09.01.2019

بحثی  روی مسأله جنگ و صلح در افغانستان در مرحلهٔ‌ کنونی

 

-         چه ناگزيری یی باعث می‌شود تا جنگ با طالبان کنار زده شود و راه آشتی پیش گرفته شود؟ ممکن‌ها و ناممکن‌ها در این باب چیست؟

-         اگر طرح‌های آغازین دولت و طالبان را کالبد شگافی کنیم، شدنی‌ها و ناشدنی‌ها کدام اند؟

-         عامل جهانی و نیت همسایه‌گان در پیوند با گفت‌وگو‌های صلح چیست؟

-         نقش پاکستان در پروسه‌ی صلح با طالبان، چه‌گونه ارزیابی شده می‌تواند؟

-         وضعیت کنونی چه مسایل و وظایفی را در برابر ما افغان ها قرار داده است؟

بحث گردان: سهیلا حسرت نظیمی

همسخنان : حمید عبیدی ،‌غرزی لایق و گلزار کاوش

سهیلا حسرت نظیمی : چه ناگزيری یی باعث می‌شود تا جنگ با طالبان کنار زده شود و راه آشتی پیش گرفته شود؟ ممکن‌ها و ناممکن‌ها در این باب چیست؟

حمید عبیدی:

نخست این که حل مسالمت‌آمیز مسایل همیشه باید در سیاست ارجحیت داشته باشد و نه توسل به زور.

دوم، دیدن این که از جنگ جاری و تداوم آن کی سود میبرد و کی بار مصایب آن را بر دوش میکشد نیز چندان دشوار نیست.

سوم، دیدن این نیز دشوار نیست که اجماع منطقه‌یی و جهانی‌یی که در آستانه‌ی سقوط طالبان و سالیان نخست پس از شکل‌گیری نظام نو در افغانستان، ‌پیرامون افغانستان شکل گرفته بود، برهم خورده است.

اکنون این خطر با چشم ساده قابل دید است که افغانستان دوباره به میدان رقابت تمام‌عیار و مخرب بین‌المللی مبدل گردد- رقابتی که میتواند همه دستاوردهای دیموکراتیک ۱۷ سال اخیر را نابود بسازد.

خوب بهتر از این نمی‌بود اگر طالبان پس از سقوط امارت شان دیگر اصلاً‌ سر بلند کرده نمی‌توانستند و یا هم در جریان جنگ تضعیف گردیده و شکست می‌خوردند و هنوز بهتر می‌بود اگر تنظیم‌سالاران و جنگ‌سالاران نیز به حاشیه رانده شده می‌بودند و بسا آرزوهای نیک دیگر ... و اما، متأسفانه اوضاع اکنون چنان است که میدانیم. حال مسأله اصلی این است که چه‌گونه می‌توان به مصالحه و صلحی رسید که بهای آن برای افغانستان بیش‌تر از تداوم و تشدید جنگ و بحران نباشد...

به باورمن اگر حکومت،‌ احزاب و گروه‌های سیاسی و جامعه‌ی ‌مدنی در مورد مذاکرات با طالبان به تفاهم و توافق نه‌ رسند و در یک صف قرار نه ‌گیریند، بهای مصالحه و صلح بالا خواهد رفت. برخلاف هرقدر که در این زمینه در جامعه میزان هم‌سویی و اتحاد گسترده‌تر باشد و هر قدر که توانایی های قوای مسلح افغانستان بالا تر باشد و هر قدر که میزان پشتی‌بانی جامعه‌ی بین‌المللی از حکومت افغانستان بیشتر باشد، به همان اندازه فشار بر طالبان و حامیان منطقه‌یی شان افزون خواهد گردید تا از موضع واقع‌بینانه‌تر با مسایل برخورد کنند.

گلزار کاوش:

ختم جنگ طولانی چهاردهه‌ی خونین در کشور و آوردن صلح یک اولویت و ضرورت جدی افغانستان است.

ادامه و تشدید جنگ و منازعه‌ی طرف‌های درگیر یعنی حکومت و طالبان به نفع مردم و افغانستان نیست. بنااً اجرای میکانیزم‌های موثر در جهت تحقق آرمان‌های دیرینه‌ی صلح در جامعه‌ی ما تا سرحد تنفس هوا برای افغانستان یک نیاز جدی است! زیرا جنگ‌های دوامدار زیان‌های عظیم بشری، اقتصادی و قربانی‌های فراوان به مردم افغانستان بخشیده است.

-  یگانه راه رسیدن به صلح پایدار همانا گذشت طرف‌های درگیر به خاطر منافع کشور است و باید هر دو طرف آماده‌ی دادن قیمت برای رسیدن به صلح باشند .

- با مطالعه‌ی مطالبات و خواست‌ها در بیانیه‌های رسمی جانب حکومت و طالبان میتوان نقاط ژرف و مورد بحث را پیدا کرد و تمایلات دو طرف با طرح‌هایی برای دور مذاکرات سازنده آماده‌گی‌های خویش را ابراز کردند! در خور تأسف اما این است، که گروه طالبان بیشتر به محور مذاکرات مستقیم با دولت آمریکا تأکید نموده و به مذاکرات بین الافغانی لطمه میزنند و هم‌زمان در داخل کشور گروه‌ها و افراد مشخص، مخالفت‌های شان را برای صدمه‌زدن به پروسه‌ی مذاکرات با طالبان بیان می‌کنند. متاسفانه چنین گروه‌ها منافع خویش را بدون آن که صدای مردم و خانواده‌های قربانیان را بشنوند باز هم به ادامه‌ی جنگ اسرار می‌ورزند.

غرزی لایق:

در ناگزیری برگشتِ صلح، صلح با طالبان، دودل باید بود. چنان‌که آغاز و دامنه‌ی جنگ در کشور افغانی نه بوده، پروسه‌ی چیره‌شدن صلح را نیز یک فراگردِ بیرونی باید انگاشت. با آن‌که از کم‌بهادادنِ عامل داخلی باید پرهیز نمود، سرنوشت جنگِ جاری در افغانستان و روندِ مهندسی صلح اما، در تمام بغرنجی خویش، بسته با سودِ و سودای زورآوران بزرگ بازی‌ در این منطقه‌ی پرآشوب می‌باشد. پافشاری می‌کنند که غلبه‌ بر طالب‌ها به یاری جنگ ناشدنی است، پیام‌رسانی‌های آشکار در این فصل و باب اما، هنوز غبارآلود، ناشفاف و گمان‌برانگیز اند. آن‌چه تا کنون از نیت و اراده‌ی بیرونی‌ها و درونی‌ها رسانه‌یی شده است، هنوز طیف گسترده‌ی چشم‌داشت‌های هم‌وطنان را پاسخ نه می‌دهد.

سود ذاتی کشور و داعیه‌ی بازسازی افغانستان و جایگاه ارزش‌مند آن در چهارراه رابطه‌های بازرگانی جنوب آسیا و آسیای میانه و نیز نیازمندی‌های تامین هم‌زیستی سودمند با همسایه‌ها گذار به صلح و آشتی را ناگزیر می‌سازد. پیشینه‌ی پرخاش‌ها و چالش‌های تازه‌ی درونی و بیرونی اما، فهرستی از ممکن‌ها و ناممکن‌ها را در برابر هم‌دگر قرار می‌دهد. نام‌گذاری و حلاجی موشگافانه و فن‌شناسانه‌ی همین فهرست و ارائه‌ی برآیند‌های بایسته پیرامونِ گفتگوهای صلح میان دولت و طالبان در سرخط وظایف آگاهان کشور قرار دارد.

بنیادی‌ترین اصل در گفتگوهای صلح همان پرسمانِ سرنوشت دست‌آوردهای مردم‌سالاری و نهادهای دموکراتیک در کشور است که برای پذیرش و ایستایی آن‌ها بهای گزاف پرداخته شده است. آیا جایز و هوش‌مندانه است که برگشت صلح به قیمت قربانی ارزش‌های دموکراتیک و حذف آزادی‌های اجتماعی چاره‌سازی گردد؟

در بیانیه‌ی «امارت اسلامی» در همایش ۹ نوامبر سال ۲۰۱۸ در ماسکو، منجمله، فهرستِ آرزوهای دوحه‌نشینان از عمیله‌ی صلح تا بازبینی قانون اساسی کشور چنان در قیدِ کلی‌پردازی‌ها بازتاب یافته است که رمزگشایی بندهای «نوزایی‌های» طالب هر جوینده‌ را گمراه و گیچ می‌سازد. به گونه‌ی مثال، به باورِ برگزیده‌های «امارت اسلامی»، دست‌کاری قانون اساسی کشور از این ناگزیری برمی‌خیزد که گویا «قانون اساسی اداره‌ی کنونی قابل اعتبار نیست، زیرا از غرب کاپی شده است و بر جامعه مسلمان افغانستان که زیر چتر اشغال قرار دارد تحمیل شده است، نه به خواسته های افغان‌ها جواب داده می‌تواند و نه هم عملی شده می‌تواند، زیرا مواد آن متضاد و مبهم است…» به نگرٍ طالب‌های دوحه، «امارت اسلامی افغانستان چنان قانون اساسی را…ضرورت می‌داند که بر اساس اصول دین مقدس اسلام، منافع ملی، افتخارات تاریخی و عدالت اجتماعی استوار باشد…»

بی‌گمان، قانون اساسی جاری کشور بدون کاستی‌ها و نارسایی‌ها نیست، نص آن اما، پاسدارِ ساختارِ مردم‌سالار و دست‌یافته‌گی‌های دموکراتیکِ هرچند نیم‌بند و کران‌مند مردم افغانستان است. نظام انتخابی، نماینده‌گی انتخابی مردم در حاکمیت، بیانِ حقوق شهروندی، آزادی‌های اجتماعی و پاره‌ی پدیده‌های پرآوازه‌ی دموکراتیک از جوهر قانون اساسی موجود مایه گرفته و سیمای جامعه‌ی امروز افغانستان را در تمام آشوب‌زده‌گی و آسیب‌پذیری آن شکل می‌بخشد. گذار به تجربه‌ی ناگوارِ امارت اسلامی طالبان و چیره‌شدنِ نرخ‌ها و ارزش‌های جامد و مردم‌ستیز همان دوران که درون‌مایه‌ی چشم‌داشتِ دوحه‌نشینان را ترجمانی می‌کند، پروسه‌ی گفت‌وگوهای صلح را صدمه خواهد زد. این در حالیست که در بسته‌ی پیشنهادهای دولت افغانستان برای صلح با طالبان که در سخنرانی رییس جمهور افغانستان در گردهمایی ژینو به روز ۲۸ ماه نوامبر این سال گوشزد گردید، بازبینی در قانون اساسی کشور را با چنین آمیزه‌ی عام و جزمی چراغ سبز داد:«…در صورت خواست، بر اساس پروسه‌ی قانونی پیشبینی شده در قانون اساسی، بر قانون اساسی تجدید نظر صورت خواهد گرفت…»

برگشت صلح به افغانستان و راست‌نمودنِ کژی‌های برخاسته از کنفرانس بن نخست، بیگمان در سرخطِ اولویت‌های زادگاه جنگ‌‌زده‌ی ما جادارد و هرگونه سهل‌انگاری و کم‌بهادادن به فرآیندِ آغازشده‌ی گفتگوها‌ سببِ به درازاکشیدن سوگ افغان و ادامه‌ی جنگ و خون‌ریزی در افغانستان می‌گردد، مهمل‌گویی در بیانِ پیش‌شرط‌ها و پنهان‌کاری چشم‌‌داشت‌ها در لفافه‌های رمزی و گمراه‌کننده، به ویژه پیرامون پرسمان‌های کلیدی و ارزش‌های مردم‌سالاری ذهنیت افغان‌ها را برای پذیرشِ پندارهای ناروا و مضر آماده نموده و عرصه‌ی رزمایشِ ترفند و حیله را برای خصمِ کشور باز می‌گذارد.

آن‌چه بالای پروسه‌ی مذاکرات صلح سایه‌ی بدگمانی می‌گستراند، هم‌چنان در نکات زیر برجسته‌گی می‌یابد که پیش از هر چشم‌داشتِ دیگر، باید در برابر طالبان گذاشته شوند:

پذیرشِ قانون اساسی کشور و تمام قوانین و ارزش‌های حقوقی-عدلی افغانستان تا پرداختن به تعدیل‌های پیشبینی شده پس از گفتگو‌های صلح؛

پاسداری از نرخ‌های حقوق شهروندی، مدنی باوری و گذار به دولت مدنی؛

پرهیز از فراخوانِ دوباره‌ی کنش‌های سنگواره‌یی و وارونه‌خوانی حکم‌های دینی و بی اعتنایی در برابر سنن مردم؛

اجتناب از مداخله در شیوه و پرداز زنده‌گی روزمره‌ی مردم، طرز جامه، سروصورت و شناسه‌های معنایی جامعه؛

پایان خصومت با آموزش و دانش‌آموزی و دشمنی با آموزش‌گاه و آموزگار؛

دوری از زن‌ستیزی و وداع با بازمانده‌های باورِ دروغین نابرابری زن با مرد؛

ارجگذاری به گه‌شماری کهن افغانستان، مانده‌های مادی و معنوی تاریخی مردم این سرزمین؛

منع برپایی دادگاه‌ها و دادهای غیرانسانی و بیگانه از نصِ قوانین جاری کشور؛

مردودشمردن کیفرهای ناروای چون لت‌وکوب، قطع اعضای بدن، سنگسار…؛

احترام به تمام مذهب‌ها و باورهای دینی مردم؛

وداع با دشمنی با داده‌های فرهنگی، ادبیات، معماری، هیکل‌تراسی، نقاشی، موسیقی، رادیو، سینما و تلویزیون...

 

سهیلا حسرت نظیمی: اگر طرح‌های آغازین دولت و طالبان را کالبد شگافی کنیم، شدنی‌ها و ناشدنی‌ها کدام اند؟

 

حمید عبیدی:

جنگ و ادامه‌ی آن نیاز به عقل زیادی ندارد. و اما پایان دادن جنگ و حل مسالمت‌آمیز منازعه نه تنها به عقل بل همراه با آن به احساس مسوولیت در برابر سرنوشت کشور و جامعه، نیت و ارادهٔ راستین و همچنان شهامت و ‌تدبیر نیاز دارد.

اگر عناصری  که بر شمردم بالفرض در هر دو طرف وجود داشته باشد،‌ حتا آن‌چه که در ظاهر ناشدنی به نظر میرسد،‌ میتواند شدنی گردد. البته که حتا در این صورت نیز پایان جنگ از طریق دست‌یبابی به توافق‌نامهٔ حل مسالمت‌آمیز منازعه و تحقق این توافق‌نامه کار ساده و آسانی نخواهد بود.

چنان که میدانیم فراخوان برای پایان جنگ از طریق حل مسالمت‌آمیز منازعه، ‌پیشنهاد طرف دولت است. رییس جمهور غنی اخیراً پلان مشخصی را در این مورد ارایه کرده است. https://president.gov.af/fa/Document/6789

این پلان و یا نقشه‌ی راه به باور من اصولاً برخوردار از جوهر عناصری است که من از آن ها یاد کردم.
برخلاف اگر بر پایهٔ ‌آن‌چه که نماینده‌ی ‌طالبان در کنفرانس ماسکو گفت قضاوت بکنیم، میتوان گفت طرح طالبان فاقد بسیاری از عناصر یاد شده است.

کوتاه این‌که دولت، علناً طالبان را به حیث یک واقعیت موجود پذیرفته و حاضر است با آن جهت دست‌یابی به یک توافق سیاسی برای پایان جنگ و حل مسالمت‌آمیز مسایل به مذاکره بنشیند. و اما،‌ «تحریک طالبان» ظاهراً هنوز حاضر نه شده تا به این پیشنهاد دولت افغانستان لبیک بگوید و حاضر به مذاکره‌ی ‌مستقیم با حکومت افغانستان شود.

به باور من چند معیار اصولی وجود دارد که چه‌گونه‌گی برخورد طالبان با آن ها میتواند نیت و اراده‌ی واقعی طالبان را روشن بسازد:
 

۱. مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان.

روشن است که اگر تحریک طالبان حاضر به مذاکره با دولت افغانستان نشود، سخن گفتن از حل‌وفصل مسالمت‌آمیز مسایل گپ هوایی خواهد ماند و مسوولیت تداوم جنگ و نتایج و پیامدهای آن به طور کامل بر عهده‌ی طالبان خواهد بود.

۲. چه‌گونه‌گی برخورد با قانون اساسی افغانستان و نظام مبتنی بر آن.

آیا تحریک طالبان حاضر خواهد شد تا به التزام عملی نسبت به قانون اساسی ابراز تعهد کنند و یا خیر؟

البته که طالبان و هر حزب و گروه سیاسی و هر شهروند افغانستان حق دارد تا هم‌زمان با تعهد به التزام عملی به قانون اساسی نسبت به آن ملاحظات نظری خود را داشته باشد و مطابق به میکانیزم پیش‌بینی شده در قانون اساسی خواهان تعدیلات در آن گردد.

۳. آیا تحریک طالبان حاضر خواهد شد تا اصل انحصار دولت بر نیروی نظامی را بپذیرد یا خیر؟

طبعاً نمیتوان انتظار داشت که طالبان یک شبه و بدون هیچ تضمینی از یک حرکت سیاسی- نظامی مخالف نظام به یک حرکت و یا حزب سیاسی مبدل شود؛ مساله روی این است که این گذار در یک مرحله‌ی آغاز و در زمان پیش‌بینی‌شده در توافق تکمیل گردد؛ زیرا روشن است که اگر دولت بر نیروی نظامی انحصار نداشته باشد، ‌صلح پایدار شکل نمی‌گیرد.

۴. آیا تحریک طالبان حاضر خواهد شد تا اعلامیه‌ی‌ جهانی حقوق بشر را به حیث یک ارزش جهان‌شمول بپذیرد و یا خیر؟

روشن است که اگر تحریک طالبان بخواهد بر همان روش بدوی تحکم شلاق و شمشیر دوران امارت اسلامی پابند بماند و بخواهد مردم را زندانی و برده‌ی افکار و اراده‌ی خود بسازد و زنان را در چهار دیوار خانه اسیر نگه‌دارد و از حقوقی که قانون اساسی نافذه آن را تضمین کرده محروم بسازد، نه توافقی برای صلح واقعی به میان آمده میتواند و نه هم صلح واقعی و پایدار...

غرزی لایق :

پندارِ کج‌ومعوج به تعویق‌انداختن انتخابات ریاست جمهوری و پذیرش و ایجاد حکومت تکنوکرات‌ها حمله‌ی خشن بر قانون اساسی و ارزش‌های نهادینه‌شده‌ی مردم‌سالار در کشور است که بنای قانونیت و ماهیت گفتگوها با طالبان را از روز نخست صدمه می‌زند. پندارِ ایجاد اداره‌ی مؤقت و یا حکومت تکنوکرات همان‌گونه مسخره است که پافشاری طالب روی مذاکره با ایالات متحده امریکا، نه با دولت افغانستان. انتخابات ریاست جمهوری در سازگاری با ذوق‌زده‌گی نخبه‌های طالبان برای رژه و نمایش توانایی شان می‌تواند پاسی به تعویق افتد، فراخوان یک اداره‌ی مؤقت و یا زاییدن حکومت تکنوکرات اما، گره دیکر بر کور‌گرهِ معضل طالب-دولت می‌افزاید. مردم افغانستان و نهاد قانونیت هنوز تجربه‌ی تلخ سرپیچی از قانون اساسی کشور را در آوندِ ناراستِ «دموکراسی توافقی» و مهندسی «حکومت وحدت ملی» فراموش نه کرده اند. باور دارم که دولت کنونی و شرکای «نظام» با وجودِ نارسایی‌ها و فروریخته‌گی‌ها شایسته‌گی آن را دارند تا این مذاکرات را از نام دولت با مخالفین دولت پیش برده و به برآیندهای بایسته دست یابند. انتخابات ریاست جمهوری به مثابه یکی از رکن‌های معتبر مردم‌سالاری نه باید قربانی گرایش‌ها و سلیقه‌های فردی و یا گروهی این ناراض و آن مخالف گردد.

آن‌چه با مداخله‌ی طالبان در متن قانون اساسی افغانستان پیوند دارد، با نظرداشت پندار آقای عبیدی در این باب، دیدگاه طالبان در بیانیه‌ی رسمی نماینده‌ی امارت اسلامی در همایش ماسکو به تاریخ نهم  نوامبر سال گذشته  از صراحتِ کامل برخوردار است:«قانون اساسی اداره‌ی کنونی قابل اعتبار نیست، زیرا از غرب کاپی شده است و بر جامعه مسلمان افغانستان که زیر چتر اشغال قرار دارد تحمیل شده است، نه به خواسته های افغان‌ها جواب داده می‌تواند و نه هم عملی شده می‌تواند، زیرا مواد آن متضاد و مبهم است…» به نگرٍ طالب‌های دوحه، «امارت اسلامی افغانستان چنان قانون اساسی را…ضرورت می‌داند که بر اساس اصول دین مقدس اسلام، منافع ملی، افتخارات تاریخی و عدالت اجتماعی استوار باشد…» چنین گفتار تند و صریح به آدرس قانون اساسی کشور یکی از چالش‌های اصلی در راه گفتگوهای صلح با طالبان است که سرنوشت نظام و آینده‌ی دموکراسی و نهادهای مردم‌سالار را به چلنج فرامی‌خواند.

سهیلا حسرت نظیمی : عامل جهانی و نیت همسایه‌گان در پیوند با گفت‌وگو‌های صلح چیست؟

گلزار کاوش:

بدون شک مذاکرات صلح و تلاش‌های جانب نماینده‌ی امریکا، کشورهای ذیدخل و جانب افغانستان در صورتی‌که هدف صادقانه و جدی داشته باشند و در صورتی‌که پروسه‌ی صلح مانند تجارب گذشته سبوتاژ نه‌شود، با خوش‌بینی می‌توان گفت که مردم و کشور ما در چند قدمی رسیدن به صلح قرار دارند. هم‌زمان تلاش‌های مخالفان مصالحه و مذاکرات در دو طرف وجود دارد و موانع را ایجاد کرده و می‌کنند و من فکر میکنم که تاریخ کشور سبوتاژکاران پروسه مصالحه و صلح ملی را نخواهند بخشید.

تلاش‌های جانب آمریکا بطور جداگانه و اقدامات کشور روسیه و پاکستان با وجود تفاوت‌های برنامه‌ای با پروسه‌ی مذاکرات صلح افغانستان، دارند با هم‌دیگر در مسایل مختلف نزدیک شده و‌ اقدامات مشترک را برای کشانیدن طرف‌های درگیر در یک مذاکره‌ی بین الافغانی و به اشتراک کشورهای ذیعلاقه را بیشتر شاهد هستیم.

غرزی لایق:

روشن است که ضریب‌های کارا در مناسبات جهانی از سال ۲۰۰۱ تا روزگار ما به کلی برهم خورده و جهان وارد مرحله‌ی جدید هم‌چشمی‌های منطقوی و تقسیم دوباره‌ی سرزمین‌های زیر نفوذ گردیده و اولویت‌های تازه در برابر بازی‌گران بزرگ قد برافراشته است که نمی‌شود آن‌ها را نادیده گرفت و تأثیر آن را بالای فرآیند برگشت ثبات به افغانستان احساس نه کرد.

آن‌چه به پیشآمد کشور‌های بزرگ جهان و همسایه‌های افغانستان در پیوند با روند گفت‌وگوهای صلح با طالبان گره می‌خورد، با وجود گونه‌گونی سود هر بازی‌کن در تیاتر افغانستان، از پروسه‌ی آغازشده پذیرایی نموده و از همکاری خویش در این راستا خبر داده اند. بی‌گمان، چشم‌داشت امریکا، روسیه، چین و اتحادیه‌ی اروپا از جریان مذاکرات با طالبان هم‌سان نیست، از داعیه‌ی برگشت صلح به خانه‌ی ما اما، همه یک‌سان خشنودی نشان داده اند.

به باور من، همان‌گونه ‌که یورش نظامی نیروهای جهانی برای برچیدن گلیم طالبان و القاعده در سال ۲۰۰۱ پس از دست‌رسی به توافق جهانی میسر گشت، پایان این یورش، یعنی دست‌یابی به توافقات با طالبان و خروج نیروهای نظامی جهانی از افغانستان باید نیز بر پایه چنان موافقت جهانی صورت بپذیرد، همان ‌که آمدن این قوا به افغانستان را چراغ سبز دا‌ده بود. بدون دست‌یابی به یک ضمانت معتبر جهانی صلح با طالبان خیلی آسیب‌پذیر و فریبنده خواهد بود.

حداقل سه کشور حمایت‌کننده‌ی طالبان، پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی همراه با ایالات متحده در پی آنند تا طالبان را به نشست مستقیم با دولت افغانی ترغیب نمایند. دیدگاه روسیه نیز چنان است که حل سیاسی باید در حضور هر دو طرف و در مذاکرات مستقیم میسر گردد. گزینه‌ی جنگ و پیروزی نظامی، همین اکنون از ادبیات روزمره‌ی زورمندان جهانی حذف شده و جای آن را فراخوان‌های سازش و مصالحه پُر نموده است. افغان‌ها باید از این حالت تازه‌ی به وجودآمده نتیجه‌گیری لازم نموده و در راه سود ذاتی کشور گام‌های هوش‌مندانه بردارند!

سهیلا حسرت نظیمی : نقش پاکستان در پروسه‌ی صلح با طالبان، چه‌گونه ارزیابی شده می‌تواند؟

گلزار کاوش:

در رابطه با نقش پاکستان در پروسه‌ی مذاکرات صلح افغانستان در حالی‌که گروه طالبان را در مشُت خویش دارد، هم‌زمان منزوی شدن حکومت و نظامیان پاکستان در روابط جهانی، و اتهامات بزرگ همکاری دستگاه نظامی و استخباراتی پاکستان با تروریزم جهانی و مداخلات دوامدار در امور کشورهای منطقه از موضع‌گیری‌های تعرضی گذشته‌ی آنها به مراحل دفاعی، و سعی برای بهترکردن روابط پاکستان با کشورهای مختلف و متحدین گذشته‌ی آنهاست که جهت رهایی از تعزیرات اقتصادی و مالی بخاطر حل بحران و مشکلات خویش تغییر موضع سیاسی نشان می‌دهند، اما پاکستان برای مدت طولانی از استراتیژی خصمانه‌ی دوگانه‌ی خویش نسبت به افغانستان و هند دست‌بردار نه‌خواهد شد و موقع برای کسب زمان بیشتر نیاز دارد. در صورت موفقیت پروسه صلح و ثبات در افغانستان نقش و استراتیژی پاکستان در حال تحول قرار خواهد گرفت.

غرزی لایق

پنهان نیست که در مساله‌ی جنگ و صلح با طالبان، پاکستان بازی‌کن اصلی بوده و نقش مرکزی را به دوش می‌کشد. فشارهای مالی ایالات متحده بر پاکستان و بیم تجرید این کشور در عرصه‌ی مناسبات جهانی، چنان‌که برمی‌آید، زمام‌داران پاکستان را از پیگیری خصومت با افغانستان و دوام سوق و اداره‌ی تروریست‌ها به هدف ناتوان سازی حاکمیت در افغانستان جلو نه زده و برنامه‌ی «عمق استراتیژیک» آن کشور را از اجندای روز حذف نه‌کرده است.

با آن‌که پاکستان از گفت‌گوهای صلح میان طالبان و حکومت کابل استقبال نموده، بانگ افغان‌دشمنانه‌ و برتری‌جویانه‌ی نظامی‌های آن کشوردر باب جنگ و صلح، هر از گاهی از حنجره‌ی نماینده‌های طالبان بیرون می‌شود. حرف طالب در تمام پرآوازه‌گی مذاکرات جاری فقط حرف پاکستان است. طالب گذرگاه پروپاقرص انتقال نیت و اراده‌ی پاکستان در گفت‌وگو‌های صلح بوده و تبارز هیچ‌گونه گفته‌ی مستقل و آزادانه‌ی خویش را نه‌دارد. سنگ‌اندازی در برابر سیر افغانی مذاکرات و سرپیچی از گفت‌وگوی رودررو با کابل، به گونه‌ی مثال، نمونه‌ی مشهود ریاکاری پاکستانی‌هاست که از گلوی طالب بیرون شده است.

پاکستان در فضای دگرگون‌شده‌ی جهانی و بازی پرتزلزل ایالات متحده در مساله‌ی افغانستان تلاش می‌کند تا از حلقه‌ی تنگ تعزیرات مالی-نظامی و تجرید امریکا رهایی یابد و سوار بر شانه‌ی طالب پیاده‌شدن برنامه‌ی «عمق استراتیژیک» را به هدف دست‌یابی به کرانه‌های آن طرف جیحون سهولت بخشد.

حمید عبیدی:

من با نظر آقای کاوش در مورد منزوی شدن پاکستان موافق نیستم.

این درست است که ایالات متحدهٔ ‌امریکا تا حدودی بر پاکستان فشار وارد کرد- از جمله مثلاً تعلیق کومک ۱،۳ میلیارد دالری به پاکستان و بستن راه پاکستان برای دریافت قرضه‌های مورد نیازش از صندوق وجهی بینالمللی. و اما، ‌نه باید فراموش کرد که در مقابل پاکستان توانست از عربستان سعودی و امارات متحدهٔ‌ عربی حدود دوازده میلیارد دالر بسته کومک مالی دریافت نماید.

خوب این که عربستان سعودی از جمله با اتکا بر اهرم کومک مالی تا چه حد میتواند پاکستان را به همکاری با برنامه‌ی خود برای حل منازعه در افغانستان تشویق و جلب کند و این که برنامه‌ی‌ مذکور چه ابعادی دارد و چه اهدافی را دنبال میکند، گپ دیگر است. و اما، واقع‌بینانه نخواهد بود اگر تصور کرد که پاکستان تنها در برابر همین امتیاز از اغراض درازمدت خود در قبال افغانستان دست بردارد.

دیگر این‌که نه تنها چین مانند گذشته در کنار پاکستان قرار دارد، ‌بل مناسبات پاکستان با روسیه نیز در حال گسترش است.

از سوی دیگر نباید از نظر انداخت که روسیه، چین و ایران نیز در قضایای پیرامون افغانستان ذی‌دخل اند؛ و روابط میان این سه کشور را می‌توان به نوعی روابط ستراتیژیک تعریف کرد.

در این شکی نیست که رژیم ایران نسبت به برنامه‌ی‌ ریاض با سووظن شدید می‌نگرد و هر ابتکاری را که بُرد سعودی تلقی شود، برای خود باخت می‌داند. ابتکار ریاض به ارتباط افغانستان اگر طوری باشد که بتواند از پشتی‌بانی چین و روسیه برخوردار گردد، در این صورت ایران ولو بخواهد آن را سبوتاژ کند، چانس چندانی نخواهد داشت.

به هر رو، تجربه‌ی‌ چهار دهه‌ی گذشته نشان داد که زمامداران پاکستان با چه مکر و مهارت شیطانی اهداف خویش را در قبال افغانستان دنبال می‌کرده اند. و دیدیم که حتا پس از حوادث یازدهم سپتامبر گرچه نظامیان پاکستان از تهدید امریکا خشتک تر کرده بودند،‌ اما با آن هم از اهداف ضد افغانی خود دست برنداشتند...

از نظر من البته این مهم است تا ما افغان‌ها در مورد اهداف ، برنامه‌ها و سیاست‌های کشورهای دیگر در قضایای کشور خود به کنکاش بپردازیم. و اما، مهمتر از آن به نظر من این است تا ما بیشتر به این بپردازم که خود ما افغان‌ها برای نجات کشور و جامعه‌ی‌ خویش از وضعیت کنونی و گشایش راه برای فردای بهتر چه باید بکنیم. ما تا به اعتیاد چشم‌داشت از دیگران پایان نه دهیم و خود به نقش‌آفرین اصلی سرنوشت خویش مبدل نه‌شویم،‌ حال و احوال ما همین گونه باقی خواهد ماند که در چند دههٔ ‌اخیر بود.

گلزار کاوش:

در اینجا میخواهم نظر خویشرا در رابطه با انزوای حکومت های گذشته زرداری و نوازشریف و دستگاه نظامی و استخباراتی پاکستان در جهان که جناب عبیدی عزیز تردید نمودند در چند مورد بیان کنم .

-متاسفانه پاکستان طی سالهای طولانی، در منازعات و جنگ های منطقه ای از جمله در مسله کشمیر ،مسله ای مطالبات برحق خلقهای بلوچ و مناطق پشتونخوای آنطرف خط دیوورند نهایت شیادانه عمل کرده ، و به فریب و اغوای کشورهای جهانپرداخته و در اکثر مسایل منطقه ،از سیاست های دوگانه و دو پهلو کار گرفته و حقایق را به جهان بطور وراونه و غلط نشان بدهند . و حکومت پاکستان مانند گذشته در رابطه با جنگ با تروریزم و القاعده از همان شیوه سیاست دوگانه کارگرفت و در زمان حکومت های زرداری و نوازشریف با وجود که میلیاردها دالر کشور آمریکا و متحدان آنرا زیر نام جنگ با تروریرم و القاعده دریافت میکرد، اما در حقیقت بطور پنهانی دستگاه نظامی و استخباراتی پاکستان از گروههای جنگی و تروریستی گروه تروریستی الطیبه ، گروه حقانی ویکعده گروههای افراطی مذهبی آسیای میانه که برخی آنها در فهرست سیاه آمریکا شامل اند حمایت کردند ، و این گروههای تروریستی را بعد از آموزش ،تجهیز و تسلیح به افغانستان ، کشمیر هند و جاهای دیگر برای جنگ و. اعمال تروریستی فرستادند ، از جمله گروه حقانی در مقابل قوتهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و همچنان گروه تروریستی الجهیش و الطیبه در کشمیر هند و حمله تروریستی در یک هوتل مومبای را انجام دادند!

نکته مهم دیگر اینست که نگرانی و تشویش ارگانهای امنیت برخی کشور ها در جهان نسبت به پاکستان بطور بیسابقه افزایش یافته و

هر شهروند از کشورهای اروپایی و ایالات متحده ،کانادا ،استرالیا حتا برخی کشورهای عربی و اسلامی هنگام سفر اتباع آنها به پاکستان سفر کنند ؟مورد تعقیب و بازجویی قرار میگرند . .

مسله مهمی که قابل ذکر است ؟

-  با وجود آنکه قوتهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان مشغول جنگ بر ضد گروه القاعده و طالبان بودند و روزانه قوتهای نظامی افغان و آیسآف متحمل تلفات جانی و ضایعات نظامی میشدند ،در همین حال بن لادن رهبر القاعده در نزدیکی شهرک نظامی پاکستان توسط آی اس آی پنهان شده و با خانواده اش زندگی میکرد ! حقیقت حضور بن لادن برای جهانیان ثابت ساخت که پاکستان در امر مبارزه با تروریزم صادقانه عمل نکرده و از برخورد دوگانه و فریبکارانه کار میگیرند .

به همین خاطر بادرک واقعیت های سیاست های عوامفریبانه مقامات نظامی و استخباراتی پاکستان تعزیرات شدید مالی و اقتصادی،تجاری را برپاکستان تحمیل شد و لحن بیانات و موضعگیری های مقامات دولتی و نظامی امریکا ،ناتو ،رهبران هند و افغانستان در مجامع سازمان ملل و مطبوعات بطور علنی شدیدتر گردید و سبب تصعیف و. سردی مناسبات با پاکستان شدند و در نتیجه تعزیرات و تعلیق همکاری های مالی بشکل بی سابقه بر ضد پاکستان ،حکومت و مردم پاکستان به مشکلات بزرگ اقتصادی، انفلاسیون پولی و قطع روابط اقتصادی و تجارتی با کشورهای منطقه گردید و پاکستان به زیانهای اقتصادی و مالی مواجه شده و در مجامع بین المللی به انزواسیاسی قرار گرفت.

تلاشهای حکومت پاکستان برای بیرون رفت از انزوای سیاسی و دیپلوماتیک ،اقتصادی که از جانب آمریکا و متحدان آنها تحمیل شد ! جهت نزدیکی با دولت روسیه که سالها قبل برآنها از طریق جنگ تنظیمهای افغانی زخم ناسور گذاشتند قدمی به جلو گذاشت ، و روسها بخاطر منافع منطقوی خویش بدون آنکه به سوابق تاریخی میان دو کشور توجهی نمایند و به اتهامات وارده همکاری پاکستان با تروریزم و جنگ های در کشمیر هند وافغانستان توجه نمایند ،یک سلسله همکاریهای نظامی و رابطه های سیاسی و دیپلوماتیک را با پاکستان آغاز کرد . و ما شاهد هستیم که آنجای که آمریکایی ها و غربی ها در مناسبات خویش با برخی کشورهای جهان از جمله ایران ،پاکستان ،سوریه ،کوریای شمالی ووو.... کشورهای دیگر تغیراتی را پدید میآورند ،روسیه با همان کشور ها مناسبات و روابط برقرار میکند .

حضور بن لادن در درون پاکستان در حالیکه قوتهای ناتو و آمریکا در ردیابی وی در افغانستان مشغول جنگ بودند ،خود گواه آشکار سیاست های دوگانه پاکستان و تجرید آن در سطح جامعه بین الملل گردید، و قوتهای خاص آمریکا در یک حمله غافلگیرانه بن لادن و همکاران شانرا در درون خاک پاکستان نابود کرد، که این حمله مستقیم آمریکا به مخفی گاه بن لادن در نزدیکی مقر تحصیلی نظامی پاکستان ،به حیثیت و اعتبار حکومت و استخبارات آن ضرر و زیان بزرگ رسانید ، وغربی ها به این حقیقت واقف شدند که پاکستان همکار وشریک صادق با آنها نیست ودر جوامع مختلف جهان نسبت به نقض قوانین نافذه جهان توسط پاکستان مبنی بر مبارزه با گروههای تروریستی و دهشت افگن شک و تردید های فراوان پیدا شد ، و اعتبار سالهای گذشته پاکستان که با جنگ زمان حضور شوروی ها در افغانستان کسب کرده بود از بین رفت .

اما آنچه امروز در نتیجه بوجود آمدن حکومت جدید در پاکستان تحت زعامت عمُران خان رخ داده ،نتایج فشارها و منزوی بودن پاکستان از دو دهه گذشته است که تیم عمرُان خان تلاش دارند تا حیثیت از دست رفته خویشرا در جامعه جهانی احیا کنند ویکی آن تلاشهای مذاکرات صلح آمریکا با گروه طالبان است ، آمریکایی ها بخوبی میدانند که حامی اصلی گروه طالبان همانا استخبارات و دستگاه نظامی پاکستان است که با کمک های مالی عربها و کشورایران توانسته اند ، تنور جنگ را در افغانستان گرم نگهدارند .

مسله اخیر در باره دیدگاه کشور چین منحیث متحد تاریخی پاکستان که مشکلات مرزی و سیاسی با هند و نگرانی حضور قوتهای نطامی ناتو و آمریکا در افغانستان دارد ،چین را ناگزیر ساخته تا در مرحله حاضر با وجود که میداند پاکستان در آموزش افراطگرایان مذهبی در سینکیانگ تا آسیای میانه و گروههای دهشت افگن تروریستی اسلامی رابطه ای مستقیم دارد ! اما بخاطر منافع و اعتبار اش تلاش میکند تا با نوشیدن پیاله زهر آلود با واقعیت های تروریزم پروری پاکستان، و سرمایه گذاری های میلیاردی چین در افغانستان ،پاکستان و منطقه خواهان ختم بحران کنونی جنگ افغانستان ،خروج قوتهای خارجی از آن و شریک ساختن گروه طالبان در ساختار قدرت دولتی افغانستان میباشد .

آنچه گفته آمدیم ،نباید فراموش کرد که انزوای پاکستان کار یک شبه نبوده و از چندین سال بیشتر شروع شده و چندماه قبل آقای ترامپ در مقابل مداخلات و سیاست های پاکستان بطور سریع اظهار نظر و از آن ناخشنودی کرده ،و از زمان آقای اوباما تا دولت کنونی ترامپ کمک های مالی و نظامی خویشرا بطور جدی کاهش و به تعلیق در آوردند و در مجامع جهانی و از جمله در سازمان ملل موقعیت حکومت های گذشته پاکستان در قبال مبارزه با تروریزم و جنگ در افغانستان و کشمیر وضاحت انتقاد ها و عکس العمل ها سریع و آشکارا صورت میگیرد و به اعتبار سیاسی و دیپلوماتیک پاکستان لطمه بزرگ وارد شده است ، و حکومت جدید پاکستان به رهبری عمرُان خان تلاش دارند تا با همکاری با فرستاده های سیاسی و نظامی آمریکا و ناتو از یکطرف و از جانب دیگر همکاری با روسیه ،چین ،کشورهای عربی ،ترکیه و آسیای میانه در جهت آغاز مذاکرات صلح افغانستان حیثیت از دست رفته خویشرا دوباره احیا کرده ،تا بتوانند از موقعیت کنونی که بحران اقتصادی ،مالی ،فساد و افراطگرای مذهبی در پاکستان به اوج آن رسیده ،در مجامع جهانی دوباره بدست بیآورند ؟! .

مهمترین پرسشی که دستگاه های نظامی و استخباراتی پاکستان منحیث لانه های پرورش و آموزش جنگ ،ترور و افراطگرایی در منطقه و جهان شناخته شده ،چگونه خواهند توانست از پالیسی های خصمانه چندین دهه ای خویش در منطقه انصراف کنند ؟ در حالیکه از مدرک بر پا کردن جنگ ،ترور و وحشت در منطقه و به همکاری همکاران خصیم شان امرار حیات دارند؟

و پیروی از سیاست تاکتیکی برای اهداف دور واستراتیژیک اند ؟اینرا تحولات و تغییرات منطقه و جهان در قبال پاکستان مظنون تروریزم امروزی به آینده جواب خواهد داد که آیا از تجهیز و صدور افراطیون مذهبی به جنگ ،ترور ودهشت دست کشیده توبه میکنند و یا بازهم به اعمال شیطانی و خصمانه خویش در آینده ادامه خواهند داد.

حمید عبیدی:

محترم آقای گلزار کاوش ،‌ جهان میداند که پاکستان از مدت ها پیش مصروف بازی دوگانه است - آن چه که شما مثال هایش را آورده اید. این حقایق امروز چنان آشکار اند که از یک رهگذر عادی کوچه های کابل هم اگر بپرسید آن ها را با تفصیل بیان خواهد کرد.

البته که از بابت سیاست دوگانه، پاکستان یک اندازه تحت فشار قرار گرفت و این فشار هنوز هم برطرف نشده است. و اما، این به آن معنا نیست که پاکستان در انزوا قرار دارد و یا هم موضعش ضعیفتر شده است.

در مورد روابط امریکا و اعضای دیگر ناتو با پاکستان باید گفت با توجه به این که پاکستان یگانه راه اکمالات قوای «پشتیبانی قاطع» است ، امریکا از جمله به این علت هم ناگزیر بود واست تا در کنار اعمال فشار، ‌در عین زمان روابط خود را با پاکستان حفظ کند. همین چندی پیش ترامپ با عمران خان تیلیفونی صحبت کرد و این که در صحبت اخیر خود چه ها گفت نیز میدانیم. احتمال آن نیز وجود دارد تا ترامپ و عمران خان در آیندهٔ‌نه چندان دور با هم ملاقات کنند.

دوم و بسیار مهمتر این که امریکا و متحدانش از خواست های قبلی شان از پاکستان بیخی دست برداشته اند و امروز خواست شان این است تا پاکستان به روند مذاکرات کومک کند و طالبان را بر سر میز مذاکره حاضر بسازد. و پاکستان گویا یک قدمی در این راه برداشته است . و طالبان در مذاکرات خروج قوای امریکا را از افغانستان به حیث یک پیش شرط مطرح کردند.

واقعیت تلخی که شما نمیخواهید آن را ببینید و حتا آن را معکوس مبیبنید این است : امریکایی که پس از یازده سپتامبر با تهدید بمباران تا برگردانیدن پاکستان به عصر حجر نظامیان آن کشور را حاضر به همکاری ساخته بود، امروز با شرط خروج قوایش مواجه ساخته شده است. و از گفته های رییس جمهور ترامپ هم ظاهراً چیزی جز خروج را نمیتوان استنباط کرد. این که دم و دستگاه دولت امریکا میتواند ترامپ را از تعجیل در این مورد به تأمل و تأجیل وادار بسازد و یا خیر پرسشی است که هنوز نمیتوان به آن پاسخ قطعی داد.

من به پیشبینی در مورد این که در آینده و حتا در هفته ها و ماه های آینده چه انکشافاتی به وقوع خواهند پیوست، نمی پردازم. و اما بار دیگر بر این نکته تأکید مؤکد میورزم که امروز بیش از هر زمان دیگری برای ما تفکر و تعمق روی این پرسش حیاتی مبرمترین مسأله است که خود ما افغان‌ها برای نجات کشور و جامعه‌ی‌ خویش از وضعیت کنونی و گشایش راه برای فردای بهتر چه کرده میتوانیم و چه باید بکنیم. ما تا به اعتیاد چشم‌داشت از دیگران پایان نه دهیم و خود به نقش‌آفرین اصلی سرنوشت خویش مبدل نه‌شویم،‌ حال و احوال ما همین گونه باقی خواهد ماند که در چند دههٔ ‌اخیر بود و شاید هم بسیار بدتر از آن.

سهیلا حسرت نظیمی : پس آقای عبیدی از نظر شما  وضعیت کنونی چه مسایل و وظایفی را در برابر ما افغان ها قرار داده است؟

حميد عبيدي:

ما با واقعیتی مواجه هستیم که باید خرد و شهامت دیدن آن را داشته باشیم: امریکا و غرب دیگر یا نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند مانند ۱۸ سال گذشته عمل کنند. سیاست رسمی امریکا و غرب اکنون گویا این است تا منازعه‌ی‌ افغانستان از طریق مسالمت‌آمیز حل‌وفصل شود. و اما، چهارچوب، شیوه و شرایط حل مسالمت‌آمیز منازعه از منظر کشورهای خارجی می‌تواند چیزی متفاوت از آن باشد که ما افغان‌ها خواهانش هستیم.

خوب این روشن است که ما افغان‌ها نمی‌توانیم سیاست کشورهای دیگر را تعین کنیم. از هیچ بیگانه‌یی نیز نمی‌توان توقع داشت تا به جای ما از منافع ملی ما و از وطن ما پاس‌داری کند، ‌وطن ما را آباد بسازد و جامعه‌ی ما را به رفاه برساند- چه این بیگانه ابرقدرت نزدیک باشد و یا دور،‌ چه کشور همسایه باشد و یا کشور دیگر،‌ چه کشور اسلامی باشد و یا غیر اسلامی.

به باور من،‌ اگر بخواهیم از جنگ و بحران جاری پیروزمندانه عبور کرده و به آینده‌ی بهتر برسیم پس باید:

۱- عزت نفس و باور و اتکا بر خود را به حیث یک کشور و یک ملت در خویش احیا کنیم؛

۲ - بر تعصب، تفرقه و تقابل‌های مخرب غلبه نموده،‌ اصل ارجحیت منافع و مصالح ملی را بر هر گونه منفعت و مصلحت حزبی و گروهی بپذیریم و بر پایه‌ی منافع و مصالح مشترک، به تفاهم،‌ هم‌سویی، هم‌بسته‌گی و اتحاد ملی برسیم؛

۳. درک کنیم که برای دست‌یابی به اهداف ستراتیژیک باید دارای تفکر ستراتیژیک، ‌دید ستراتیژیک، برنامه‌ی‌ ستراتیژیک و حوصله‌ی ستراتیژیک باشیم -

البته که غلبه بر موانع و دشواری‌های موجود و رسیدن به آینده‌ی ‌مطلوب ممکن کار ساده‌یی نیست. و اما اگر چنان که باید اراده نماییم و خردورزانه، دورنگرانه، مدبرانه و با تمام توان در این راه بکوشیم در این صورت گام به گام به سرمنزل مقصود نزدیک‌تر خواهیم شد.

در برهه‌ی‌ حساس کنونی این بسیار مهم است تا اپوزسیون سیاسی درک نماید که تضعیف حکومت به معنای تضعیف نظام است. این بسیار مهم است تا حکومت و اپوزسیون سیاسی آن در مورد روند مذاکرات هم‌سو و هم‌دست عمل نمایند. اگر بالفرض احزاب سیاسی در صدد آن شوند تا جدا از حکومت وارد مذاکرات با طالبان شوند، این میتواند قبر نظام را بکند. ذهنیت عامه باید در این مورد حساسیت لازم را از خود نشان بدهد.

ما باید درک کنیم که سرنوشت ما به حیث یک کشور و یک ملت مشترک است. کشتی سرنوشت ما به سرمنزل مقصود نخواهد رسید اگر در شرایط حساس کنونی مسایل دیگر مانع از تفاهم و همکاری ما در امر رسانیدن کشتی سرنوشت ملی ما به سرمنزل مقصود شود.

طالبان هم باید از خطای مجاهدین که پیشنهاد مذاکره و مصالحه‌ی ‌ملی دکتور نجیب الله را رد کرده و خواستند قدرت را از کرملین گدایی کنند، درس عبرت بگیرند. این را که ۸ ثور چه گونه به وجود آورده شد و نتایج و پیامدهای فاجعه آن چه بود، همه می‌دانیم. واقعیت افغانستان کنونی چنین است که ولو بالفرض کاخ سفید دچار خطا شود و عریضه‌ی ‌طالبان را برای رسیدن به کرسی قدرت منظور کند،‌ باز هم طالبان قادر به آن نخواهند شد تا «امارت اسلامی» خود را احیا کنند و یا به طریق دیگری بر افغانستان حکم‌روایی نمایند. تنها نتیجه‌ی چنین معامله‌ی غیر مسوولانه بروز یک بحران تازه با نتایج و پیامدهای فاجعه‌بارتر از گذشته خواهد بود. در مورد پایان جنگ و خطوط سرخ در مذاکره با طالبان در بخش‌های قبلی نظر خود را ابراز داشته ام که در این جا نیاز به تکرار آن ها نیست.

واقعیت این است که حکومت دکتور نجیب الله پس از خروج قوای شوروی سقوط نه کرد- بل پس از قطع کامل کومک از سوی روسیه و اجرای پلان «بی» کرملین سقوط داده شد. این که طرح این پلان چه زمانی آغاز شد و کدام کشور ها و کدام عناصر و گروه ها در آن چه نقشی را ایفا کردند،‌ بحث دامنه داری است که در این مختصر نمی‌گنجد. امریکا به هیچ وجه در وضعیت اضطراری روسیه‌ی سالیان نخست پس از فروپاشی شوروی قرار نه دارد،‌ تا مانند روسیه عجولانه و کوتاه‌بینانه عمل کند.

نظام کنونی قابلیت بقا را دارد، ‌مشروط بر این که منابع حد اقل کافی را برای بقای مثمر در اختیار داشته باشد- منظورم در این جا تنها منابع مالی نیست، ‌بل بیش از همه و پیش از همه ارادهٔ‌ی ما برای عبور پیروزمندانه از بحران و رسیدن به آینده‌ی‌ بهتر است. باور دارم که اگر ما این اراده را از خود متبارز بسازیم، دلیل منطقیی وجود نه خواهد داشت تا جامعه‌ی‌ بین المللی تعهداتی که رسماً متقبل شده است ایفا نه‌کند و منابع لازم را در اختیار افغانستان قرار نه‌دهد. در این صورت حتا با خروج قسمی و حتا کلی قوای «حمایت قاطع»، نظام سیاسی در افغانستان دچار فروپاشی نه‌خواهد شد.