آسمایی ، شمارهء مسلسل 30 ، اگست 2005

مسعود راحل



 

 

 

 

 

 

« و تمام فلسفهء عصر ما ، با شناخت یا منطق ، با مارکس ویا نیچه ، کوششی بوده است برای فرار از هگل»
میشیل فوکو
نظم گفتم


بخش دوم


تعبیر فلسفی قیافیهء اسطوره یی ابولهول ، طوری که یادآور شدیم ، در بعضی آثار هگل برجسته گی خاصی دارد. و این برجسته گی ، سوالی را روی وجه ارتباط دیدگاه تعبیری هگل با نماد ابواهول به وجود می آورد.
هگل نه تنها در کتاب « فلسفهء تاریخ » ، بل د ر کتاب های « زیبایی شناسی » ، «فلسفهء مذهب» و « نوشتارهای برلین » نیز به تعبیر ابوالهول می پردازد . حتّا ، در کتاب « پدیده شناسی روح » نیز اشارهء کوچکی روی « ابوالهول مرموز» ، موجود است.
جلد اول کتاب « فلسفهء مذهب » هگل با این جمله تمام می شود : « بلی ، معما حل شده است. ابوالهول مصری ، نظر به روایت اسطوره یی پرمعنایی از طریق اودیپوس یونانی نابود شده است . محتوای این معما ، خود انسان بوده است- انسان آزاد و خود آگاه » (ترجمهء م.ر.)
آزادی و خودآگاهی برای هگل غایت تاریخ انسان است .تحلیل اسطوره های انجیلی و یونانی به عنوان اولین مراحل تکوین ذهن آزاد و خودآگاه انسان ، یکی از جالبترین جنبه های فلسفهء هگل است . مثلاً تحلیل پدیدهء « بهشت » در کتاب فلسفهء تاریخ می تواند ما را به دیدگاه فلسفی هگل نزدیک بسازد.
بهشت برای هگل ، لحظه یی است در تاریخ تکوین ذهن انسان که در آن رابطهء بی واسطه ، طبیعی و هم آهنگ انسان با طبیعت برهم نخورده بود و این تضاد اولی بین انسان و طبیعت به وجود نیامده بود. رانده شدن از بهشت برای هگل ، متقارن با ظهور پدیدهء آگاهی انسان است. رانده شدن از طبیعت اولی ، اسرار تکوین انسان است ؛ چون آگاهی و شعور از دیدگاه هگل آمیخته با کیفیت نفی است . انسان جهان طبیعی را نفی می کند. از طریق این نفی ، خودانگیخته و خود بنیاد می شود و گسترهء خودساخته یی به نام تاریخ را به وجود می آورد . تاریخ گستره یی است که در آن ذات انسان – آزادی – پرورش می یابد. ولی تکوین و ارتقای این آزادی تاریخی فقط از طریق جدا شدن از طبیعت و تسخیر آن ممکن است.
هگل در جلد دوم کتاب « زیبایی شناسی » می نویسد :
„ Der Geist muß sich zunächst in sich aus der Natur zurückziehen; sich über sie erheben und sie überwinden; ehe er imstande ist; ungehindert in ihr als in einem widerstandslosen Elemente zu wallten und sie zu einem positiven Dasein seiner eigene Freiheit umzuformen.“
« روح باید از طبیعت بیرون رود و ماورای طبیعت قرار گیرد تا بتواند روی طبیعت به عنوان یک عنصر بدون مقاومت برای تجسم آزاد تسلط پیدا کند » ( ترجمه م.ر.)
این گفتهء هگل در رابطه به این که بعضی از شاگردان هگل – مثلاً فویرباخ – انسان را موجود کاملاً طبیعی می دانستند ، قابل ملاحظه است .
فلسفهء هگل ، فلسفهء تاریخ تکوین و ارتقأ روح انسان در زمینه های مختلف تاریخی می باشد .
مفهوم روح ( Geist ) در فلسفهء هگل بیانگر کلیت فعالیت های خود انگیختهء انسان می باشد . با وجودی که جنبه های میتافیزیکی و حتّا مذهبی این پدیده را در فلسفهء هگل نمی توان نادیده گرفت . حوزهء فلسفهء هگل ، مطالعهء تکوین و رشد پدیدهء مورد نظر در یک زمینهء تاریخی می باشد .
در رابطه با تکوین و رشد پدیدهء مورد نظر ، هگل به مقایسهء فرهنگ های مختلف می پردازد . در چهارچوب این فلسفهء تاریخ ، فرهنگ های مختلف به عنوان مراحل ارتقایی در این روند کلی پیشرفت روح اسنان تلقی می شوند .
مصر و یونان به عنوان دو مرحلهء ارتقایی تاریخ رشد ذهن انسان در نظر گرفته شده اند.
نابود شدن ابوالهول از طریق اودیپوس ، به عنوان عبور از یک مرحلهء اسطوره يی انسان به یک مرحلهء تاریخی تعبیر می شوند. هدف این پروسهء تاریخ ، رسیدن به آزادی و خودآگاهی انسان است .
مفاهیم آزادی و خودآگاهی آزادی، الگوهای کلیدی فلسفهء هگل و «ایدیالیزم آلمانی» در کل می باشند.
مثلاً فیخته فلسفهء خودش را در یک نوع « انقلاب فرانسهء ذهنی » می پنداشت. این گفتهء بعضی از مفسرین را که « ایدیالیزم آلمانی» یک نوع واکنش ذهنی و فلسفی در رابطه به انقلاب کبیر فرانسه می باشد ، باید تا حدی جدی گرفت .
در حالی که « ایدیالیزم ذهنی » فیخته روی جنبهء ذهنی آزادی اتکا می کرد ، « ایدیالیزم عینی » هگل ، پرورش این آزادی ذهنی را تنها د رتقابل با واقعیت عینی ممکن می شمرد . بنابر آن ، مفهوم « خارجیت یابی » ( Entäußerung ) یکی از مفاهیم کلیدی فلسفهء هگل می باشد که عبارت است از بالفعل شدن آزادی های بالقوهء انسان در گسترهء عینیت .
ویژه گی بنیادی فلسفهء هگل ، روی یک تقابل بین حوزهء طبیعی و شهودی و حوزهء ذهنی و تعقلی استوار است .
از دیدگاه هگل ، انسان در مرحلهء اول تاریخ مثل یک کودک به حوزهء طبیعی و شهودی اتکأ داشته است . ولی انسان در روند تکوین و ارتقأ تاریخی ، حوزهء مفهومی ، ذهنی و عقلی را در خودش پرورش می دهد و روی حوزهء شهودی و حسی تسلط پیدا می کند .
فرارفتن از یک حوزهء شهودی و حسی و رسیدن به یک مرحلهء مفهومی و انتزاعی ، اسرار تکوین و تکامل روح انسان در روند تاریخ است .
به گفتهء هگل ، روح انسان در مراحل اول تاریخی « غرق در طبیعت » بوده و در یک وضع « خود نیافته گی » به سر می برده است .
ابوالهول سمبول آن لحظه یی در روند تکوین روح انسان بوده که در آن انسان خودش را کاملاً از طبیعت دور نکرده است و در یک وضع بی خودی ( Außer sich ) زنده گی می کرده است .
ابوالهول یک موجود نیمه طبیعی و نیمه انسانی بوده است . این قیافه سمبول فرهنگی بوده است - نیمه طبیعی و نیمه تاریخی که در آن هویت مشخص انسانی هنوز به طور کامل کشف نشده بود و بنابر آن از دیدگاه هگل روح انسان در این فرهنگ در حوزهء اسطوره یی محدود باقی می ماند . تبلور این هویت مشخص انسانی را هگل در فرهنگ یونانی مشاهده می کند و بنابرآن از بین رفتن ابوالهول به دست اودیپوس ، به عنوان وارد شدن روح به یک مرحلهء خودآگاهی جدید تاریخی تعبیر می شود.
هگل پدیدهء مذهب را به عنوان یک مرحلهء فراروی روح از خود و از طبیعت تعبیر می کند ؛ ولی ، از دیدگاه او ، فرهنگ مصر قدیم – حتّا در حوزهء مذهب هم – از حوزهء طبیعی فراتر نرفته است و به حوزهء طبیعی و شهودی وابسته باقی می ماند . ارباب النواع مصری ، اکثراً صورت های حیوانی ( طبیعی ) داشته اند . زبان مصری - هیروغلیف - هم یک زبان نیمه تصویری و نیمه شهودی باقی می ماند .
این قضاوت هگل که فرهنگ مصر قدیم « فشار بیان را در خود احساس کرده ، ولی خودش را فقط از طریق محتواهای حسی بیان می کند » قضاوت بنیادی هگل روی فرهنگ مصر قدیم به عنوان یک مرحلهء اسطوره یی تکوین ذهن انسان باقی می ماند .
محدود ماندن به حوزهء حسی و شهودی ، محدودیت روح اسطوره یی مصر قدیم را نشان می دهد که سمبول آن ابوالهول است.
برعکس روسو که وضع طبیعی را– مثلاً در آغاز کتاب امیل - وضع ایدیال بشری می شمرد ، هگل وضع طبیعی را وضع بی خودی ، ناخودآگاه و ناخویشتن انسان ، می داند.
***
هگل روند تاریخ را ، روند تکوین و تکامل روح انسان می داند . برای او روند تاریخ عبارت است از : " Fortschritt im Bewusstsein der Freiheit " . یعنی تاریخ عبارت است از « پیشرفت در آگاهی آزادی ... » . معنی این گفته هگل این است که تاریخ عبارت است از پیشرفت در خودآگاهی انسان از آزادی خودش. هگل می گفت که در شرق تنها یک نفر آزاد بود. در یونان عده یی آزاد بودند . در روم شمار بیشتری آزاد شدند . ولی ، در مسیحیت و از طریق مسیحیت ، انسان به این آگاهی رسید که انسان در کلیت آزاد است .
در رابطه به طرح فلسفی تکوين و تکامل روح انسان که برای هگل يک روح تاریخی است ، بايد دو لحظهء متفاوت و متضاد را در نظر گرفت- لحظهء « برون ذات » و لحظهء « درون ذات ». از دیدگاه هگل ، روح انسان در مراحل ابتدايی تاريخ در حوزهء شهوديت پراگنده است . در اين مرحله ، ذهن انسان با عين و يا واقعيت شهودی درگير است .
هگل با انتقاد روی « ايدياليزم ذهنی » فيخته ، می نويسد که ذهن به تنهايِی خودش- بدون تقابل با عينيت - نمی تواند رشد کند .
دور تکامل روح انسان در فلسفهء هگل ، تقابل روح با عینيت و مراجعت روح از عينيت به خودش می باشد . اين تقابل و يا عينيت را در نوشتهء قبلی تحت عنوان « خارجيت يابی » ( Entäußerung ) مطرح کرديم . برای توضيح دقيق تر اين پديده ، من پره گراف کوچکی را از جلد اول کتاب «زيبايی شناسی روح» ارايه و بعد به ترجمهء آن می پردازم .
« Der Knabe wirft Stein in den Strom und bewundert nun die Kreise; die im Wasser sich ziehen, als ein Werk; worin er die Anschaung des Seinigen gewinnt. Dieses Bedürfnis geht durch die veilgestaltigsten durch bis zu der Weise der Produktion seiner selbst in den Außendingen . »
« پسر کوچک ، سنگی را روی آب می اندازد و بعد با تحسين به دايره هايی نگاه می کند که روی آب به وجود می آيند . او از طريق اين دايره شهوديت خودش را به دست می آورد . اين نياز در شکل های مختلف پديداری هويدا است ؛ ولی ماهيت اصلی آن توليد خود « دنيای بيرونی » است .
ماهيت اصلی پديدهء « خارجيت يابی » ، « توليد خود در دنيای بيرونی » است .
هگل در کتاب « پديده شناسی روح » می گويد که روح هنرمند است . اتفاقاً پديدهء « خارجيت يابی » رنگی از يک کيفيت هنری دارد . همان طوری که روح هنرمند خودش را از طريق انعکاس روی يک پردهء نقاشی کشف می کند ، روح انسان هم خودش را از طريق انعکاس در جهان بيرونی کشف می کند . اين تجسم روح در جهان بيرونی يکی از الگوهای بنيادی فلسفهء هگل می باشد .
برای روشن کردن بهتر پديدهء « خارجيت يابی » پره گرافی از کتاب « فلسفهء تاريخ » را در نظر می گيريم : « Es ist das Ausgezeichnete des ägyptischen Geistes ; dass er als dieser ungeheure Werkmeister vor uns steht. Es ist nicht Pracht noch Spiel noch Vergnügen usf , was er sucht ; sondern es ist der Drang; sich zu verstehen, der ihn treibt , und er hat kein andres Material und Boden, sich über das zu belehern, was er ist , und sich für sich zu verwirklichen, als diese Hineinarbeiten in den Stein , und was er in den Stein hineinschreibt sind sein Rätsel, die Hieroglyphen. »
ترجمه : « این کیفیت برجستهء روح مصر می باشد که او به عنوان معمار غول آسايی مقابل ما ايستاد ، آن چی او می جويد نه تفنن است ، نی بازی و نه لذت . بل اين غريزهء خود فهميدن است که او را به تحرک درآورده است . و او ماده و زمينه يی برای درک خودش ندارد به غير از آن که نقش خودش را روی سنگ به وجود بيآورد . و اين نقش روی سنگ معمای او است و اين معما هيروغليف است » ( ترجمهء م .ر. )
اين پره گراف با وجود تمام کمبودی های ممکن در ترجمهء آن ، يک مسأله را روشن می سازد و آن اين که هگل تکوين روح انسان را تنها از طريق تقابل با جهان عينی ممکن می شمارد. ولی از دیدگاه هگل ، ذهن در این مرحلهء اولی « برون ذاتی » در گسترهء شهود پراگنده است .
برای هگل حوزهء خودی ذهن ، حوزهء مفهومی است و شهودیت -Anschaung - به عنوان یک حوزهء « ديگريت » مفهوم - Begriff – پنداشته می شود . از دیدگاه هگل ذهن در مفهوم و از طریق مفهوم به خودیت خود تقرب حاصل می کند . و مرحلهء وابسته گی ذهن به شهودیت به عنوان مرحلهء وابسته گی ذهن به دیگریت پنداشته می شود . هگل می گوید که ذهن در حوزهء شهودیت بیرون از خود – außer sich- است .
ادامه در شمارهء آینده