رسیدن: 03.12.2012 ؛ نشر : 04.12.2012

نشر مطابق نسخه اصلی  و بدون ویرایش املایی

دکتور سید خلیل الله هاشمیان

ر و ز پشتونستان

PASHTUNISTAN DAY

از مطالعهء یادداشت مرحوم استاد عبدالرحمن پژواک که توسط محترمه پروین جان به پورتال وزین «افغان – جرمن» ارائه شده بود، و تبصره های محترمان داکتر محمداکبریوسفی و خصوصا از حمید عبیدی، خاطرات 61 سال قبل تداعی شد که لازم دانستم بمنظور شناخت بهتر شخصیت مرحوم استاد پژواک و ماجرای رسالهء (روز پشتونستان)، تنها یک خاطره را بارتباط همین رساله که آقای عبیدی در جملهء آثار استاد مرحوم ذکر کرده، بمردم شریف افغانستان برسانم :  

من بعد از هشت سال ماموریت در شعبات مختلف وزارت امورخارجه، در سال 1951 بحیث سکرتر دوم بسفارتکبری افغانستان در لندن مقرر شدم، در حالیکه زبان فرانسوی را از مکتب استقلال آموخته بودم  و یک کلمه انگلیسی نمیدانستم. درینوقت سفیر کبیر مرحوم مارشال شاه ولیخان، مستشار مرحوم میر محمدصدیق خان، سکرتر اول مرحوم سید مسعود پوهنیار، آتشه مطبوعاتی مرحوم استادعبدالرحمن پژواک بودند. امور قونسلگری سفارت ( صدور ویزه و پاسپورت و غیره) درجمله وظایف سکرتر دوم بود.  اینکه در ظرف یکسال چقدر مشکلات دیدم تا زبان انگلیسی را به اندازه ای آموختم که وظایف محوله خود را مستقل اجرا میکردم، همه را مدیون رهنمایی های مرحوم استاد پژواک میباشم و از تفصیل آن منصرف میشوم. آنمرحوم مرا "وطندار" میخواند، زیرا یکمقدار زمین موروثی پدری و هم کاکا و پسران کاکایم  در «شمشه پور » (سرخرود) وجود داشت که متصل زادگاه  پژواک ها در  «باغبانی» بود.

مرحوم پژواک یکسال قبل بلندن مقرر شده بود و رئیس مستقل مطبوعات وقت، مرحوم سیدقاسم رشتیا، به او هدایت داده بود که در لندن رساله ای بزبان انگلیسی تالیف کند که در آن جنبه های تاریخی و حقوقی  داعیه پشتونستان تشریح شده باشد. داعیه پشتونستان که در دورهء صدارت سپه سالار شاه محمودخان بحیث پالیسی رسمی دولت در کابل تبلیغ میشد، تا آنوقت در خارج افغانستان هیچنوع تبلیغاتی بزبانهای خارجی ترتیب و توزیع نشده بود . قبل ازحرکت من از کابل مرحوم رشتیا مرا بدفتر خود احضار نمود و گفتند: « سلام مرا باستاد پژواک برسانید و اطمینان بدهید که بودجهء پنج  هزار پوند برای مصارف طبع رساله متظور شده  و تا یکماه دیگر بلندن انتقال مییابد،  شما در تالیف رساله از سرعت کاربگیرید...» و مکتوبی هم سربسته بعنوان استاد پژواک بمن دادند. البته من در آنوقت هیچ  چیزی در بارهء «رساله» نمیدانستم و بهنگام رسیدن بلندن پیغام و نامه رشتیا را باستاد پژواک سپردم . تصادفا هیچ عضو دیگر سفارت به تایپ دری بلد نبود، همه مکاتیب سفارت بعنوان کابل را من تایپ میکردم – اما دفتر مطبوعاتی سفارت مستقل بود و بایست سکرتری هم از کابل مقرر میشد، ولی ریاست مطبوعات بودجه نداشت و استاد پژواک به تنهایی کار میکرد – کارهای اداری دفتر او را نیز بارتباط وطنداری، من اجرا میکردم.

در حدود سه ماه بعد از رسیدن من بلندن، مرحوم استاد پژواک 12 صفحه نوشته خود را بمن داد و تقاضا نمود تا آهسته آهسته در ظرف دو سه روز دو کاپی تایپ کنم . این اوراق عنوان نداشت ، اما مقدمه ای بود از قرارداد لاهور بین انگلیس، شاه شجاع و رنجیت سنگ و آغاز لشکرکشی انگلیس به افغانستان در 38 18  تا قتل شاه شجاع . قست های بعدی که هر هفته 6 تا 8 صفحه  تایپ میشد، شامل قرارداد گندمک و قرارداد دیورند توسط امیر عبدالرحمن خان بود و در ظرف  سه ماه حدود 70 صفحه تایپ شده بود که همه وجوه داعیه دیورند را در برمیگرفت. مرحوم پژواک هر بار دست نویسی خودش را با دو کاپی تایپ شده از من میگرفت و من نمیدانستم که با آنها چه میکند . در سفارت گاهی ماهوار و گاهی دو ماه بعد برای یک روز مجلس اداری دایر میگردید که اگر موضوعات مهم میبود والاحضرت مارشال نیز اشتراک میکرد و در غیر آن تحت ریاست مستشار مجلس دایر میگردید. یکروز مرحوم مستشارسفارت مجلس اداری را برای روز بعد اعلام کرد و گفت درین مجلس مسایل مهمتر تحت بحث قرار میگیرد، کارهای عادی را مطرح نسازید. در آن مجلس مرحوم استاد پژواک موضوع تالیف یک رساله در موضوع خط تحمیلی دیورند و داعیه پشتونستان را مطرح نمود و گفت :  این رساله باید بزبان انگلیسی و  در حدود 50 صفحه تالیف و در ده هزار کاپی نشر شود زیرا بودجه منظورشده از طرف دولت برای مصارف طبع آن فقط  5000 پوند منظور شده (که رسیده بود). پژواک توضیح نمود که لازم دیدم مسودهء ابتدایی آنرا بزبان دری تهیه کنم و هر هفته یک کاپی بخشهای مختلف آنرا بوالاحضرت داده ام تا بدقت مطالعه کنند، و امروز بالای متن نهایی آن صحبت میکنیم که بعد از صحهء این مجلس عینا به انگلیسی برگردانده میشود. مرحوم پژواک اضافه کردکه تا امروز  در بارهء داعیه پشتونستان از جانب دولت افغانستان و سفارتخانه های آن بزبان خارجی کدام نشریه متضمن پالیسی دولت افغانستان نشر نشده و این اولین نشریه است که از سفارت افغانستان در لندن – شهریکه پادشاه انگلیس و دربار سنت جیمز و بوکنگهم پالس در آن قرار دارد و دعوی ما نیز با همین مقام میباشد – نشر میشود و بیانگر موقف دولت افغانستان در برابر دولت انگلیس میباشد، باید بخاطر داشت که دولت انگلیس  وا هل خبرهء آن ما افغانها و تاریخ ما را بهتر از خود ما میشتاسند و هدف این نشریه اینست که ما بعوام انگلیس و مردم دنیا  حق بجانبی داعیهء پشتونستان را از خلال  واقعیت های تاریخی باثبات برسانیم که در  غیر آن – یعنی اگر واقعیتهای تاریخ را در پرده بپوشانیم، انگلیسها این رساله را ناخوانده به زباله دانی می اندازند. آنگاه پژواک از والاحضرت سفیر کبیر تقاضا نمود تا نظریات خود را در بارهء مندرجات مسوده ابراز نمایند.

والاحضرت بعداز توصیف پژواک و تشکر از تهیه و ترتیب مسوده، گفت : آقای پژواک فرمودند که بودیجه کافی نیست، این رساله باید در حدود 50 صفحه بزبان انکلیسی نشر شود، اما مسوده، فارسی آن هفتاد و چند صفحه شده، لهذا باید بعضی قسمتهای آن حذف شود، و من بعضی قسمت ها را در کاپی مسوده یا دداشت کرده ام و به اقای پژواک میدهم تا بالای آن غور نماید. مرحوم سید مسعود پوهنیار گفت : اگر والاحضرت اجازه بدهند که همان قسمتهای نشانی کرده گی خودشان  در مجلس خوانده شود تا ما هم مستحضر شویم و پژواک نیز این نظر را تائید و از پوهیار تقاضا کرد تا آن قسمتها را بلند بخواند تا همه بشنوند. والاحضرت از مقدمهء مسوده،آن قسمت را که سردارها بشمول سردار طلایی یک قسمت خاکهای افغانستان را بدون اجازه و منظوری ملت افغان به رنجیت سنگ فروخته بودند و در جای دیگر  از مذاکرات هیاتهای افغانی با انگلیس در عهد سلطنت اعلحضرت امان الله خان  و چند جای دیگر را،  بیلزوم نشانی کرده بود. در مجلس بحذف بعضی قسمتها موافقه شد، اما در  اثر اصرار پژواک یک قسمت واقعیت های تاریخی حفظ شد . خوب بیاد دارم که در یک قسمت صحبت بالای حذف بعضی واقعیت ها پژواک آنقدر جدی شد که گفت اگر این قسمت حذف شود ، این رساله را نشر نمیکنم بلکه با تقدیم استعفی بکابل میروم. والاحضرت خنده و ترمیم کرد و گفت : خوبست ، شما متن انگلیسی را تهیه کنید ولی قبل از نشر یک کاپی انگلیسی را بمن بدهید .

وضع  اداره و تشریفات در سفارت لندن طوری بود که هر عضو سفارت ، بشمول مستشار که مرد موسفید 65 ساله و بسیار محافظه کار بود، هر بار که بدفتر والاحضرت سفیر میرفت، دست او را میبوسید، باستثنی مرحوم پژواک. من بخاطری بیشتر از دیگران بدفتر سفیر میرفتم که کارهای حسابی سفارت بمن تعلق داشت و والاحضرت سفیر بیشتر از هر موضوع دیگر بامور حسابی علاقمند بود، بطوریکه بودجه سفارت که در هر سه ماه میرسید، فقط معاشات از آن جدامیشد، بقیه همه بحساب شخصی والاحضرت انتقال مییافت . در بودجهء سفارت برای ترمیمات سفارت و دعوتها تخصیصیه وجود داشت، اما در مدت سه سالی که من در لندن بودم ، باوجود دو یادداشت رسمی که از شهرداری لندن بسفارت رسیده بود و تقاضای تجدید رنگ آمیزی قسمت بیرون سفارت را میکرد، چونکه در اثر "فاگ" شدید لندن دیوارها سیاه می  شوند، این مصرف صورت نگرفت – از تخصیصیهء دعوتها تنها سال یکبار برای تجلیل جشن استقلال مصرف میشد و نیم دیگر آن بحساب والاحضرت میرفت. گاهی ضرورت می افتاد که سه بار بدفتر  والاحضرت میرفتم، هر بار خود شان دست خود را برای بوسیدن پیش میکردند و من میبوسیدم. اما یگانه عضو سفارت که دست هیچکس را نبوسید مرحوم پژواک بود و گاهی هم در موضوعات رسمی و اداری بسفیر بسیار تند میگفت و او بخنده تیر میکرد . گردن بسته میمانم اگر دو صفت والاحضرت را ذکر نکنم : یکی اینکه شخص بسیار متحمل و خوش برخورد بود و هیچگاه قهر یا پیشانی ترشی او را با زیردستان ندیدم . دیگر اینکه هر کاغذ را، چه فارسی یا انگلیسی، تا آخر میخواند و بعدا امضاء میکرد، اما در انشاء و نگارش زبان دری مهارت نداشت و در مدت سه سال و اندی که من کاتب او بودم، یک مکتوب هم بقلم خود ننوشت. راپورهای سیاسی را پژواک و امور اداری و قونسلی را من و سرکاتب می نوشتیم . مستشار سفارت که از افغانهای مقیم هندوستان بود، مانند سفیر مهارت نوشتن در فارسی نداشت، اما خوب انگلیسی میفهمید، در حالیکه انگلیسی والاحضرت بسیار ضعیف بود، برخلاف به اردو روان مینوشت و نامه هائیکه از اروپا بزبان اردو برایش میرسید بقلم خود جواب میداد.

برمیگردم بموضوع رسالهء(روزپشتونستان). متن انگلیسی آن تکمیل و بعداز ملاحظه شد والاحضرت در آخرین مجلس اداری، روی عنوان آن مناقشه صورت گرفت. والاحضرت میخواست عنوان آن (خط دیورند را قبول نداریم) باشد. پژواک استدلال میکرد که بخاطری نام آنرا  «روز پشتونستان» (PASHTUNISTAN DAY) بگذاریم که تجلیل ازین روز متضمن تردید خط دیورند میباشد، از جانب دیگر ملت انگلیس بار اول این نام را میخواند، در حالیکه نام (خط دیورند) جزء تاریخ شان است. مجلس از نظرپژواک طرفداری کرد و رساله بهمین نام طبع شد. دو هزار جلد بپوسته هوایی بکابل ارسال شد که از طریق وزارتخارجه بسفارتخانه های خارجی در کابل و توسط ریاست قبایل بداخل پشتونستان توزیع گردید. یکهزاز جلد بسفارت افغانستان در واشنگتن و 500 جلد بسفارت افغانستان در دهلی ارسال گردید. در مرحله اول سه هزار جلد بمطبوعات و کتابخانه ها و پوهنتونهای انگلستان و هم توسط اعضای سفارت و محصلین افغان در لندن بمردم انگلیس توزیع گردید.

در سال 1952 والاحضرت شاه محمود خان صدراعظم افغانستان در راه مسافرت به امریکا بنام تداوی و سفر غیررسمی، ابتدا بلندن تشریف آوردند. اما درینوقت در بین اعضای خاندان شاهی نزاکتهای جدی ایجاد شده بود. عبدالولی پسر مارشال شاه ولیخان سال قبل در پاریس با شاهدخت بلقیس دختر اعلحضرت محمدظاهر شاه ازدواج کرده بود، در حالیکه شاهدخت بلقیس از ایام طفولیت نامزد عبدالعظیم پسرشاه محمودخان بود– عبدالعلی و عبدالعظیم بینهم پسرکاکا و پسرخاله میشدند – این وصلت درز شدید در بین دو برادر سکه، والاحضرات شاه ولیحان و شاه محمودخان ایجادکرد. وقتی خبر رسیدن صدراعظم شاه محمودخان بلندن مخابره شد، والاحضرت مارشال همراه با خانم خود بقصر زیبای زمستانی خود بشهر «نیس» در کنار مدیترانه رفت و سفارت را برای میر محمد صدیق خان مستشار بحیث شارزدافر گذاشت. حکومت انگلیس از صدراعظم شاه محمودخان در استیشن ویکتوریای لندن بسردی استقبال کرد- یکنفر بنام مستر فلیپس که قبلا در سفارت برتانیه درکابل سکرتر و در وزارتخارجه لندن مدیر شعبه افغانستان بود، بصدراعظم افغانستان خوش آمدید گفت . افغانها همه دست صدراعظم را بوسیدند، به  استثنی استاد پژواک ، و همه دیدیم که صدراعظم اندک دکه خورد و در مدت چند روز اقامت خود در لندن پژواک را ندید. پژواک در حضور اعضای سفارت بمستشار سفارت پیشنهاد کرد که باید بوزارتخارجه و هم بوزارت دربار انگلیس  اعتراض کند که وزارت خارجه از صدراعظم افغانستان مطابق به تعامل تشریفات پذیرایی نکرده، اگرچه سفر صدراعظم غیر رسمی بود، حد اقل معین وزارتخارجه میبایست در استیشن حاضر میبود، و وزارت دربار از یک عضو برجسته فامیل شاهی و کاکای پادشاه افغانستان پذیرایی نکرده، زیرا انگلستان یک دولت پادشاهی است و یک وزارت دربار دارد که از راجه های هندوستان و از شاهان و شهزادگان مستعمرات افریقایی بسویه وزیر دربار پذیرایی میکند، چرا از یک عضو برحستهء فامیل سلطنتی افغانستان بسویهء وزارت دربار پذیرایی نکرده است ؟ مستشار گفت شما درست میفرمائید، اما وقتی سفیر همینجا بود و تلگرام شفر بابت رسیدن صدراعظم از کابل رسید، من از والاحضرت پرسیدم که آیا یادداشتهای رسمی بوزارتخارجه و دربار روان کنیم؟ والاحضرت فرمودند سفارت انگلیس در کابل قبلا بدولت خود اطلاع داده، آنها خبر دارند. مستشار علاوه کرد که اگر حالا در غیاب سفیر یادداشت اعتراضیه بوزارت خارجه لندن روان کنم ، وقتی سفیر بیاید شاید بگوید شما از من پرسان میکردید، حالا در حضور صدراعظم در لندن اعتراض کردن مناسب نیست، بهتر است منتظر برگشت سفیر باشیم، حق اعتراض ما محفوظ است، پسانتر هم اعتراض میتوانیم.

صدراعظم بعد از چهار روز اقامت در سفارت افغانستان در لندن جانب واشنگتن حرکت کرد و متعاقبا مارشال بلندن برگشت و جریان به او گزارش داده شد، اما کدام اقدامی صورت نگرفت .اصولا قباحت درینجا بود که بهنگام رسیدن صدراعظم یک مملکت در یک کشور خارجی، سفیر آنکشور حاضر و فعال میباشد، اما سفیر سفارت خود را ترک داد و در اثر مناسبات خصوصی اعضای این خاندان، حیثیت ملت افغان صدمه دید. وقتی صدراعظم شاه محمودخان بواشنگتن رسید، برادارزاده اش سردار محمدنعیم خان که در واشنگتن سفیر بود و با کاکا مناسبات خوب نداشت، او هم سفارت را برای مرحوم محمدهاشم میوندوال که مستشار بود، ترک داده و بکابل رفته بود.

دو ماه بعد از سفارت واشنگتن اطلاع رسیدکه والاحضرت صدراعظم در آخر هفته بلندن میرسند، سفارت لندن باید سفرای افغانستان را در کشورهای اروپایی بامر صدراعظم احضار کند تا بلندن حاضر باشند. قبل از مواصلت صدراعظم بلندن مرحومین سلطان احمدخان سفیر ماسکو، جنرال محمدعمر خان سفیر پاریس، محمدعثمان خان امر سفیر روم، سفیر افغانستان در جرمنی که نامش فراموش شده و الله نوازخان سابق سفیر افغانستان در برلین و دوست شخصی صدراعظم، بلندن رسیده بودند. مارشال شاولیخان بار دیگر سفارت لندن را ترک و به «نیس» رفته بود. صدراعظم در میدان هوایی لندن توسط مستشار سفارت و سفرای فوق الذکر افغانستان پذیرایی و بسفارت آورده شد. من در میدان نبودم و خبر نشدم که از طرف دولت انگلیس کی آمده بود. سرکاتب پوهنیار و من مامور و موظف امور پذیرایی و مهمانداری صدراعظم در لندن بودیم و از صبح تا ناوقب شب آنجا میبودیم. وقتی صدراعظم با سفراء بسفارت رسیدند، شام بود و بعد از صرف یک عصریهء مختصر در سالون تشریفاتی سفارت ، خداحافظی  شروع شد، سفراء رخصت شدند و پژواک را هم با خود بردند. صدراعظم که خسته معلوم میشد باطاق خواب خود رفت. فردا سفراء یکه یکه بعد از ساعت 11 بسفارت آمدند و تا ساعت 3 عصر در سالون خصوصی منزل دوم سفارت با صدراعظم بودند، فقط مستشار ما در آن مجلس بود و بس. من از چگونگی مذاکرات آنروز خبر نشدم ، فقط از زبان پیشخدمتان سفارت شنیدم که بعد از گذاشتن چاینکها و پیاله ها بروی میزها،  مستشار صاحب برایشان گفته بودکه دیگر داخل سالون نشوند و دروازه را از درون قفل کرده بود . 

مستشارصاحب  در ختم تشریفات آنروز بمن گفت که فردا چاشت برای 50 - 60 نفر چند رقم نان و میوه جات و شیرینی باب تهیه شود و محصلین افغان در لندن را هم دعوت کنید که بدیدن صدراعظم صاحب بیایند. من و پوهنیار از جریان مذاکرات آنروز خبر نشدیم، اما بعد از  رفتن صدراعظم جریان را از زبان مرحوم پژواک شنیدیم که برای او یکی از سفراء گفته بود : صدراعظم نتیجه ء مذاکرات ناکام خود را در واشنگتن بسفرای افغانستان گزارش داده بود که گویا امریکا از دادن یا فروش اسلحه بافغانستان معذرت خواسته و سفارش کرده که باید افغانستان از نزاع خود با پاکستان منصرف شود، آنگاه امریکا در مناسبات خود با افغانستان تجدید نظر خواهد کرد.

من و مرحوم پوهنیار دفتر کلان سفارت را از طرف شب تخلیه کردیم تا میزهای نان برای  60 نفر مانده شود. دو نفر آشپز بسیار لایق داشنیم که قبلا سردار فیض محمدخان زکریا با خود از کابل آورده بود. نان وافر با میوه جات و شیرینی باب فرمایش داده شد. فردا سفراء بساعت 11 و سایر مهمانان بعدتر رسیدند، صدراعظم مهمانان را بداخل سالون می پذیرفت و با هر یک مصافحه میکرد و هنگامیکه تعداد مهمانان از حجم سالون بیشتر شد، خصوصا محصلین از سالون برون شده در دهلیز یا اطاق نان نشستند . سفراء همراه با مستشار و استاد پژواک تا آخر بدرون سالون با صدراعظم نشسته بودند. حدود دو بجه نان بمیزها چیده شد و اقای پوهنیار بسالون رفته صدراعظم  و مهمانان را دعوت به نهار کرد. صدراعظم پیش و سفراء بدنبال او آمدند، تشریفات اطاق نان بعهدهء من بود، بار اول صدراعظم را از نزدیک مصافحه و دست شان را بوسیدم و اوشان را بچوکی اول در میز اول مشایعت نمودم. برای سفراء هر کدام جای تعین شده بود که چهار نفر در یکطرف و سه نفر با مستشار ما بطرف دیگر صدراعظم بشینند. استاد پژواک بعد از سفیر محمدعثمان خان امیر نشسته بود، مدیر بانک ملی در لندن پهلوی پژواک و در لین مقابل میز، پوهنیار و من پهلو به پهلو نشسته بودیم. چند نفر تاجر افغان بشمول یک وطندار هندو و دو نفر اعضای بانک و همه محصلین افغان بعد از اعضای سفارت در چوکیها نشسته بودند. صدراعظم شاه محمودخان بایستاد و برای پنج دقیقه پیرامون سفر خود بامریکا که اصلا برای معالجه و تداوی بود و در ضمن آن از مذاکرات خود با «دوستان افغانستان درامریک» تذکر داد و در اخیر محصلین را مخاطب قرار داده گفت : وطن شما یک کشور فقیر است ، آیندهء وطن بدست شماست، باید خوب درس بخوانید و برای خدمت بوطن بروید... آنگاه بشقاب خود را گرفته و بجهر بلند حاضرین را صلای نان کرد.

هنگامیکه مرحلهء نان گرفتن به بشقابها تمام و حاضرین بخوردن شروع کرده بودند، صدای صدر اعظم شنیده شد که پژواک را مخاطب قرار داده پرسید :

آقای پژواک رسالهء شما "پشتونستان دی" را در امریکا خواندم، شما در بارهء این رساله با سفیر تان مشوره کرده بودید ؟

پژواک : بلی ، اول متن رساله را بفارسی نوشتم و یک نسخه را بسفیر صاحب دادم تا فرصت کافی مطالعهء آن را داشته باشند، بعدا در مجلسی بحضور سفیر و اعضای سفارت که اینجا حاضرند متن فارسی مورد بحث قرارگرفت و تلخیص شد، سپس متن نهایی بانگلیسی برگردانده شد و قبل از طبع، متن انگلیسی نیز بملاحظهء والاحضرت سفیر رسانده شده بود...

صدراعظم: شما درین رساله نوشته اید که استفلال افغانستان را امان الله خان گرفته، شما بکدام اساس این مطلب را نوشته اید ؟

پژواک : والاحضرت شما بهتر میدانند که استقلال ما از انگلیس گرفته شد و انگلیس با تاریخ ما آشنایی کامل دارد. این رساله که بار اول سیاست خارجی حکومت شما را بزبان انگلیسی بیان میدارد و از سفارت شما در لندن تهیه و توزیع شده ، اگر واقعیت های تاریخی در آن بیان نمیشد، مردم انگلیس آنرا نمیخواندند و سعی و مصرف ما به هدر میرفت، اما حالا نسل نو انگلیس بحق جانبی داعیه ملی ما متوجه شده و انعکاسات مثبت این رساله را من ضمن راپوری بریاست مطبوعات نوشته ام ...

صدراعظم : پژواک تو چه خبرداری، تو در شکم مادرت بودی که ما استفلال را گرفتیم ...

پژواک : والاحضرت ، موضوع در شکم مادر بودن یک امر طبیعی است، من، شما و هر  انسان دیگری در شکم مادر خود میباشد، اما در سیاست نمیتوان واقعیت تاریخ را پوشاند...

من دیدم که ازشنیدن سخنان پژواک رنگ و رخ والاحضرت صدراعظم آنقدر سرخ و متلون شده بود که وقتی دست خود را بجیب خود برد فکر میکردم تفنگچه ای دارد و فیرمیکند، اما دستمال بینی خود را کشید و روی خود را پوشاند. درینوقت سفیر محمدعثمان خان امیر و سفیر محمد عمر خان پژواک را بغل گرفته از اطاق نان برون بردند، صدراعظم دو سه دقیقه دیگر بجای خود ماند و دفعتا برخاست و نان ناخورده از راه دروازهء عقبی باطاق خواب خود رفت . این ضیافت و طعام عالی که تهیه شده بود، باصطلاح "زهر" همه شد. سفراء هم متعاقبا اطاق نان را ترک کردند. اما من ا ز محصلین و مهمانان دیگر تقاضا کردم به آرامی نان خود را بخورند، بلکه هر قدر از میوه جات و شیرینی باب که خواسته باشند با خود برده میتوانند، و همانطور هم شد.

این بود داستان رسالهء «روز پشتونستان». و علت بر افروختگی صدراعظم را بعدا فهمیدیم که مرحوم میوندوال در واشنگتن همان قسمت رساله را که موضوع استقلال و امان الله خان  را در برداشت بخط سرخ نشانی کرده و آن رساله را بتوجه صدراعظم رسانده بود، که در غیر آن  صدراعظم شخص خوانا نبود و از موجودیت این رساله خبر نمیشد. در بین پژواک و میوندوال از زمان مکتب حبیبیه و بعدا در مطبوعات که یکی مدیر «اصلاح» و دیگری مدیر «انیس» بود رقابتها و نزاکتهایی پیدا شده بود. صدراعظم بکابل رفت و در ظرف کمتر از دوماه استعفی او اعلام شد و سردار محمد داودخان بکرسی صدارت نشست[...]

 باصطلاح بقسم "جمله معترضه"، یعنی درحاشیه، سه موضوع را درینجا یاد آور میشوم :

1) رسالهء «روزپشتونستان» در بریتش موزیم و در کتابخانه های انگلستان وجود دارد، از هموطنان محترم در انگلستان تقاضا میکنم یک کاپی برای خود گرفته و یک کاپی هم بادرس من بفرستند. سال چاپ آن 1952 بود . این رساله مهمترین سند در بارهء دیورند و داعیه ملی  «پشتونستان» میباشد.

2) از مقاله آقای حمید عبیدی خبر شدم که آقای داکتر فرهاد پژواک خاطرات پدرکلان خود را  زیر طبع گرفته است، کار شایسته و مبارک است. نزد من یکتعداد مکتوبهای شخصی مرحوم استاد پژواک موجود است ، که اگر خواسته باشند بداکتر فرهاد میفرستم. اقای فرهاد از مناسبات من با مرحوم پژواک خبر دارد و تا زمانیکه آن مرحوم در واشنگتن بود هر یک یا دوماه بعد از کلفورنیا بدیدن شان میرفتم.

خدمتگارافغانستان – دکتور سید خلیل الله هاشمیان   --  29 نوامبر 2012