رسیدن به آسمایی: 18.04.2010 ؛ نشر در آسمایی: 19.04.2010

س.ح. روغ

 
جریانات کنونی «حوزهء تمدنی ما » را چگونه بفهمیم؟

 

 

( به نقل از کتاب سندروم افغانستان  ص ص   96تا99؛ و 163 تا184 )

 

 
 
واما مهمتر ازین هردومشخصه، مشخصهء مبرمیت تاءخیر ناپذیرتاءسیس دوبارهء "حوزهء تمدنی ما"است. ماهیت اصلی این مبرمیت،ماهیت سلبی است.منطق ِاجتناب ناپذیری ِ تاءسیس ِ حوزهء ما برای خطوط ژیوستراتژیک که همدیگررا باخشونت منقطع میسازند، یک منطق سلبی وازنوع Negation Viaاست؛ "حوزهءتمدنی ما"همان "سرک ِباریکی" است که ازمیان آسمانخراش ها میگذرد ومانع میشود که این آسمانخراش ها با هم تصادم کنند؛
"حوزهءتمدنی ما"به منزلهء"نیگات Negat  و"سالب ِ" تصادم ژیوستراتژیک، توازن را ایجاب (ViaPosition) میکند . درین توازن، شرط و مساءله این نیست که آیا این نیروها ازهم دور ویا به هم نزدیک جابجا شده باشند؛ "فاصله"، درشرایط گلوبالیزم، دیگر یک دیمنزیون ویک بُعد ستراتژیک نیست، بلکه شرط درین توازن اینست که یک"میدان عمل برای تحقق توازن"موجودشود؛یک چنان میدان عمل، که مقابله را به مشارکت مبدل ساخته بتواند؛ واین همان Cohabitation است.
تاءسیس "حوزهء تمدنی ما" میدان وسیمای اصلی این کو- هابیتاسیون گلوبال است.
 
اینک میکوشیم  دو استقامت این  منطق سلبی را باز کنیم:
 
یکی در استقامت کشور های حوزهء تمدنی ما:
 
طوری که نشان دادیم، سیمای سیاسی حوزهء ما طی قرن بیستم محصول سیاست های خود ِ غرب بوده است:
 
نه تنها تقسیمات کنونی سرحدی؛بلکه توسعه طلبی های منطقوی؛ وخصومت ها وجنگ های اخیر و بالاخره نیرو های درگیر درآنها؛این تداخلها بدون تردید برپویایی داخلی این کشورها برتری داشته اند؛واین پویایی را، در حد نیات غرب، معیوب ساخته اند؛
 
ازین نظر،جنگ جاری درافغانستان،ودرمنطقه،اصلاً جنگ  غرب است برعلیه محصولات ِ خود ِغرب؛ ودرین میان کشمکشی هم که درمیان شده است، بدین معناست که محصولات ِخود ِ غرب درقرن20 (بنیادگرایی اسلامیستی)  بامطالبات ِهمین غرب درقرن 21 در تعارض افتیده است؛
 
کشورهای منطقه که در قرن بیستم تاسیس شده اند، اینک واقعیتهای تاریخ کنونی منطقه هستند؛ خصومت هایی که درامتداد سرحدات این کشورها دامن زده شده است، بیشتر ازهمه، از محصولات ستراتژی های بزرگ ِ قرن بیستمی هستند؛
 
تشدید بی احتیاط این خصومتهاوسوق آنها بسوی تجزیهء کشورهای منطقه، ضمانتی برای آرامش ندارد؛ وضع را ازکنترول خارج میکند؛ وخطر بنیادگرایی را در سراسر منطقه وجهان پخش وپراگنده میسازد (کیسینجر).
امریکا نمیتواند از طریق تشدید خشونت به حضور خود درین حوزه ادامه بدهد. تداوم حضور امریکا در منطقهء ما، نمی تواند، دستکم در گام نخست، یک حضور نظامی باشد؛ و یا باقی بماند.
 
سرنوشت جای ومقام کشورهای منطقهءما درجهان ِآینده، یعنی درجهان ِگلوبال، بدین وابسته است که این کشورها ، درمیان ِخود، چگونه به یک حد ِ اقل ِ مشترک ِ نو، به یک کانسینسوس ِنو، رسیده میتوانند؛
 
مفهوم "حوزهء تمدنی ما"، بمنزلهء مفهوم ِ کلیدی  این کانسینسوس ِنودرمد نظرمی آید؛ کشورهای منطقهءما باید بسوی مصالحه درمیان همدیگر پیشقدم شوند؛ نظریهء سیاسی مصالحهءملی که درافغانستان به پیش کشیده شد، رهنمای تیوریک تاسیس حوزهء تمدنی ما  میشود؛
 
دیگری دراستقامت قدرت های ستراتژیک که درمنطقه حضور و یا همجواری دارند؛
 
گفتیم که ، تردیدی نیست که امریکا و غرب درین حوزه، بدنبال منافع ستراتژیک خود جابجا شده اند؛
 
دوشاخص این منافع، یکی غنایم «اویرو- آزیان» است به منزلهء یک وزنهء رقابت درمقابل شمال - شرق آسیا ؛ و دیگری اینست که درین  حوزه، قدرت های بزرگ جهان قرن 21 یکی در کنار دیگری حضور دارند؛
 
درین احوال ادامهء حضورامریکا درحوزهء ما  در گرو جستجوی اشکال نوهمزیستی با مردمان این حوزه است؛ این اشکال همزیستی هستند که ازطریق وارد ساختن نیرو های جدید منطقوی، بعنوان مهم ترین ذخیرهء سلبی وارد میدان میشوند وخطر بنیادگرایی را عقب میرانند؛ وچالش ها دربرابرنیات امریکا برای تحکیم ِ« مقام رهبری کنندهء آن درمیدان گلوبال»، را کاهش می بخشند؛
 
نیزروشن است که امریکاوغرب هدف ِخودقرارداده بودند، که عملیهءدست گذاشتن بر«اویرو-آزیانازطریق کاهش دادن به سهم و نقش روسیه  برقلمروهایی انجام  بیابد که  درامتداد  دهلیز" اویرو- آزیان" افتیده اند؛
 
وغرب هرقدرکه ازاستقامت اروپایشرقی دردهلیز "اویرو-آزیان"جلوترآمد، بهمان نسبت، روسیه بیشتر بر شرق و جنوبشرق متکی شد؛این وضعیت را روسیه  در جنگ با ناپلیون؛ ودرجنگ دوم جهانی اتخاذ کرد وبرنده شد[1]؛در مقابل،تجربهءدههء 80 نشان داد، که مداخلهءروسیه در افغانستان مجموع منظومهء هژمونیک روسیه را به خطر انداخت؛
 
ازطرف دیگر سیستم روابطی که  روسیه اکنون با  کشور هایآسیای میانه گسترش می بخشد، میباید بسوی مشخصات نو انکشاف بیابد؛روسیه همان چندین جانبه گی را که، مطابق به پوتین، درمناسبات کشورهای"بریک" برقرار است، باید بطور پیگیرتری برمناسبات ِخود با کشور های آسیای میانه نیزمنعکس ووارد بسازد؛ ظاهراً روسیه تلاش همه جانبه هم دارد که نشان بدهد که بسوی یک استنباط ِنو ازروابط ِ متقابل ، مبتنی بر برابری وهمکاری باکشور های آسیای میانه درحرکت است.این بدانمعناست که روسیه ازین پس آسیای میانه را نه بحیث حوزهء عنعنوی نفوذ ِ خود،بلکه بحیث جانب ِمتساوی الحقوق درمناسبات ِ متقابل درنظرگیرد؛
 
ازین نظر پیش آمدن روسیه به سوی افغانستان، بار دیگر آسیای میانه را به عمق قلمرو نفوذ ِعنعنوی روسیه عقب میزند واین امر ممکنست که سیستم  روابط  کنونی روسیه  با آسیای میانه را در وضعیتی قرار بدهد، که احتمالاً آسیای میانه را بطور"برگشت ناپذیری" از منظومهء همکاری متقابل با روسیه خارج بسازد ؛
اینک شاید مشکلات امریکا درافغانستان، سبب شده باشد، که عده یی درامریکا، وعده یی درروسیه،میل داشته باشند که "این بار" دست دردست هم، درافغانستان حضور بیابند؛ درین رابطه دو تذکر:
 
 
یکی اینکه درینصورت ماهیت اصلی همه افسانه های «هله!نمان!! که افغانستان راروس هابه یغما برد ند!!!»، افشاء میشود؛معلوم میشود که یک فاجعه یی که طی افسون آن ملیونها افغان کشته ومعیوب ودربدرشدند،چیزی بیشتر ازیک بازی بسیار"وقیحانه"بااحساسات آزادی طلبانهء یک مردم ِ بسیارسرافراز، نبوده است؛
 
دودیگراینکه حد اقل دودلیل موجود است که روسها به این معامله ، خطر نکنند:
 
- نظربه شواهدی که دربالا آوردیم تدابیر روسیه بسوی شرق وجنوبشرق متمرکز شده است؛ هدف ازین تدابیر،اینست که پیشروی امریکاوناتورادر"اویرو-آزیان"مختنق  بسازد؛اینکه روس ها با علاقه ناظر مشکلات امریکاوناتو درافغانستان هستند؛ازهمینجاست؛واما روسیه فراموش نمیکند که ادامهءجنگ درافغانستان، ازمنابع اصلی تقویت بنیادگرایی اسلامیستی درآسیای میانه بوده است؛ و این به سود هیچکس نیست؛
اینک یک مداخلهءمجدد نظامی روسیه درافغانستان، هر چه بیشتر روشن می سازد که استنباط کنونی روسیه از مناسبات با حوزهءتمدنی ما،ادامهء همان استنباط قدیمی از ژیوپولیتیک منطقهءما،یعنی بازی بزرگ،است که شوروی هم آنراازروسیهءتزاری مستقیماً(وبی اعتنا به ماهیت آن/ شوروی برخلاف تعهد اولی ازمسترد کردن "پنجده" و "مرو" به افغانستان امتناع کرد/)  به میراث گرفت؛
ازجانب دیگر روسیه درنظرمی گیرد، که در آسیای میانه اینک دیگربی رقیب نیست؛ وصرفنظر از امریکا،مصلحت های دوربردی خود ِروسیه دررابطه با چین وهند، روسیه رابه احتیاط عظیم برمی انگیزد؛روسیه فقط هنگامی می تواند درآسیای میانه جا محکم کند که همه، و دقیقاً همه مواظبت ها را بکارگیرد که مثلث روسیه - چین - هند ، بلرزه نیافتد؛
روسیه، پیشتر وبیشتر ازهمه جوانب، باید منافع خود را با تاسیس حوزهء تمدنی ما، رابطه بدهد و با آن هماهنگ بسازد ودرکوشش ها برای جستجوی راه ها و طرق نو برای تاءسیس حوزهء تمدنی ما همکاری کند؛ 
 
- دلیل بعدی این که بنظرنمیرسد روشنفکری روسیه پس ازتجربهء تلخ دههء 80 به این معامله تن دهد که عساکر روسیه دوباره به افغانستان فرستاده شوند؛ یوری کوزنیتس (سرمشاور آنزمان انستیتوت علوم اجتماعی در کابل) مینویسد:
 
«...حادثهءتلخ  و ناگوار 1979...حادثهء مرگ باری که به خونریزی و ویرانی وضایعات مصیبت بار انجامید؛گمان می کنم نسل امروز روسیه و افغانستان باید به جبران این دورهءسیاه بپردازند؛دردهای روحی بیشتر از9 سال جنگ افغانستان هنوزدرذهن همهءما نقش بسته است[2]»؛
 
پس بدینسان معنای اصلی حضورامریکا درافغانستان در مقابل روس ها، یک معنای سالبه باقی میماند؛
 
مورد بعدی، مورد ایران است:
 
......... واما حمایت"نیابتی" ایران از تداوم جنگ درافغانستان، یک دلیل ستراتژیک دیگرهم داشته است:
 
ایران کوشید تا نقش انرژیتیک خود را در دستان خود نگه دارد وتوسعه بخشد؛ ایران 9% ذخایر نفتی جهان و14% ذخایر گازی جهان را دراختیار دارد؛ مقام انرژیتیک ایر- ان ، اساس هژمونی طلبی ایران است؛
مساءله اینست که در اثر تحولات اساسی که در بازار گلو- بال انرژی بوجود آمده می رود(در متن کتاب توضیح شده است)؛امریکا واروپا هرچه بیشترمتوجه به این می شوند که ذخایر نفتی عراق و ایران را در انحصار خود درآورند؛ ماهیت اصلی بازی امریکا باایران، نه اشغال نظامی ایران است؛ونه تصرف مستقیم منابع انرژی ایران است؛امریکا می خواهد که ایران طوری دراختیارش باشد که یکجا با عراق ، وتا حد ممکن نیزحوزهء آسیای میانه، برای امریکا به یک میدان وسیع ژیوستراتژیک برای رقابتهای انرژیتیک در قرن21 مبدل شود؛ درمقابل،ایران کوشید امریکا وناتو راهرچه بیشتر درجنگ افغانستان مغروق بسازد؛ تا ازین طریق پروژهءامریکابرای انتقال پایپلینهای«ترکمنستان- پاکستان-هند(ازطریق افغانستان)»ناکام ساخته شود؛هدف ایران این است که نه تنها ترافیک انرژی ازآسیای میانه به هند، ازطریق ایران صورت گیرد؛بلکه پایپلین های خود ایران (که ایران آنرا«خط لولهء صلح» نامیده بود)،جایگزین پروژهء فوق شود؛ یعنی ایران وارد رقابت فعال شد که  بازار انرژی هند و بعد هم چنان چین را درتحت نظارت خود درآورد؛ هرگاه ایران موفق بشود که دربازار انرژی چین وهند، حداقل وارد رقابت شود، پس مقام انرژیتیک ایران و درنتیجه هژمونی طلبی ایران یک پایهءغیر قابل غلبه می یابد؛ اما اخیراًهند بطورهشداردهنده یی معلوم ساخت که درنظردارد که ازپروژه ء "خط لولهء صلح" کناره گیرد؛ درمقابل، ایران کوشید که روسیه را درپروژهء "لولهء صلح" شریک بسازد[3]؛ واما در ذیل می بینیم که روسیه اولیت های دیگری را در برابر خود قرار داده است؛
بدینسان این سوال در برابر امریکا قرار گرفته است که  چگونه مقام انرژیتیک ایران را لغو کند؛ درگام نخست امریکا کوشید که دامن مدعا های هژمونیک ایران بر چیده شود: شرکت ایران در پروژهء نابوکو با پیش شرط های امریکا مواجه ساخته شد؛ ایران از اجلاس مشترک کشورهای ساحلی بحیرهءکسپین، کنارگذاشته شد[4] وسهم ایران درساحهء ساحلی کسپین کاهش داده شد ( از25% به13%)؛پس ازکناررفتن هند از«خط لولهءصلح» ،این دومین شکست بزرگ ایران است؛ دقت کنیم که کوشش های تسلیحاتی ایران درین بازی مساءله  اساسی نیست؛ بلکه با تحولی که در بازار گلوبال انرژی بوجود آمده است، هدف امریکا و ناتو اینست که منابع نفتی ایران را برای خود منحصر بسازند؛ معنای این سخن اینست که امریکا باید مواصلات انرژیتیک ایران بسوی هند و چین را مانع شود؛  
دست ِجدید ِ بازی"جامعهء جهانی"  با ایران، بروی چنین مسایلی رُخ زده میشود. ازینجاست که نسخهء بازداشتن ایران ازدستبازیهای اتومی درجیب البرادعی[5] نیست. نسخهء این معضل در"ردا زدایی" ازبازی های جاریست؛  
آن بازیها نشان ِمهمی ازفقدان یک میدان ِاصولاً نوبر جبین دارند؛فقدانی که درهمه حرکات ژیوستراتژیک  درحوزه ء ما مشهود است: نه تنها جمع زدن حوزهء عربی  وحوزهء ماممتنع است؛واین دوحوزه درشرایط گلو بالیزم، و درشرایط تحول گلوبال دربازار انرژی، برمبا نی اصولاً متفاوت، متحول میشوند؛ بلکه امریکا ضرورت دارد که یک مفهوم جدید ژیو ستر- اتژیک را بپذیرد وبه پیش بکشد: مفهوم حوزهءتمدنی ما؛  
 

ارجحیت اصلی درینجا ست!

 
 
مورد ِ بعدی ، مورد ِ چین است:
چین مهمترین نامی خواهد بود که ازین پس امریکارا بخود مصروف نگه خواهد داشت.هم ازین نظر که چین بزرگ ترین نیروی موءلد جهان کنونی است وتنها خود ِامریکا با چین 1500ملیارد دالرکسرتجارت دارد؛وهم ازین نظرکه چین بیشترین ذخایر ارزی دالری (بیشتر از 2000ملیارد دالر) را دردست دارد، وبنابران هم امریکا، وهم چین می توانند با بحرانات و نوسانات خود بزرگ ترین ضربتهای اقتصادی رابه یگدیگربزنند؛
 
وامانفوذ اقتصادی چین نه تنهادرحوزهءما، بلکه درسراسر جهان(آسیا،افریقا- حجم مبادلات سالانهء چین با افریقا بیشتر از 100ملیارد دالر است- ، امریکای لاتین) ودرخود ِامریکا، به شدت درحال افزایش است؛ همین اکنون، شیوه یی که چین برای مقابله بابحران مالی جهانی درپیش گرفته، حیرت و حسادت را برانگیخته است:
ازجانبی چین ناگزیراست به امریکا کمک کند تا بربحران مالی غالب آید؛وازجانب دیگر،چون دراثربحران مالی جهان، تقاضا برای کالای تولید شده درچین کاهش یافته است(22 فیصد کاهش)،چین برای فعال نگهداشتن چرخ تولید وجلوگیری ازکساد، برای جذب بیکاران، پروژه های نو رویدست گرفت و تولیدات فابریکات خود را به بازار داخلی خود ِ چین هدایت کرده است؛مردم چین درشهر وده امکان یافته اند که بهترین محصولات چینایی را به قیمت ارزان بدست بیاورند؛درنتیجه، بحران جهانی، که مسلماًبه نرخ رشد اقتصاد چین هم صدمه رسانید؛ اما چین، بحران را بیک امکان مبدل کرد تا ازرشد بیکاری ممانعت کند و شگاف میان فقرو ثروت درداخل چین راکوچک تربسازد؛ چین توانست نرخ رشد خودرا تا 9 فیصد درسال2009 نگه دارد[6]؛درمقابل ِمثلاًمنفی6 فیصد رشدآلمان درسال2009؛ ومنفی 14 فیصد رشد جاپان در سال 2009؛ وزیراقتصاد جاپان رسماًاعلام داشت که جاپان مقام خود را به حیث دومین قدرت اقتصادی جهان برای چین تخلیه میکند. البته این بدانمعنا نیست که چین مشکلات اقتصادی ندارد؛ ویا ازبحران مالی کنونی بدون خسارات عمیق بیرون خواهد شد؛ نفوس زیاد و سوانح طبیعی بر مشکلات چین می افزایند.
ازاینرو پاسخ به سوال  افزایش نفوذ چین درحوزهء ما چی است؟؟ آیا امریکا ازچین بخواهد که درافغانستان حضور نظامی بیابد ؟؟ اینک :
 
تاثیر بازدارندهءچین دربرابرپاکستان نیرومند است؛چین، اصلاً،درمتوقف ساختن بنیادگرایی اسلامیستی ذینفع است: هم به ارتباط اوضاع درسینکیانگ (ترکستان شرقی[7])، وهم به ارتباط منافع اقتصادی که درافغانستان دارد(مس عینک؛وسایر پروژه ها؛ حجم مبادلات سالانهء چین با افغانستان بیش از2 ملیارد دالراست/ افغانستان ضرورتی به عجله در به لیلام گذاشتن منابع طبیعی خود ندارد؛"لابی صنعتی" غارت بی لگام منابع طبیعی افغانستان را خاتمه بدهد/ ونیزامنیت اقتصادی در آسیای میانه) ؛
 
وروابط چین باایران ازسطح اقتصادی به مراتب فراترمی رود؛حجم مبادلات در میان چین و ایران، هم اکنون، بیشتر از30 ملیارد دالراست؛واما روابط چین با ایران بسوی اتحادهای ستراتژیک تحول می یابد؛ حلقهء وصل این اتحاد رابطهء انرژیتیک در میان ایران و چین است؛ چین میکوشد روابط خود باایران رانه تنها در مقابله با امریکا، بلکه درمقابله با روسیه هم، قراردهد؛ همین اکنون چین و ایران به ضرر ایالات متحده، جبههءمشترک ِکار را در امریکای لاتین گشوده اند.وهمین اکنون چین بضرر روسیه روابط خود را با ایران توسعه میبخشد وبرسرنفوذ در آسیای میانه (مثلاً درترکمنستان وقزاقستان) باروسیه وارد رقابت سرسختانه شده است؛چین درراه است که به منا- سبات خود با پاکستان خصلت ستراتژیک بدهد؛ روابط مستحکم چین با پاکستان، بحرهند را زیر تاثیرگرفته است؛ وروابط مستحکم چین باایران،خلیجرازیرتاثیرگرفته است؛ روابط انکشاف یابنده ءچین با کشور های آسیای میانه  در پروژهءشانگهای، که تمایل به این می یابد که روسیه را کناربزند،هرچه بیشتربه یک عامل مهم در ارزیابی تمایلا- ت بعدی در حوزهء ما مبدل می شود؛
فقط افغانستان باقی مانده است.
 
اهمیت بزرگ افغانستان برای امریکا درین است که افغانستان نسبت به همهءاین قدرت ها یک موقعیت مرکزی ویک فاصلهءمساویانهءستراتژیک دارد؛ افغانستان، همان "عمق ستراتژیک" امریکا است!!
 
درحالیکه درطی قرن نزده و بیستم، افغانستان، عمدتاً  در متن رقابتهای دوجانبه برآورد می شد؛ اکنون، درقرن21، افغانستان درکانون رقابتهای چندین جانبهء ژیوستراتژیک ملحوظ میشود؛افغانستان،واستقلال افغانستان، اهمیت گلوبال یافته است؛واهمیت غیرقابل معاوضهء افغانستان برای امریکا، دقیقاً درهمین است؛هرگاه امریکا،چین را در افغانستان جابجا بسازد، برای بار نخست یک خط  نفود جدید شکل میگیرد که از قزاقستان تا خلیج فارس تمدید میشود؛امریکا نمیتواند بااینچنین خط نفوذ جدید موافقت کند؛چون این خط ِنفوذ، همان چیزی را اساساً دگرگون می سازد که امریکا آنرا بسیار دوست دارد: موازنهء هیدرو- ستراتژیک ؛
حاصل این که مصلحت های دوربردی غرب و امریکا تقاضا میکند که موضعگیری در برابر افزایش نفوذ چین  در حوزهء ما، یک موضعگیری سلبی باقی بماند؛
واما متقابلاً آنچه چین را(نیز) درحوزهء ما به احتیاط  وا می دارد، تضادهای  رقابتی عمیقی است که، صرفنظر ازامریکا، درمیان چین وهند وروسیه عمل می کنند؛ چین میداند که یک پیشروی یکجانبهء آن در حوزهء ما با مقاومت شدید هند وروسیه، واحتمالاً به اتحاد های نو ستراتژیک، مواجه خواهد شد؛ و بالمقابل  چین می کوشد ازین ممانعت کند که نفوذ هند وروسیه درحوزهء ما، بضررچین افزایش بیابد؛ معنا اینکه تاسیس یک حوزهء موازنه کننده،مستقیماً بامصلحت ها و نظرداشت های چین مطابقت دارد؛
ازینجاست که چین درتاسیس حوزهءتمدنی ما عمیقاً ذینفع است؛ پیدایی حوزهءتمدنی ما، در واقع یک خاطر- جمعی  بزرگ  به چین درامتداد ِ سرحدات ِ آن خواهد بود؛
مورد ِ بعدی، مورد ِ  ترکیه است؛
مقام ترکیه درجهان گلوبال درحال ارتقاءاست؛ترکیه حلقه ء وصل سه حوزهء تمدنی بزرگ جهان است:
حوزهءاروپایی؛حوزهءعربی؛حوزهءتمدنی ما؛
نقش اقتصادی مواصلاتی و صادراتی ترکیه درحال افزایش است؛  ترکیه درپروژه سیحان ودر پروژه "نابوکو" مقام مرکزی دارد؛ ترکیه که درطی سه دههء اخیرجای مهمی درمثلث امریکا - اسراییل - ترکیه داشت، درین اواخر روابط و نقش خود را درحوزهء عربی ودر روابط با ایران گسترش بخشیده است؛ ومقام  ترکیه،درعرصهءسیاسی واقتصادی درماورای قفقاز پیوسته بیشتر تقویت  می یابد؛
درینمیان گسترش کنونی روابط ترکیه با ایران از دو نظر اهمیت نمونه واردارد:یکی ازین نظرکه این روابط دیکتات ِمستقیم امریکا و روسیه وناتو(واسراییل) راعدول میکند؛ ودیگری ازین نظرکه گسترش روابط درمیان ترکیه و ایران عنعنهء طولانی رقابت وخصومت درمیان این دو کشوررا، که ازقرن16 به بعدحتی اروپا درمقابله با عثمانی ها براین رقابت و خصومت متکی بود،عدول می کند؛ هم اکنون هم تناقضات در مناسبات میان دو کشور کم نیستند و اما حجم ِمبادلات اقتصادی ترکیه  با ایران به 10 ملیارد دالررسیده است؛ازجانب دیگرروابط اقتصادی ترکیه با پروژهء شانگهای درحال گسترش است؛مطابق به مطبوعات روسی تنها حجم مبادلات میان ترکیه وروسیه درسال 2008 به 44 ملیارد دالر رسید؛
ترکیه با افغانستان ِ معاصر مناسبات عنعنه وی دارد و در  انکشافات 30 سال اخیردرافغانستان پیوسته اثرگذار بوده است.هم اکنون 1750عسکر ترکی در افغانستان مصروف فعالیتهای غیر نظامی هستند؛
ترکیه درحالی که یک عضو ناتو ویک متحد امریکا است، تا کنون شانس ورود به اتحادیهء اروپا را بدست نیاورده است. ترکیه با درک ازنقش ِنو ِخود برای دیالوگ در میان جهان اسلام وغرب، ازنزدیکی  بیشتربا اسراییل  فاصله  گرفته است وبسوی حوزهءتمدنی مامتوجه شده است؛ ترکیه آگاه است که آیندهءآن،عمدتاً، در حوزهء تمدنی ما نهفته است.
حرکات اخیرترکیه بروشنی نشان می دهد که تقارب در میان کشورهای حوزهء ما در بیرون از دیکتات قدرت ها ممکن ومبرم است. این کاریست که ما خود ما میتوانیم وباید رویدست بگیریم.
مورد بعدی ، مورد ِ هند و پاکستان است.
اینک روشنست که تعارضات درمیان پاکستان و هند از منابع اصلی ادامهء تشنج درافغانستان است. هند در افغانستان بیش از2 ملیارد دالرسرمایه گذاری کرده است؛ هند موفقانه درحوزهء "اویرو-آزیان"سرمایه گذاری می کند؛ وازین نظرنه تنها با پاکستان، بلکه با چین هم، وارد رقابت شدید شده است؛
سلیگ هاریسن سه سال پیش نوشته بود که عساکرهندی برای جدا ساختن  سند وبلوچستان  مداخله کنند. این نشان دهندهء فکرادارهء بوش درسهم دادن هند برای تجزیهء پاکستان بود؛
این مفکورهء هاریسن بیان میداشت که امریکا تلاش دارد درمقابل نفوذ چین بسوی بحرهند، یک دیوار عایق برپا کند؛شاید مفکورهء دومی امریکا این باشد که بلوچستان غربی راازایران، وبلوچستان شرقی راازپاکستا ن قیچی کند؛وبه تاسیس یک بلوچستان مستقل[8] بپردازد که برای حفظ موجودیت خود فقط میتواند به امریکا متکی باشد؛ درینصورت چند هدف امریکا ، با یک اقدام برآورده می شود: بندر گوادر ازچنگ چین بیرون کشیده میشود؛ راه برای انتقال پایپلین ها از طریق ترکمنستان - افغانستان به هند باز میشود؛ و راه ایران برای اتصال به بازار انرژی هم هند وهم چین مسدود میشود؛ ایران ناگزیر میشود برای صدورانرژی روی خود را به سوی غرب دور بدهد؛ تجزیهء پاکستان یک لازمهء آرایش جدید گلوبال میشود؛
نه طالبان، ونه تلاش های اتومی ایران،یکی هم معضل اصلی نیستند؛رقابت ستراتژیک،یک محورجدید پیدامیکند:  ممانعت از بسته شدن مثلث ایران- پاکستان - چین ؛ یعنی ممانعت از دستیابی چین به آبهای جنوبی؛وبنابران ممانعت ازتاسیس اتحادیهء میان چین و پاکستان و ایران؛ و بنا بران سلب مقام ستراتژیک انرژیتیک ایران!!
به عبارت دیگر درد سر کنونی امریکا اینست که چین از دیوارخودبه بیرون پا گذاشته است؛ ظاهراً کوشش امریکا اینست که یک دیوار نو ِ ستراتژیک درمقابل چین برپاکند: متشکل ازهند وپاکستان و افغانستان؛
برای این منظور امریکا در تلاش است که به یک نزدیکی مجدد با پاکستان نایل آید؛گیت وزیر دفاع امریکا دور شدن امریکا ازپاکستان، پس ازسال های 1990، را یک «اشتباه ستراتژیک» خواند؛ وستراتژی جدید امریکا سرا زیر شدن ملیارد های دالر را به پاکستان متعهد میشود؛
اینک مساءله اینست که تلاش امریکا برای در دست گرفتن همزمان سه عامل متفاوت منطقوی- افغانستان، پاکستان، هند- یک تناقض آشکار وغیر قابل نیل است:تعارض در میان هند وپاکستان ، منطق وجودی پاکستان قرارداده شد؛ وپاکستان درتعارض باهند،هرچه بیشتربه چین متکی خواهد شد؛ ودرنتیجه درمقابل نقشهء امریکایی اتحادیهء سه جانبهء هند- پاکستان- افغانستان؛ نقشهءچینایی اتحادیهءسه جانبهء چین- پاکستان- ایران قرارمیگیرد؛ واقعیتهای متعددی گواهی میدهند که امریکا خواهد کوشید تاچین دراین مسابقه، برامریکا پیشی نگیرد؛واما آنچه مسلم معلوم می شود این است که درمتن همین تعارض مفکورهء پیشنهادی امریکا (AF-PAK)، دربرابرتناقضات جاری درمنطقه در هم می شکند؛
اتحاد امریکا با هند، به افزایش نفوذ هند درافغانستان انجامیده است، که پاکستان ازان بشدت درهراس است؛ و تلاش هند برای پیریزی "اتحادیهء افغانستان- ایران- هند"، که معطوف به منزوی ساختن پاکستان است؛ به این هراس پاکستان افزوده است.
درمقابل، بنیادگرایی اسلامیستی بوسیلهء پاکستان طوری عیار شده است که دربرابرافزایش نفوذ هند در حوزهءما، شدیداً عکس العمل بدهد؛ یعنی یک افزایش نقش ومقام منطقوی هند، نه تنها با مانع پاکستان، بلکه با مانع بنیاد گرایی اسلامیستی هم مواجه است؛بنیادگرایی اسلامیستی خاصتاً درمقابل هند به حیث یک عامل مهم تشدید بی ثباتی وتشدید مشکلات داخلی هند، مطرح میشود؛ وچین با عملکرد ضد هندی طالبان و بنیادگرایی اسلامیستی هم با تفاهم برخورد میکند؛
کوشش هند، برای توسعهء نفوذش در آسیای میانه، در گام نخست ضروریات انرژیتیک هند، را درنظر دارد؛ هند از حوزهءانرژیتیک شمالشرق  آسیا، دورافتاده است؛و برای رفع ضروریات انرژی، تاکنون برحوزهءعربی(وایران) متکی است؛ پاکستان مزاحم دسترسی آزاد هند به بازار انرژی آسیای میانه است؛ وازهمین نظر،هم،توسعهء مناسبات  امریکا باهند نمیتواند به تشدید مقابلهءآشتی ناپذیر هند با پاکستان، نیانجامد.
پس مصلحت های جوانب امریکا وهند وچین وروسیه، در افغانستان، ودرپاکستان، ودرحوزهء ما،نه تنها با هم مطا- بقت ندارند، بلکه صریحاً متناقض نیزهستند؛ وبنابران علی العجالهافغانستان نه تنهاکماکان بحیث میدان رقابت خونین درمیان هند وپاکستان باقی خواهد ماند؛ بلکه تشنج در میان هند و پاکستان، ورقابت درمیان آنها درافغانستان، به تقویت مواضع وستراتژی امریکا درافغانستان،ودر حوزهء ما،نمی انجامد.حتی اگرامریکا کوشش کند که هند به پیمان های نظامی بحر جنوبی کشانیده شود؛ وحتی این مفکوره که امریکا بخواهد که وظایف خود در بحر جنوبی و حو- زهءما را به هند واگذارکند؛ همهء اینها نه به کاهش بلکه به تشدید تنش در مناسبات هند و پاکستان خواهد انجامید؛ امریکا نمی تواند بالاخره در میان هند و پاکستان به یک انتخاب قاطع گذارنکند؛و این بدانمعناست که مقام پاکستان درستراتژی نوامریکا درمنطقهء ما، علی رغم ملیارد های دالر، قابل احیاء نیست:
اگراینک،برخلاف قرن 20، تعارض درمیان هند وپاکستان(ویادرمیان پاکستان وافغانستان) دیگریک تکیه گاه برای ستراتژی های غربی درمنطقهءما نیست؛واما درجهان قرن 21،ازین تعارض راهی مستقیم بسوی تقارن درمیان هند و پاکستان(وپاکستان وافغانستان)هم گشوده نیست؛درتعارض میان هندوپاکستان،اینک چین جایگزین امریکا میشود؛
آنجاکههند،ازمنظرامریکا،ازنظرملاحظات امریکادربارهء  بحرجنوبی، و متوقف ساختن چین،
مطرح است؛ درمقابل، پاکستان برای چین، ازنظر مقابله با هند واز نظر نفوذ دربحرهند مطرح است؛وامریکا(وناتو) بخوبی میداند که هرگاه مثلث چین- پاکستان- ایران  برقرار شد ، پس آنگاه عقب نشینی امریکا(وناتو) یک واقعیت گلوبال است؛
پس درینجا دو سوال عملی مطرح میشود:
یکی اینکه آیا پاکستان درفهمیدن همهء این باریکی ها که به دورسرنوشت وی درهم می پیچد، دیرنکرده است؟؟ رازوشانس بقای پاکستان دقیقاً درین نهفته است که دیگر مانندیک پردهءنازک وشکنند، حایل درمقابل حرکات عظیم درحوزهءما قرارنگیرد؛ پاکستان نمی تواند به مفکورهء تاسیس حوزهء تمدنی ما نه پیوندد؛
دیگری اینکه آیا امریکا امکانات چنین اقدامی را دارد؟؟ امروزکیسینجرمیگوید که اول امریکا درین راه با مقاومت هایی مواجه است که وسایل غالب آمدن برآنهارا در اختیار ندارد؛ودوم اقدام به تجزیهء فعالانهءپاکستان مشکلات پیش بینی ناپذیزجدیدی بوجود خواهد آورد؛ معنا اینکه به مصلحت امریکا است که تجزیهء پاکستان را قمچین نکند. اخیراً متخصصین امریکایی گفتند (سی ان ان) که ادامهء جنگ کنونی موازنهء ستراتژیک در پاکستان را برهم می زند وبنابران با منافع فوری امریکا مطابقت ندارد.
·         
بدینسان درهردو استقامت محتمل انکشاف  اوضاع، یعنی هم دراستقامت کشورهای منطقهء ما، وهم دراستقامت  تکوین گلوبال ِجهان، امریکا فقط میتواند دربرابر افزایش نفوذ همه قدرتها درافغانستان، ودرحوزهء ما، بر برخورد  سلبی متکی شود؛
این برخورد سلبی امریکا را پیشقدم می سازد در راه تاء- سیس حوزهءتمدنی ما؛امریکا،کاری راکه نه در ویتنام؛ ونه درعراق؛ نکرد ونتوانست بکند؛ در افغانستان ناگزیر است انجام بدهد :
برتری دادن ِیک اساس ِژیو- اکونومیک برای تاسیس یک موازنهءجدید ژِیو- ستراتژیک؛ وبنابران از طریق تاسیس حوزهء تمدنی ما؛
قرن بیستم بطوربرگشت ناپذیری سپری شده است؛ امریکا که تلاش کرد آسیای میانه راازدست شوروی بیرون بکشد، ازدیدن این واقعیت غفلت کرد که از ربودن آسیای میانه از دست روسیه، تا دست یافتن امریکا بر آسیای میانه فاصله است ودرجای خالی روسیه، چین درآسیای میانه جاگزین میشود؛روسیه موازنهء هیدرو- ستراتژیک را رعایت می کرد،اماچین،چنین پابندی ندارد؛
افزایش نفوذچین درحوزهءما تنها استقامت ها ومقیاس های  بازی امریکا بالای اویرو-آزیان را دگرگون نمی سازد؛ افزایش نفوذ چین ،خصلت این بازی راهم دگرگون می سازد؛وهرگاه امریکابرای دفع چین،بالای نسخه وساختار سیاسی معیوب باقی مانده ازدورهء استعمار، درین منطقه اتکا کند، شکست امریکا محرز است؛ نه تنها بعلت اینکه این ساختاردیگربامقتضیات چندین جانبه گی گلوبال مطا- بقت ندارد؛وواقعیت های نورا نادیده می گذارد؛ بلکه باین علت اساسی که دردنیای گلوبال،مفهوم آزادی چنان دگرگون میشود که مبنای یک خیزش اصولاً نو قرار میگیرد؛ وامریکا اگربا این موج نوهمگام نه شود، به همه دلایل عقب زده میشود؛
کوشش برای تقسیم مجددجهان درچارچوب اتحادهای جدید نظامی،حال این کوشش ازطرف امریکا بیاید ویا از طرف چین ویاازطرف روسیه، باطبیعت چندین جانبه گیی گلوبال تناقض دارد؛ چندین جانبه گی گلوبال بالای اتحاد ها(و اتحاد های نظامی) استوارنیست؛چندین جانبه گی، اساساً مفهوم"اتحادهای جهانی"راعدول می کند؛راه ممانعت از ایجاد اتحادیه های جدید، ازجمله اتحادیه هایی که برضد امریکا تاسیس شوند، تهدید نظامی نیست؛ بلکه اتخاذ موضع تاءکید براستقلالیت همه است : ازخورد تا بزرگ؛
ازینجاست که در شرایط یک چنین چندین جانبه گی، توجه اصلی به تاسیس واحد های وساطت کننده معطوف می گردد؛ حوزهء تمدنی ما مهمترین واحد وساطت کنندهءیی است که چندین جانبه گی کنونی گلوبال، تاسیس آنرا تاء -کید میکند.
فقط درتحت تاءسیس"حوزهءتمدنی ما"،وصرفاً ازینطریق،  این امکان متصور ومیسر میگردد که مقابلهء نیرو های ستراتژیک،همدیگررا متوازن بسازند."حوزهء تمدنی ما" هم بحیث شرط ، وهم به حیث میدان عمل تاسیس یک توازن ماهیتاً جدید ژیوستراتژیک ظاهر می گردد.
بلی!
راه دیگری برای ادامهءحضورامریکا در افغانستان وجود دارد :
امریکا کمک کندکه"حوزهء تمدنی ما"سرِپا شود؛ تقسیم ِ قدرت درجهان ِ کنونی طوریست که فقط امریکا می تواند دربه انجام رسانیدن این ضرور پیشقدم شود ومنافع  ژیوستراتژیک خود را با آن پیوند زند.
تاسیس حوزهء تمدنی مابه یکی از پایدارترین ضمانت های صلح وتوازن های نودرجهان آینده، جهان قرن 21، مبدل میشود؛


 


[1] - اخیراًروسیه باردگراین تمایل بسوی شرق رابه نمایش گذاشت؛همزمان با کنفرانس مطبوعاتی وزرایخارجهءامریکاوروسیه درماسکو(13.10 .2009 )، پوتین درپیکن برضرورت موضع گیری مشترک گروه شانگهای دربارهء افغا- نستان تاکید کرد ویک قرارداد اقتصادی- انرژی به معادل 5،5 ملیارد دالربا چین به امضاء رسانید؛صدورنفت روسیه به چین درسال 2009 به اندازهء 31% افزایش یافت.رییس جمهور روسیه آیندهء مناسبات چین- روسیه را "درخشان"خواند؛(درپانویس ص بعدی) امریکا که درچنددههء اخیرکوشید چین را در تشدید اختلاف باروسیه به حرکت بیاورد،اینک میکوشد روسیه را ازتمایلات ِپیدا وپنهان ِ چین برحذربدارد؛ دردرون خودروسیه هم نیروهای متعددی دربرابریک نزدیکی بی احتیاط در میان روسیه وچین هشدار میدهند؛ دیده شود که روسیه در مسابقهء رقابت در میان امریکا وچین، بالاخره جانب کدامیک را خواهد گرفت؛
 [2] - یوری کوزنیتس :"چپاولگران ازبازی خارج میشوند"؛ ترجمهء پرویز آرزو؛کانون رشد فرهنگ وهنر افغانستان 2003؛ صص14 و19؛
[3] - هند  از «خط لولهءصلح » کناره گرفت/ رادیو زمانه /  08/09/09 ؛
[4] - «حذف ایران از اجلاس سران خزر(کسپین)، می تواند نشان دهنده رسیدن دامنه فشارها به این کشور در روابط منطقه یی اش  وحتی موضوعی چون دریای خزر باشد که بخشی ازان سرزمین ایران را تشکیل میدهد »(بی بی سی 09/09/09)
5- رییس قبلی سازمان بین المللی نظارت برانرژی اتومی؛ وی اکنون کاندید مقام ریاست جمهوری مصر است؛ بی بی سی می گوید:«درحالیکه برخی ازکارشناسان ازتوانایی ایران درتولید صنعتی وتجاری اورانیوم غنی شده وحتی ساخت تسلیحاتی اتمی در آینده نزدیک سخن گفته اند، برخی دیگراین اظهار نظرها را مورد تردید قرار داده اند.» (بی بی سی؛ 09 /09/07)؛اخیراً اردوغان صدراعظم ترکیه نیز براین تردید تاءکید کرده است ؛ وی طی مصاحبه  یی گفت:« درحالیکه ایران دارای اسلحه اتمی نیست، کسانی که می گویند ایران نبایدچنین تسلیحاتی داشته باشد همانهایی هستند که (خود شان) اسلحه اتمی دارند.»/بی بی سی؛26اکتوبر 2009/   

[6]- -Spiegel; 18.05.09: Wie China die Krise  bekaempfen moechte

[7]- ترکستان شرقی (که در ادبیات ما خُتَن نامیده شده است) را انگلستان در دههء70 قرن 19، اشغال کرد وآخرین حاکم دری زبان ختن ( یعقوب بیگ) را سقوط داد؛وبعد ختن رابه چین واگذار کرد تا در برابر امکان  هجوم روسیه به هند، یک کشورسومی را قرار داده باشد(پیتر هاپکرک:"بازی  بزرگ")؛تبت در 1959 بوسیلهء نیرو های جمهوری خلق چین مجدداً اشغال شد؛ ازین رو اصطلاح«امپیریالیزم چین»که امروزه در مطبوعات غربی مستعمل است، این سوابق تاریخی را بدرستی منعکس نمی سازد. 25 ملیون مردم این منطقه مسلمان هستند وبه زبان دری تکلم میکنند.قیام اویغورها درجولای 2009، مهم ترین ناآرامی داخلی چین خوانده شد.  
دردههء80 قرن 19 مسابقهءسهمگینی درمیان روسیه وانگریز بالای جایگاه "پامیرات"به جریان افتاد؛درسال1895 هردوطرف توافق کردند،که پامیرات به افغانستان واگذارشود؛ دردههء80 قرن 20 شوروی ها پامیرات (واخان) را به یک پایگاه ستراتژیک خود مبدل کردند؛ درهمین دهه چین، جادهء قراقروم را به پاکستان گشود؛ وهند درمقابل پیشنهاد کرد که در واخان یک پایگاه نظامی تاسیس شود تا بر جادهء قراقروم نظارت کند؛ اینک امریکایی ها واخان را در اختیارگرفته اند؛ دراهمیت واخان برای امریکایی ها همین بس که بریزینسکی پامیر را «بالکان ِ اویرو-آزیان» نامید؛امریکا در بدخشان یک میدان هوایی ستراتژیک ساخت؛واخیرً یک واحد نظامی 2500 نفره امریکایی درشمال افغا نستان مستقر ساخته شد؛
[8] - همین اکنون قطعات نیروی نظامی امریکا دربلوچستان حضور دارند وتقویت شده میروند.
بلوچستان، ادامهءجنوبی دالان ِ بولان است که به سوی هند گشوده میشود؛ این دالان ازدهلیزهای مهم مهاجرتهای اولی بوده است؛آثارتمدن موهانجو دارو در بلوچستان تثبیت شده است؛ بلوچستان پس از مدنیت هندوسکایی مداوماً یک بخش ازسرزمین مابوده است؛ بلوچ های کنونی ازحوزهء کسپین بسوی جنوب کوچیده اند و درین محل با اقوام سکایی اچکزی (اشوکزی ها) همجواری یافته اند(ازهمینجا هم اصطلاح پشتون- بلوج)؛ زبان بلوچی یک شاخه اصلی از گروه زبان های ایندو- آریایی است؛
بلوچستان دردههء ششم قرن 19 با اشغال کلات بوسیلهء
انگریز، ازسرزمین ما جداساخته شد؛ امیرعبدالرحمن، بلوچستان را دروازهء حشمت افغانستان نامیده بود وبه آیندگان خود توصیه کرده بود که به بلوچستان پیوسته نظرداشته باشند؛ در 1916زمانیکه نیدرمایر آلمانی به کابل رسید؛ متقابلاًجنرال انگلیسی رجینالددایر به بلوچستان رسید؛ در1940 دولت انگلستان که ازتمایل افغانستان به آلمان مطلع شده بود، وعده دادکه برای افغا- نستان ازطریق بلوچستان یک راه به آبهای بحرهند میگشاید؛ در1945 انگریز این وعدهء خود را پس گرفت؛ در1947 هنگام استقلال هند، انگریز نخست تصمیم داشت که مرکز دایمی هند بریتانوی را به بلوچستان منتقل کند؛ برای این کار آماده گیها گرفته شد وانگریز درین راه به خان کلات مشوره داد که یک پارلمان تاسیس کند؛ بعداً ازین تصمیم صرفنظرشد و انگریز به محمدعلی جناح کمک کرد تا بلوچستان راازطریق تهاجم نظامی اشغال کند؛ در1971 شاه ایران اعلام کرد که هرگاه پاکستان غربی تجزیهءشود، پس ایران بلوچستان شرقی رااشغال خواهد کرد؛ اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد که در آنزمان در نظر بود که پشتونستان کنونی به افغانستان واگذار شود؛ این مساءله موضوع اصلی مسافرت اضطراری ذوالفقار علی بهوتو به کابل بود؛
نهضت خود مختاری بلوچستان عمدتاً در بلوچستان شرقی متمرکزبوده است؛ شخصیتهای موسس این نهضت ازجمله بیزینجو ومری ودیگران طرفدار مفکورهء بلوچستان واحد بودند؛این مفکوره دربلوچستان غربی(ایرانی) چندان نیرومند نیست؛
بلوچستان درتحت سلطهء پاکستان وایران، قصداً عقب نگهداشته شد؛ مقاومت مسلحانه دربلوچستان پیوسته ادامه داشته است؛ ارتش های پاکستان و ایران چندین بار بلوچستان رااشغال کردند وبه سرکوب خونین نهضت های سیاسی پشتون و بلوچ پرداختند؛