نشر در آسمایی: 23.02.2012

تازه ترین سخنان مولانا فضل الرحمن دربارۀ افغانستان

مترجم : رزاق مامون



ترجمۀ سخنرانی مولانا فضل الرحمن رهبر جمیعت العلمای اسلام پاکستان در سمینار افغانستان که از طرف ادارۀ فکر وعمل به تاریخ 31 جنوری در پیشاور دایر شده بود.

لازم به تذکر است که اداره فکر و عمل یک مرکز مطالعات سیاسی و مربوط جماعت اسلامی پاکستان می باشد.

در این سمینار چهره های مهمی چون جنرال حمید گل و جنرال اسد درانی روسای سابق آی اس آی، و جمعی از سیاستمداران پاکستانی اشتراک نموده بودند و روی برنامهء ایجاد صلح در افغانستان تبادل نظر صورت گرفت.

این سخنرانی را ترجمه کردم زیرا نگرانی پاکستان را از مذاکرات قطر نشان می دهد.


بسم الله الرحمن الرحیم

نحمده و نصلی علی رسوله الکریم

عالیقدر جناب قاضی حسین احمد صاحب، بزرگان و دانشمندان شامل در سمینار:

افغانستان در این منطقه از جهان از اهمیت خاص و ویژه برخوردار است و اهمیت موقعیت جغرافیائی آن کاملا مسلم است. روزگاری افغانستان مورد توجه انگلیس بود، زمانی هم روس ها آن را هدف قرار دادند و امروز نیز افغانستان مطمح نظر امریکاست.
این که تغییرات و انقلاب ها در سطح جهانی، این اهداف را تا کدام حد مورد تاثیر قرار داده و به تبع آن منطقه را تا کدام حد متاثر ساخته است، از زوایای مختلف قابل تحلیل و تجزیه است. در این مورد نقاط نظر مختلف است که پرداختن تفصیلی به این نظریات به وقت طولانی نیاز دارد.
ما روابط خود با کشور های دیگر را از زوایای مختلف بررسی می کنیم. روابط قومی وملی، روابط مذهبی و دینی، روابط فرهنگی... ما با افغانها تعلقات برادرانه داریم. اشتراکات تاریخی و فرهنگی نیز وجود دارد.
اقوام از یک جهت نه از یک جهت باهم رابطه و اشتراک دارند اما روابط بین المللی بر بنیاد روابط سیاسی شکل می گیرد و سایر روابط تحت تاثیر روابط سیاسی میان کشورهاست.
اگر روابط سیاسی میان کشور ها خوب باشد، روابط اقتصادی میان دو کشور خوب خواهد بود، و از طریق روابط اقتصادی خوب، یکی از دیگری نفع خواهد برد، و تجارت میان دو کشور بهبود خواهد یافت، به خاطر منافع مشترک، یکی بر دیگری اعتماد می تواند و در آنصورت است که این دو کشور را می توان کشور های دوست با همدیگر دانست.
اگر در این زمینه ها دو کشور باهم رابطۀ خوب نداشته باشند، و قادر به تبادلۀ منافع سیاسی و اقتصادی نباشند، چنین کشور ها را دوست نمی توان خواند.
من خود افغانی هستم، خون من افغانی است. پدرکلان من از افغانستان (به پاکستان) آمده است. تمام این روابط مرا با افغانستان پیوند می دهد. اما امروز من دو کشور پاکستان و افغانستان را بحیث کشورهای مستقل می شناسم.
در این رابطه باید این حقیقت را بپذیریم که با وجود تمام تسلسل تاریخی، حتی بعد از تقسیم نیم قارۀ هند، افغانستان به عنوان یک دولت، با هند بیشتر نزدیک بوده و با پاکستان روابط نزدیک نداشته است.
بعد از هجوم اتحاد شوروی به افغانستان، پاکستان در این رابطه سرمایه گذاری کرد. هرقدر تنظیم های جهادی بود، هرقدر مهاجر که از افغانستان آمد، پاکستان به آنها جا داد و از آنها حمایت کرد. پاکستان در جهاد افغانستان حیثیت پایگاه مرکزی را دارا بود. اما بعد از شکست اتحاد شوروی، در رابطه به تعلقات میان افغانستان و پاکستان، ما از این جریان به صورت درست بهره برداری نکردیم.
بنابراین افزایش اثر ورسوخ هند در افغانستان مسلم است و خروج پاکستان از افغانستان نیز مسلم است. بعد از آمدن امریکا، ما بدون فکر و تدبیر درست، بدون یک لمحه مشورت، به همکاری استراتژیک با امریکا فیصله کردیم.
ما در این جنگ در افغانستان، متحد امریکا شدیم، ما قبلا هم متحد امریکا بودیم اما آن اتحاد از زاویۀ دیگر بود اما اکنون که ما متحد استراتژیک امریکا هستیم، این اتحاد استراتژیک با امریکا از زاویۀ دیگر است.
اکنون ده سال از آن روز می گذرد و امریکا از خروج نیروهای خویش در سال 2014 سخن می گوید. چهارده سال دوران نفوذ مستقیم شوروی در افغانستان بود و چهارده سال نفوذ مستقیم امریکا بر افغانستان در سال 2014 به پایان می رسد. در دوران این جنگ چهارده ساله (در همکاری با مبارزه علیه تروریسم) پاکستان سرمایه گذاری کرد و نیروی خود را به مصرف رسانید. اما اکنون می بینیم که یکبار دیگر قادر به بهره برداری از نتایج این سرمایه گذاری نیست و با کمال تاسف باید گفت که نتیجه ای از آن بدست نیاورد و پاکستان در این میدان به انزوا کشانده شد.
عامل مهم در این شکست اینست که ما تلاش کردیم دنیای غرب و امریکا را با خود دوست بسازیم و از کمک های اقتصادی آنان بهره برداری کنیم، اما تلاشی در جهت دوستی با کشور های همسایۀ خود نکردیم.
چین دوست پاکستان بوده و در این دوستی تمام پاکستانی ها با هم متفق اند. اما استفاده از چین درین رابطه را که پاکستان باید انجام می داد، و چنین قدرت بزرگی که در منطقۀ ما موجود است و امروز در برابر امریکا و قدرت های غربی به مقابله ایستاده است، و در دوستی میان ما شک و شبهه ای وجود ندارد، بدبختانه ما از این دوستی به نفع پاکستان استفادۀ در خور و بایسته نکردیم و در این کار نیز موفق نبودیم.
یکی از دوستان در این محفل گفت که پاکستان در مذاکرات (قطر) سهم دارد. من باید بگویم که از تقریبا دو یا سه سال که این تماس ها (میان طالبان و امریکا) آغاز شده است و از زمانی که جنگ علیه تروریسم به تمایل بسوی تفاهم و مذاکره تغییر جهت داده است، پاکستان در این مذاکرات شامل نبوده است.
وقتی شما از جنگ علیه تروریسم به سوی تفاهم و مذاکره تغییر جهت می دهید، بدون تردید در رویۀ شما تغییر وارد می شود، در اندیشۀ شما تبدیلی وارد می شود، وقتی شما در میدان جنگ هستید، هر گفتگو و هر فیصلهء شما بدون شک متاثر از میدان جنگ خواهد بود.
بنابراین وقتی جریان بسوی تفاهم به پیش می رود، تمام فیصله های شما متاثر از همین تغییر خواهد بود. من به عنوان یک عضو کمیتۀ قومی سلامتی در پارلمان پاکستان هستم و از مسایل کاملا آگاه هستم. این مسایل بصورت مسلسل در کمیته مورد بحث است و ادارات مهم همیشه مارا در جریان مسایل قرار میدهند. این مسئله کاملا واضح بود که امریکا قصد داشت تا با طالبان به صورت مستقیم داخل مذاکره شود و به پاکستان اجازۀ دخالت در مذاکرات را نمی داد و می گفت شما باید دور باشید. رابطۀ امریکا و طالبان جرم نیست اما وقتی پاکستان بخواهد در این مذاکرات شریک شود، از نظر امریکا این کار جرم تلقی می شود.
امروز امریکا در ایجاد رابطه با طالبان موفق شده و در کنار نهادن پاکستان از این مذاکرات نیز موفق شده است. از این ناکامی، به پاکستان صدمه رسیده است. ما در عرصۀ سیاسی فعال هستیم و مسایل را تحلیل می کنیم. در طول یک سال گذشته ما شاهد واقعات مختلف بودیم. اگر در واقعۀ ماه می بود (منظور کشته شدن اسامه بن لادن است) یا گروه حقانی یا حمله به پوستۀ سرحدی. پاکستان از حل مشکل خود با امریکا ناتوان شد. امریکا پاکستان را از خود دور کرد و طالبان به امریکا سپرده شدند و از کنترول پاکستان خارج گردیدند.
من از این موقف طالبان آگاه بودم که آنان به این باور بودند که امریکا این جنگ را بر ما تحمیل کرده است و مذاکره هم باید با امریکا صورت گیرد. در این سخن یک جهان معنی پنهان است.
اکنون سوال اینست که چرا پاکستان درپایان آن جنگ چهارده ساله (علیه اتحاد شوروی در افغانستان) ناکام شد و چرا پاکستان بعد از پایان جنگ چهارده ساله (با امریکا در افغانستان) ناکام است، موضوع جداست. اما من می گویم که اگر مشکل افغانستان از راه مذاکره حل می شود، ما نه تنها از آن حمایت می کنیم بلکه داعی این حرکت و مذاکره هستیم.
تا آنجا که مسئله به افغانستان رابطه می گیرد، آنچه را که برای خود می پسندیم، باید برای دیگران نیز بپسندیم. اگر ما در پاکستان سخن از حکومت منتخب می گوئیم، ما می خواهیم که در افغانستان نیز یک نظام منتخب و با مشارکت مردم برقرار باشد.
من با طالبان با شوخی گفتم: شما حکومت تان را حکومت می گوئید اما من این را حکومت نمی گویم بلکه این قبضه (حکومت از راه زور) است. برای حکومت کردن به اداره قانون و نظام ضرورت است.
اکنون دو مسئله در میان است. طالبان می گویند که امریکا جنگ را بر ما تحمیل کرده است و مذاکره با این کشور باید صورت گیرد. اما سوال اینست که اجندای این مذاکرات چیست؟
1- خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان
2- رهائی زندانیان
در کنار دو شرط قبلی یک شرط دیگر هم مطرح است. امریکائی ها می خواهند در افغانستان برای مدتی پایگاه نظامی داشته باشند. قصد امریکا اینست که نظام سیاسی را که بعد از خروج آنها در افغانستان برقرار می شود، نگرانی کنند.
به نظر من برای نگرانی بر یک نظام، به اعتماد متقابل نیاز است. امریکا باید بداند که نمی توان ده سال قتل و کشتار کرد و بعد انتظار داشت که اعتماد افغانها را هم به سهولت حاصل نماید. چنین چیزی ممکن نیست.
پس راه حل اینست که نیروئی متشکل از سربازان کشورهای اسلامی جانشین نیروهای غربی در افغانستان شود و برای مدتی وضع را کنترول نماید.
دوم این که میان خود افغان ها تفاهم بسیار ضروری است. فرقی نمی کند که ما حکومت کرزی را حکومت بدانیم یا ندانیم، تشکیل حکومت در افغانستان توسط کنفرانس بن را هرگونه که تعبیر کنیم و بگوئیم که این حکومت ساخته و پرداختۀ کنفرانس بن است و بنابراین نمایندۀ مردم افغانستان نیست. این یک حقیقت است اما (دوژو) و (دوفکتو) در نظام های سیاسی در سطح بین المللی مورد قبول است.
من به این باورم که اگر مذاکره با طالبان ضرور است پس مذاکره با حکومت کرزی نیز لازم است. برای مذاکره و حل مشکل باید افغانها میان خود به مذاکره بپردازند و به تفاهم برسند. ما بسیار خوش خواهیم شد که در مورد قانون اساسی افغانستان از مادهء اول تا آخر آن باید گفتگو صورت گیرد و این کار را با تفاهم میان خود افغانها صورت گیرد.
دو حقیقت در افغانستان را باید به رسمیت بشناسیم، هویت اسلامی افغانستان و هویت افغانی افغانستان.
فرهنگ و عنعنات افغانی و تاریخ افغانستان را نباید فراموش کرد. در چنین چهارچوبی باید نظامی برای افغانستان بمیان آید.
اکنون از جانب دنیای غرب این فشار است که باید کلتور غربی را بپذیریم. کلتور بیگانه را از راه زور نمی توان مستقر کرد. ما در پاکستان از حق رای برای زنان سخن می گوئیم. در جائی که فیصله می شود زنان نباید در رای گیری شرکت کنند، از جانب غرب احتجاج صورت می گیرد. در دنیای سیکولر برای دادن حق رای به زنان تظاهرات صورت می گیرد. بر ما اتهام مخالفت با رای زنان وارد می کنند اما در انتخابات سال1970 در چهارسده، مذهبی ها و سیکولرها با هم توافق کردند که زنان در رای گیری شرکت نکنند. چرا؟ زیرا اقتضای شرایط در آن زمان چنین بود. مجبوریت های فرهنگی و کلتوری موجود بود. اما به تدریج شرایط تغییر کرد.
اگر در آن زمان ازشدت کار گرفته می شد مشخص بود که نتیجه منفی بود اما به تدریج در شرایط اجتماعی تغییر آمد. معلوم است که باید اوضاع را در افغانستان به صورت درست تحلیل کرد. در آنجا نظام قبایلی محدویت هائی را وارد کرده که هزارن سال سابقه دارد. در افغانستان نیز تغییرات با پیشرفت علم و دانش بمیان خواهد آمد. ایجاد تغییر بصورت ناگهانی و از راه زور هرگز ممکن نیست. نیاز به معامله است و به تدریج این تغییرات خواهد آمد باید تعلیم و تربیت را ارتفا داد. پیشرفت تکنالوژی و علم موجب تغییرات خواهد شد و این تغییرات در دایرهء اسلامیت و افغانیت خواهد بود و این تغییرات با اتفاق رای میان خود افغانها باید به میان آید.
ما از چنین تغییر دفاع می کنیم و خواهان آن هستیم. این درست نیست که در راس هر اداره یک طالب مقرر شود که به کار هم وارد نباشد. چنین حالت به معنی تسلط از راه زور است نه به معنی یک حکومت مشروع و قانونی.
تسلط سیاسی از راه جنگ برقرار می شود و باید افغانستان از جنگ بیرون شود. وقتی دست به دست شدن قدرت از راه جنگ به پایان برسد، تسلط زور هم به پایان می رسد و حرکت سیاسی آغاز می شود.
پس باید بسوی اجماع ملی رفت و یک قانون اساسی مورد قبول همه جهت ها به میان آورد. ادارات را به میان آورد و اصول و ضوابط را تقویت کرد و همهء مردم را در ادارهء مملکت شریک نمود. ممکن است این تغییرات سریع بصورت ایده آل بمیان نیاید اما رسیدن به ایده آل ها هم بصورت تدریجی صورت می پذیرد. بنابراین باید این کار آغاز شود. هر سفر از قدم اول شروع می شود.
رسانه های ما گزارش دادند که مذاکرات با شکست مواجه شده است. چرا ناکام شد؟ یک طرف می گوید که باید در قدم نخست زندانیان آزاد شود و طرف دیگر می گوید باید نخست آتش بس شود. اما این ها برداشت های رسانه هاست.
این آغاز کار است که دو طرف در میز مذاکره روبه روی هم نشسته اند و مذاکرات جریان دارد. اگر مذاکرات از طرف یکی از جهت ها تحریم شود در آنصورت می توان از شکست مذاکرات سخن گفت اما وقتی مذاکرات جریان دارد، باید امیدوار بود. قدم نخست برداشته شده و سفر از نخستین قدم بسوی مقصد آغاز می شود و قدم های بعدی است که انسان را به مقصد می رساند.
برای ما لازم است که به افغان ها مشوره بدهیم و آن ها را تشویق به مذاکره و تفاهم نمائیم. آن کشور متعلق به خود افغان هاست و ما حق نداریم چیزی را به آن ها دیکته کنیم. ما باید به افغان ها مشورۀ نیک بدهیم.
ما روابط دینی، فرهنگی، و قومی با افغان ها داریم. این روابط در هر حال ادامه می یابد. ما با هندوستان روابط خوب نداریم. از نظر دولتی ما دو کشور دشمن به حساب می آئیم اما روابط فرهنگی، دینی و قومی با مردم هند وجود دارد. از نظر روابط سیاسی ما با هندوستان دشمن هستیم اما آیا با مردم هند روابط معنوی نداریم، روابط فرهنگی و روابط احتماعی نداریم؟ البته که این روابط را با هندوستان داریم و این روابط را چندین برابر بیشتر با افغانستان داریم اما این گونه روابط تاثیر فیصله کن ندارد. تاثیر قوی و فیصله کن از طریق روابط سیاسی بمیان می آید. روابطی که در نتیجهء آن روابط اقتصادی، تجارتی و داد وستد رشد می کند.
بنابراین می گوئیم که افغانستان کشور همسایهء ماست اما از نظر سیاسی تا کنون با ما دوست نشده است و پاکستان به دوستی با افغانستان ضرورت دارد. به همین گونه به نزدیک تر ساختن رابطهء خود به هندوستان نیز ضرورت دارد. اگر این کار نشود، پاکستان فقط یک کشور درگیر بحران های امنیتی در منطقه باقی می ماند و هرگز یک کشور پیشرفتهء اقتصادی نخواهد شد. هم پاکستان باید از این حالت بیرون آید و هم افغانستان زیرا:
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت آفغان در آن پیکر دل است
از گشاد او گشاد آسیا
از فساد او فساد آسیا