به خطرمواجه کرده است. در پاکستان برعلاوه جنگ جاری امکانات جنگ های اتنيکی و قومی هم وجود دارند و پاکستان به سوي يک فاجعه بزرگ در حرکت است.


صندوقچه  پاندورا افغانستان چقدر سنگين و چقدر ذخيم است.

صندوقچه  پاندورا در افغانستان خانه های زيادی دارد و لست بدبختی هایی که در اين صندوقچه  جای داده شده اند هم بسيار طولانی می باشد.. در اين صندوقچه  يک دنيای سياه بدبختيها و بدی ها خفته است.  ديکتاتورها و مستبدين که پیهم آمدند و رفتند  هریک به نوبه خويش بدی ها، مصيبت ها و بدبختيهای نوينی را برای مردم ذخيره کردند.  صندوقچه  پاندورای افغانستان مملو از تحفه هایی است که طی قرن ها و به ويژه طي سي سال اخير توسط مستبدين برای مردم افغانستان هديه گرديده اند.
در صندوقچه  پاندورای افغانستان بر علاوه ی جنگ، مرض، نفرت، خشونت و فساد، ديکتاتوری، استبداد، انقلاب ها، کودتا ها، اعدام ها، دسيسه ها،  خود کامه
 گی، يکه تازی و نفی ديگران، دولت های ناکام و ضعيف،  بی باوریهای قومی ومذهبی، بی سوادی،  سرخورده گی، یاس،  فقر، بيکاری، بی خانه گی ومهاجرت ... هم وجود دارند.  
در افغانستان اين دموکراسی بود که سرپوش صندوقچه  مملو از مصبيت های گوناگون را بلند نمود و دموکراسی به پاندورای افغانستان مبدل شد. تنها دموکراسي اين توانایی را داشت که اين تمامی بدی ها و بدبختی ها را برملا سازد و نبايد فراموش کرد  که تا هنوز همه چيزها برملا نشده و همه حرف ها گفته نشده اند. سال ها کار است تا محتويات اين صندوقچه  شناخته شوند و سال ها کار است تا حرف آخر گفته شود. 
 

***

 

نامه ی مورخ ٢٣.٣.١٣٨٨ وزير داخله ايران به خامنه ای.
حضور مقام معظم رهبری حضرت ايت اله خامنه ای
سلام عليکم
بنا به ابرا ز نگرانی حضرتعالی مبنی بر نتيجه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و صلاح ديد شخص
شما بر ابقای جناب اقای دکتر محمود احمدی نژاد بر سمت رياست جمهوری در اين برهه حساس زمانی، لذا کليه امور به گونه ای برنامه ريزی شد که در نتيجه اعلام شده انگونه که به صلاح نظام و انقلاب باشد به اطلاع عموم برسد و تمامی تدابير لازم برای حوادث احتمالی بعد از انتخابات ديده شده و سران احزاب و نامزدهای انتخاباتی تحت نظر شديد می باشند...
                                                                                            امضای وزير کشور  صادق محصولی
منبع روزنامه پوليتيکن
Politiken مورخ ١٧جون ٢٠٠٩