با ناگفته های صبورالله سـیاه سـنگ ...چرا نباید از زندان پلچرخی سپاسگزار باشـم؟ از هـمـانجـا "زندگـی" را آموختم. بیشـتر از هفت سـال آزگار، شب و روز آشـنا شـدن با چند هزار آدم سـیاسـی از چـپ و راسـت و مـیانه تا افـراطیون، مـاجراجـوهـا، افغانهـا و بیگانگانی که با برچسب سـازمـانهـای اسـتخباراتی برون از افغانسـتان بازداشـت شـده بودند، کـرکترهـای گوناگونی از پرسـشـگـران (مسـتنطقین) کارآزموده و نوپا، زندانبانهـای پیر و جـوان، پلیسـهـای کارکشـته و تازه کار، و هـم صدهـا گنهکار و بیگناه بیطرف و غیر سـیاسـی که به اتهـام این یا آن سـازمـان/ حزب یا تنظیم زندانی شـده بودند، به دیوانه ترین انسـان روی زمـین هـم درسـهـای زیادی مـی آموزاند... ...سـالهـاسـت برای چاره جـویی یادگارهـای به گفته شـمـا "مـنفی" زندان سـر و کارم با کلینیکهـا و تیمـارسـتانهـا اسـت... ... هـنگامـی که از زندان برآمدم، از آنچـه که بتوان نامش را "خـانه و خـانواده" گذاشـت، چیزی بر جـا نمـانده بود... ...بسـیاری از کودکان سـرگـردانی که در نوشـته هـایم دیده میشـوند، کارتونهـای کودکـی خـودم هسـتند. فـراتر از بازآفـرینی آن سـالهـای هـیچمدار در داسـتانهـای کوتاه و نوشـته هـای روانشـناسـانه، هـوده و کارآیی دیگـری در آن سـوژه هـا نمیبینم... ...اگـر میهـندوسـت میبودم و سـرنوشـت افغانسـتان را برتر از سـرنوشـت خـانواده خـود میدانسـتم، آن کشـور را رهـا کـرده و به گوشـه رسـتگاری کانادا پناه نمی آوردم. چرا نباید با خـود راسـت گفت؟...متن کامل... |
زنده گینامه قلمی |
سیاه سنگ از دید دیگران |
|
صفحه ویژه ی بزرگداشت از سیاه سنگ در سایت کابل ناتهـ
|