۲۰سپتمبر ۲۰۱۵

دکتور اکرم عثمان

در سراشیب گندیدن!

 

هر چه بگندد نمکش میزنند      وای به روزی که بگندد نمک

سایت تصویری BBC عکس مرغ بی سری را چاپ کرده که بدون سر و گردن هژده ماه تمام زنده مانده است. شاید این رویداد برای آن رسانه بهت انگیز بوده باشد ولی برای ما افغانها هرگز تکان دهنده نبوده است. اگر ما جماعت از برنا تا سالمند، از زن تا مرد بدون حجب و حیا سر و صورت نا مبارک خویش را در آیینهٔ شفاف ببینیم فوراً در میابیم که آن اعجوبه بی شاخ و دم با یک سر و مو از ما فرق ندارد و به اصطلاح ملت پرافتخار عیناً نسخه بدل همان مرغک ناشاد و نامراد میباشیم.

اگر از سده های بسیار دور بگذریم کثیری از سروران این قوم و قبیل را امیر به اصطلاح آهنین! برباد داد.

شماری را که دم از عدالت خواهی و مشروطه خواهی میزدند پسرش یک لقمه خام توپ چاشت کرد و نواده امیر آهنین به تلافی مافات اعمال پدر و پدربزرگش به رغم منش و کنش استبداد مسلط و نهادی شده جانب مردم را گرفت و به یاری مشروطه خواهان و بالاخص نظریه پرداز بزرگ نهضت مشروطه علامه محمود طرزی، به جنگ دیو قدرت برآمد و افسونی را که از گریبان بازیگران بازی بزرگ! سر کشیده بود برای سالهای طولانی باطل کرد.

او همان غازی مرد دوران ساز شاه امان الله  بود که بر عکس تیره و تبارش به دموکراسی و نوسازی دل سپرد و کوشید یک شبه ده صد ساله طی کند. ولی غافل ازین که در زمانه بیماری در صدد بیداری وجدان مردم و علاج جامعه برآمد.  در آن فرصت بر دل و دماغ رعیت ملا و ملک فرمان  میراندند.

یک نظر منصفانه به تاریخ معاصر ما میرساند که مردم ما از دیرگاه دنباله رو ملا و ملک! بوده اند و چشم و گوش و هوش و حواس شانرا به طاق نسیان  گذاشته بودند و در زمان حاضر هم غرق خوابهای خرگوشی قرون وسطا می باشند.

به گفت محمود طرزی:

گر موتر و ریلی نبود عجیبی نیست

تا گمشده گان را شتر و گاو و خری است

شاه امان الله از کاخ به کوخ فرود آمد، به مدارس و آموزشگاه ها رفت و مانند یک معلم متعارف به بچه های مردم درس تعزیب و ادب و به آنها آموخت که چگونه فکر کنند، چطور نان بخورند و به چه طریق لباس بپوشند.

برای توده مردم مجالس اعیان و نماینده گان بر پا کرد و به آنها  مشارکت در حیات مدنی را یاد داد. از معجزا ت تن و توش عاطل و باطل ما یکی اینست که در روز روشن آفتاب جهانتاب را نادیده می گیریم و با کمک هریکین و شیطان چراغ! براه می افتیم  اسپ تازی را آ دم قیزه می کنیم و اگر قرار باشد به مسافرت برویم در قیاس با طیاره سوار خر میشویم و به تعبیر" میرزاده عشق" :

امروز روز خر خری و خر سواری است

فردا زمان خرکشی و انتقام خر!

بی تردید این هیچمدان برای خر بیچاره نیز حق حیات قایل است و صلاح نیست که از آن مظلوم به زور شلاق کار بکشیم. به قول سعدی:

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است!

و اما هزار حیف که رهبران ما با انگیزه ملی نمایی! بار دیگر به سده های میانه  و از آن دور تر به عصر مفرغ برگشته اند. گرچه صد ها سند  مصور و رنگی وسیاه و سفید از گذشته های درخشان باقیمانده که گواه کف و کالر و لباس های مود روز شان میباشند مع الوصف برغم رواج روزگار به گذشته های خیلی دور مارش کرده اند، کمربند چرمین شان را دور انداخته اند و عوض آنها "ایزاربند" یا "بند تنبان" را به کار گرفته اند. دیگر کریم دندان و برس دندان را به کار نمیگیرند بلکه با مسواک ساخته عربستان سعودی یا سر انگشت مبارک سبابه! دندانهای آسیاب و انیاب را می شویند و با همان دهان معطر! با فرستاده های سیاسی روبوسی میکنند.

البته در تمام این کارستان حکمت این که مقامات بالا مبالغ کلانی پس انداز کرده اند. یکی در ازای کاغذ تشناب، کلوخ استنجا بکار میبرد. دیگری در بدل پول دیریشی پیراهن و تنبان به بر میکند که هم راحتتر و هم ارزانتر است و هم آموزه ییست برای آنهایی که کمتر به اصطلاح ناسیونالیست اند و کشور عزیز را چندان که باید دوست ندارند.

خدا بخواهد که این زبان درازی  دون شان جناب کرزی، جناب اشرف غنی، جناب حنیف اتمر و دیگر معززین نباشد و همه آن بزرگان از تظاهر به ملی نمایی! بپرهیزند و بار دیگر مانند آدمها امروزی لباسهای رایج زمان حاضر را بپوشند تا بوی دهان شان سفرای دول متعابد را نیازارد و به قول رهی میعری نگویند که : در اصطبل کشور کهسار آدمهایی از این بهتر نبودند که شاه و شاغاسی میشدند!

۲۰ سپتمبر ۲۰۱۵