داؤد موسی

27.03.2015

نشر بدون ویرایش

بِأی ذَنبٍ قُتِلَت؟

عنوان فوق متن آیۀ کریمۀ نهم سورۀ التکویراز قرآن مجید به معنی "به کدام گناه این زن را کشتند؟" میباشد.  گویی که خداوند لایزال وذوالحکمه از تقریباَ پانزده قرن پیش آن را در شأن "فرخندۀ شهید" نازل نموده باشد.

چند سطرکه در پایین از نظر تان میگذرد، در واقع بر مبنای افواهات و اطلاعاتی میباشد که تا کنون از رسانه ها و منابع دولتی در مورد چگونگی قتل جانگداز و وحشیانۀ یک زن بی گناه بنام فرخنده در زیارت شاه دو شمشیرۀ کابل بروز 28 حوت شایع گردیده است.

میگویند یک زن نزد یک نفر از متولیان و یا تعویذ نویسانی که در داخل زیارت بساط کاسبی گسترده بود رفته و در مورد کدام تعویذی که برایش قبلاَ داده بود، در ضمن شکایت تعویذ را نیز پاره نمود. علاوه میکنند که درین وهله تعویذ نویس زن را متهم به سوختاندن قرآن مجید نمود. در هرحالت - ادعای سخنگوی پولیس، از خود تعویذ پاره یا اوراق نیمه سوختۀ کتاب الله کدام اثری بدست نیامده است. در عاقبت امر- طوری که در ویدیویی از صحنۀ معرکه  دیدیم، یک عده از"فدائیان اسلام" ادارۀ امور را بدست گرفته و تا انجام فاجعه که به شکستن اعضای بدن، قتل و سوختن جسد آن زن بد بخت انجامید، از "خیریا الله" دریغ نکردند. حال اگر گرفت شخصی من با واقعیت این فاجعه کلاً یا قسماً متفاوت هم باشد، باز هم بر تحلیلی که من از ان دارم مؤثریت چندانی ندارد. 

می توانیم این ماجرا را از دو نقطۀ نظر تحت بر رسی قرار دهیم:  یکی از نظر قوانین مدنی:  در یک پروسۀ دیموکراتیک مدرن، به منظورعکس العمل در قبال گفتار و کردارغیر قانونی - اعم از جنایت، جرم یا جنحه، چهار مرحلۀ عمل وجود دارد:  اولاَ پولیس موضوع را بررسی نموده، دلائل و شواهد اِعمال جرم را تهیه نموده و در صورت لزوم، مجرم را زندانی ساخته و بالآخره دوسیۀ مربوط را به څارنوال می  بسپارد.  څارنوال نیز به نوبۀ خود از روی شواهدی که در دوسیه وجود دارد صورت دعوی حق الهی را به محکمۀ ذی حکم می فرستد.  درین مرحله، قاضی در صورتی که از قانون شکنی متهم مطمئن گردد، حکم یا فیصلۀ خود را (اعم از جریمه، حبس، اعدام یا مجازات دیگری) صادر می نماید.  در مرحلۀ نهائی تعمیل حکم (تنها بعد از نهائی شدن موضوع در محاکم ثلاثه) از وظائف بندیوان و غیره اشخاصی میباشد که قانون برای هر کدام حدود و صلاحیت های صریح مقرر نموده است.  درین پروسه همین چهار دست اند کارانی که ذکر نمودم با یکدیگر غیر از ارتباط وظیفوی، کدام رابطۀ دیگری داشته نمی توانند.

گونۀ بازتاب دوم با واقعات فوق الذکر پروسۀ خود کفاء احتساب می باشد که شریعت اسلامی توصیه نموده است.  درین پروسه هر چهار وظیفۀ بالایی در وجود یک نفر (محتسب) مدغم شده است.  وقتی یک محتسب با شخصی رو برو میشود که به زعم او ریشش کوتاهست، همین محتسب می تواند فی المجلس به جرم شخص تصمیم گرفته، مجازات او را (که مثالاَ ده ضرب کیبل باشد) تعیین و بالایش تطبیق نماید.  منتهی شخص محتسب نیز باید در قانون متداول رسماَ به سِمت احتساب مقرر باشد، نه یک شخص یا گروه پخپل سر و تشنه بخون انسان که ما حالا از وجود شان در شهر خود با خبر شدیم.

به نظر من غائلۀ چند روز پیش با مقررات هر دو پروسه در تعارض تام قرار دارد.  ممکن است در مورد تعارض با پروسۀ قانون مدنی به زعم خوانندگان کدام ضرورتی به تشریح فراتر وجود نداشته باشد، چه قانون اساسی افغانستان در چندین جا آنچه را که در بالا به عرض رساندم تأیید نموده است.  اما از نظر شرعی مجازات همگون از قبیل سنگسار اگر در گذشته هم صورت گرفته باشد، از روی یک تعاملی بود - که طوری که نوشتم، دولت بر سر اقتداردر گرو آن قرار داشت.  این که جمعی وحشی بی دریغ جان یک انسانی را بصورت "خود رو" به دلیل اینکه "مردم گفتند که قرآن را در داده است"  بگیرند - و به آن هم بسنده ننموده، جسدش ر ا بسوزانند.، در تاریخ معاصر ما بی مثال بوده است. چه سوختاندن جسد یک انسان تنها و تنها از صلاحیات خداوندی میباشد و بس. این را نیز شنیدیم که زن بیچاره مبتلا به بیماری عقلی بوده و اگر چنین باشد، خداوند (ج) که خودش نیزبروز حشر شخص فاقد عقل را مسؤول قرار نمی دهد، ما چطور می توانیم چنین صلاحیتی را از ان خود بسازیم؟

از بازتابهای دلچسپی که درین دو سه روز در رسانه ها می خوانیم و می بینیم، یکی از آن یک ملا امام یکی از مساجد کابل است که گفته "ما با هر کسی که چنین عملی را بر قرآن مجید روا بدارد، معاملۀ همگونی می نماییم."  نه خیر جناب ملا صاحب!  این کارنه از صلاحیت شما و نه از چند نفر اوباش بازاری می باشد، بلکه از آن همان چهار ارگان دولتی میباشد که در بالا که عرض کردم میباشد. صلاحیت دولت هم تنها و تنها در صورتی که شناسایی جرم و تعیین مجازات آن قبل از وقوع جرم در قوانین جاری صورت گرفته باشد.

یکی دیگری بنام خانم سیمین حسن زاده که خود را معین وزارت اطلاعات و فرهنگ می گفت، در صفحۀ فیسبُک خود چنین نوشته است "هیچ نیرویی در برابر ایمان راسخ ما تاب مقاومت ندارد. با جان و دل از باور های دینی مان پاسداری خواهیم کرد." بعداَ این خانم آیۀ نهم سورۀ الحجر را از قرآن مجید به متن ذیل شاهد ادعای خود ساخته است: (انا نَحنُ نَزَلنا اَلذِکرَ وَ اِنا لَهُ لَحافِظون).  یعنی " این ذکر (کتاب)را من خودم نازل نمودم و حافظ آن نیز منم."  بد نیست این پندار شان  را با اندکی غور از چند رهگذر مورد مداقه قرار بدهیم تا ببینیم که "باور های دینی شان" از کدام قماشست.

اول این که مراد ذات کبریائی از کاربرد لفظ "حافظون"، عبارت از حافظ متن قرآنی از تحریف میباشد و نه از صدمۀ فزیکی (بدنی یا جسمی). برخی برین عقیده اند که این به معنی حفاظت متن قرآنی در لوح محفوظ است.  عدۀ  دیگری به حفاظت در عالم اسباب معتقدند و گروهی هم به هردو. این واقعیت آن قدر مقبول و لا ریب فیه است که درین مدت پانزده صد سال از نزول قرآن حتی یک حرف چه، که یک زیر و زبر آن هم تحریف نگردیده است.  از واقعیت ادعاء فوق حتی سر سپرده ترین دشمنان مشهور اسلام از قبیل (گولدیزهر) یهود و (ارنست رنان) نصرانی نیز تأیید انکار نه نموده اند.

دوم افزون بر وعدۀ خداوندی که در آیۀ فوق گفته آمد، در جای دیگری از کتاب پاک درآیۀ 122 سورۀ النساء (اِن وَعَدَ اللهِ حقاً وَ مَن اَصدَقَ مِن اللهِ قیَلا؟) یعنی "براستی که وعدۀ الله (ج) حق است و که از الله سخن راست تر گفته میتواند؟"  آمده است. حال اگر بزعم معین صاحبه لفظ "حفاظت" در آیۀ اول به معنی حفاظت فزیکی بوده و " شهید ملت" فرخنده نیز مؤفق به در دادن قرآن مجید شده باشد، پس معلوم که ذات اقدس کبریائی درین جا از ایفاء وعدۀ خود کم آمده است. (صد بار و هزار بار العیاذاَ بالله). اگر چنین می بود، آیا این واقعیت را که سالانه ده ها و صد ها نسخۀ کلام الله مجید از اثر انفجارات طالبان وهم گامان شان در مساجد عالم اسلام به خاک و آتش کشیده می شوند نیز به همین "تقصیر الهی" تعبیر نماییم؟ ثم العیاذاَ بالله.

نکتۀ سوم اینکه اگر ذات کبریائی خودش - باز هم به زعم معین صاحبه، حافظ وجود فزیکی قرآن مجید بوده است، پس آیا تضمین حفاظت قرآن از سوی حضرت خالق کائنات کافی نبود که هم پنداران معین صاحبه به "منظور همکاری" دست از آستین کشیدند؟  آیا چنین یک پندار و عمل قرین کفر نیست؟ اینست "ایمان راسخ" و "باور های دینی" معین صاحبه.

ما به شهادت تاریخ اسلام میدانیم که یکی از کا روایی های عمدۀ حضرت عثمان (رض) تدوین قرآن مجید به شکل امروزی آن بود.  نام برده هیأتی را از علماء جید آن زمان - به شمول حضرت خلیفۀ ثانی را، مؤظف نمود تا از میان نسخ مختلفی که دردست مسلمانان قرار داشت، متن اصلی را سوا و تدوین نمایند.  حضرت خلیفۀ سوم بعد از تکمیل این مأمول، تمامی نسخ دیگر را که بدست آمد، جمع وحریق نمود.  درینکه متون نامکمل اما صحیح قرآنی که در مناطق دوردست در اختیار بعضی مردم قرار داشت و جمع آوری شده نتوانست، جای شکی نیست.  چون دران زمان هنوز کاغذ به سرزمین عرب راه نیافته بود و کتاب نیز به شکل امروزی آن وجود نداشت، اکثر نسخ قرآنی را بالای پوست حیوانات می نوشتند. اما امروز علی الرغم قدر و اهمیت آنها بنزد هر مسلمانان، از یکی از آنها نیز اثری باقی نمانده است. این هم دلیلیست برین مدعی که خداوند (ج) تنها حافظ متن آیات و الفاظ کلام خود میباشد و نه ازصفحاتی که قرآن مجید روی آن نوشته شده باشد.

واقعۀ فوق با وجود تمام فضاحتی که در بغل دارد یک بحث دیگری را نیز ایجاب می نماید و آن اینکه همین متولی زیارت میتواند مدعی گردد که من با استفاده از حق "آزادی بیان" خود تنها همین قدر فریاد زدم که "این زنکه قرآن را در داده" و دیگر هیچ جرمی ندارم. . می گویند در یک خانه ای یک روز ابلیس سوزن را به دم موش زد و موش بی مهابا از جای خود به هوا پرید.  پشک با دیدن موش از پشتش دوید و سگ هم که از کنج دیگر خانه پشک را دید، با یک خیز چراغ تیلی را سر نگون ساخته و تمام خانه را به آتش کشید.  صاحب خانه از فرط نا امیدی فریاد زد که "لعنت خدا بر شیطان لعین!"  شیطان که این حالت را زیر نظر گرفته بود، بر مرد ظاهر گردیده گفت "آغا جان به چه منظور مرا لعنت می کنی؟ من خو غیر از زدن سوزن به دم موش کار یگری نکردم."

چنین مثال و ادعائی از زمانهای درازی به این سو در محافل حقوقی مطرح بوده و جوابی که بیشتر در قبال آن داده میشود اینست که اگر شخصی در یک سینما یا تیاتر پر از تماشچیان فریاد کند که "سینما در گرفته است" و در نتیجه همه مردم به درب خروجی هجوم آورده، یک ده بیست نفر کشته و تعدادی زخمی به جا بماند، آیا بازهم حق آزادی بیان آن شخص محفوظ است؟  جواب آن منفی می باشد.  زیرا خود مرز آزادی فردی تا جاییست که به آزادی دیگران صدمه نرسانیم.

در روز واقعه اتفاقاَ من در یک تکسی با چند مسافر دیگر نشسته بودم. یکی گفت که این کار به غیر از یک توطئۀ دیگر امریکا و اسرائیل چیز دیگری نیست و سواری های دیگر نیر تصدیق کردند. آنها درین مورد نیز متفق بودند که گروه داعش یکی از دست ساخته های اسرائیل به منظور تباهی اسلامست.  این علی الرغم این واقعیت که اگر داعش روزی قدرت سیاسی شرق میانه را در دست بگیرد، اولین قدمش در راستای محو کشوری به نام اسرائیل از روی زمین خواهد بود.  عدۀ معتنی بهی در میان ما استند که اگر درین کشور از دست آنها آسمان بزمین هم بخورد، خود شان دران احساس کوچک ترین مسؤولیتی نمی کنند.

تمام این فاجعه به زعم خودم از یک روحیۀ بی عدالتی و بی مبالاتی شدیدی که در جامعۀ ما حکمفرماست ریشه می گیرد که همین روحیۀ وحشیانه  به ذات خود ناشی از یک حالت "جان بلب رسیدگی" مردم از وضع موجوداجتماعی و سیاسی موجود در کشور ما میباشد. الله یاور.

کابل- 27.03.2015