حميد عبيدی

« دستبردهای رسمی»

سرنوشت آثار طلاتپه و آثار گران بهای ديگر موزيم ملی

در زمان تجاوز شوروی

 

مجلهء سحر چاپ پيشاور ، در شمارهء پنجم ماه قوس 1373 - Vol-13-Oct.&Nov.-1994- ، ويژهء موزيم كابل ، با استناد بر بخشهاي يك "كتاب چاپ ناشده" ، اثر يك" ژورناليست بريتانوي" ، توأءم با  بازتاب "چشمديدها و حقايق" در بارهء سرنوشت موزيم كابل و غارت آن در سالهاي( 1993 -1994) مواردي از دستبردهاي " رسمي " برخي مقامات سياسي و نظامي  شوروي و برخي از مقامات عاليرتبهء حكومات تحت الحمايه و  دستنشاندهء شوروي در افغانستان در ساليان 1978 -1992 را نيز بر شمرده است . و اما  شايد بنابر ملاحضاتي كه آن زمان نزد مجلهء سحر ، يا مترجم و شايد هم موءلف موجود بوده ، بسا چيزهاي مهم در پردهء ابهام مانده اند. مثلاً نام ژورناليست ، در مجله نيامده است ،  مترجم نيز نام مستعار دارد و از همه مهمتر  نام شهود ، مقامات مسوول و نيز مرتكبين اين غارتگريها  به شكل رمز آمده اند. چون از زمان چاپ شمارهء ياد شدهء مجلهء سحر تا به حال نزديك به هفت سال سپري ميشود ، ما با آقاي آصف معروف ، كه آنوقت  مدير مسوول مجلهء سحر  بود و فعلاً در راديوي بي بي سي ، در لندن كار ميكند ، تماس گرفتيم و از او خواستيم تا براي روشن شدن مسأله ما را كومك كند. از جمله از آقاي معروف خواستيم تا نام موءلف  اثر مورد نظر را به ما بنويسند و نيز اگر آن كتاب چاپ شده باشد ، نام كتاب، نام و نشاني ناشر و تاريخ چاپ را به ما  بنگارد . آقاي آصف معروف با خوشي براي همكاري در اين زمينه ابراز آماده گي نمودند ، كه اميدواريم ايشان در همين نزديكي ها  مواد مورد نظر را در اختيار ما قرار دهند، تا با استفاده از آن  كوششهاي لازم در روشن شدن مسأله به عمل آمده بتواند .

در رابطه به عين موضوع نامه يي نيز به مدير مسوول مجلهء  كتيبه ، نشريهء انجمن حفظ ميراث فرهنگي افغانستان ، نگاشتيم تا اگر  در زمينه اطلاعاتي نزد آن انجمن با اعتبار موجود باشد ، ما را در جريان بگذارند.  آقاي دكتور صبورالله سياهسنگ ، مدير مسوول كتيبه كه در عين زمان سمت رسميي در ادارهء ملل متحد  در پشاور به ارتباط  افغانستان را نيز برعهده دارند ، بنابر برخي  ملاحظات - از جمله مصروفيتهاي عاجل وظيفوي-  طي نامه يي ابراز تأسف نمودند كه  نميتوانند به پرسشهاي ما پاسخ بدهند.

شمارهء ياد شدهء مجلهء سحر را يكي از علاقه مندان آسمايي به شكل فوتوكاپي  از هامبورگ ، به ما ارسال داشته و خواهش نموده اند تا پيرامون صحت و سقم مطالب مندرج در آن پژوهش نموده  و اجازه ندهيم كه " دستبردهاي رسمي" بر ميراثهاي تاريخي و فرهنگي افغانستان ، در دوران تجاوز نظامي شوروي و فرمانروايي حكومت هاي تحت الحمايه و دست نشاندهء آن ، به دست فراموشي سپرده شوند .

فشردهء موارد  "دستبردهاي مقامات افغاني و شوروي "، در شمارهء ياد شدهء مجلهء سحر از زبان آن ژورناليست بريتانوي كه هويتش را سحر ننوشته و ما نيز آن را تا كنون يافته نتوانسته ايم ، چنين است :

1- اولين افواه در مورد دستبرد به آثار موزيم در زمان رياست جمهوري نورمحمدتره كي سر زبانها افتاد . هرچند هفت مجسمهء بودا و يكهزار سكهء طلايي مربوط به قرون قبل از ميلاد واقعاً از موزيم به خانهء ضبط شدهء  شهيد سردار محمد نعيم ، منتقل شده بودند ، امّا پس از مدتي اين آثار دوباره به موزيم آورده شدند. اين كه هدف انتقال واقعاً سرقت بود يا نه، تا امروز گنگ باقي مانده است .

2- يك سال پس يكي از كارمندان موزيم - كه به زودي اعدام گرديد - كتباً به ادارهء بين المللي موزيمها ( شعبهء انگلستان )  اطلاع داد كه  يازده مجسمهء بودا ، دو مجسمهء پيل سواران و يكصد ظرف عهد پيش از ميلاد ، ظاهراً به بهانهء ترميم و پاككاري از  موزيم به شكل رسمي ، اما بدون سند كشيده شده اند . اين اطلاع بعداً درست ثابت شد ، يكتن از پناهنده گان افغان در هند به من گفت كه مجسمه ها در برابر پول ناچيز در حضور هييت حزبي به شوروي فروخته شده بودند.

3-سرقت 21000 پارچه آثار طلايي به دست آمده از "طلا تپه" توسط سرمشاور شوروي موزيم . اين سرمشاور با نام مستعار رفيق سارويان به بهانهء اين كه  آثار را خودش كشف كرده، آنها را هنگام عودت نخستين دسته از قواي شوروي با خود برد.

4- شب پانزده فبروي 1989  چند جنرال روسي با يك مقام عاليرتبه به داخل موزيم آمدند . آن شب براي تعداد ناشناخته يي از مهماناني كه فردا قرار بود عازم كشور خويش شوند از زيرخانهء موزيم تحايفي بخشيده شد.

5- آخرين سرقت از اين شمار در 15 اپريل 1992 ، چند روز پيش از انتقال قدرت به مجاهدين صورت گرفت . يكتن از مسوولين موزيم كه اينك در سويس به سر ميبرد به من گفت كه در شام روز يادشده دو نفر  مسلح كه كارت سرخ داشتند  در موتر جيپ آمدند و مكتوبي را به امضاي يك مقام عاليرتبه آوردند و آثاري را به بهانهء اين كه فردا در كوتي باغچه نمايش داده خواهند شد با خود بردند. گفته شده كه اصل مكتوب هنوز هم در دفتر رياست جمهوري و كاپي آن در موزيم كابل و وزارت اطلاعات و كلتور موجود است .

6- دوستي از روسيه به من خبر داد كه ... فرزند يكي از رهبران بازنشستهء حكومت افغانستان كه شايد در طول عمرش دست به قرآن مجيد نزده باشد، يك جلد قرآن مجيد قديمي ملكيت موزيم را در ماسكو در برابر يكصدهزار دالر به فروش رسانيده است...

تا جايي كه به فقرهء سوم ، يعني سرقت گنجينهء آثار طلا تپه ارتباط دارد ، اطلاعات منتشره در صفحات 12 و 14 ، شمارهء دوم مورخ دسمبر 1996 مجلهء كتيبه ( نشريهء انجمن حفظ ميراث فرهنگي افغانستان ) ، با استناد به گفتهء مقامات حكومت آقاي برهان الدين رباني  ، اطمينان داده شده است كه آثار مذكور از زمان حكومت دكتور نجيب الله در بيست صندوق در زير زميني بانك ملي  در درون ارگ رياست جمهوري نگهداري ميشوند : " مقامات حكومتي ميگويند كه اين كلكسيون بيست هزار پارچه اثر دست نخورده اند " . و اما در همين شمارهء نشريهء مذكور تذكر داده شده كه مقامات مذكور خواهش پياپي مشاهده و معاينهء آثار ياد شده را رد كرده اند. اكنون  از آن مقامات ديروزي و نيز مقامات امروزي بايد پرسيد كه بر سر اين گنجينه چه آمده است؟ آيا آن رژيم هنگام تخيلهء كابل آثار مذكور را نيز با خود برده است و يا اين كه آنها را برجا نهاده است ؟ ما اميدواريم  هردو طرف به اين پرسش علني ما به گونهء روشن و مسوولانه پاسخ ارايه كنند.

ساير  موارد مطروحه در مجلهء سحر ، را  با آقاي  ظفر پيمان، باستانشناس افغان كه سالهاست در فرانسه در رشتهء باستانشناسي مصروف كار اند و در سالهاي اخير بيشتر با مسايل سرنوشت آثار تاريخي و فرهنگي افغانستان سروكار داشته و  پژوهشهايي در اين زمينه انجام داده اند مطرح نموديم و نظر  ايشان در مورد پرسيديم. آقاي پيمان در پاسخ به پرسش ما گفتند :

متأسفانه نه تنها در باره تخريب ساحات باستاني اسناد معتبر در دست نداريم، بل در قسمت از بين رفتن موزيم كابل و ساير موزيمهاي وطن ، بالاي افراد مشخصي انگشت اتهام بلند كرده نميتوانيم ، چون هنوز بدبختانه  اسناد ، مدارك و شواهد در اين زمينه ها گردآوري نشده اند.

از شروع بحران ، يعني از سال (1978) به اينسو مجلات و روزنامه ها در بارهء چپاولگري و تخريب ساحات باستاني چيزهايي نوشته اند ، كه تقريباً همهء آنها غير مستند بوده اند.

بار مسووليتهاي رژيمهاي دستنشانده و تحت الحمايهء شوروي ، به حدي گران است ، كه براي كوبيدن و محكوم كردن آن هيچ نيازي به دوسيه هاي جعلي وجود ندارد. بارخطاها و كارهاي غيرمسوولانهء حكومات بعدي و امروزه  نيز اندك نيست.     و امّا ، وقتي در مورد سرنوشت ميراثهاي تاريخي و فرهنگي افغانستان مينويسيم ، هدف بايد روشن ساختن حقايق باشد ، نه خالي كردن كاسهء خشم و يا افزودن بر ابهامات .

- در رابطه به فقرهء اول اتهامات ( هفت مجسمهء بودا و هزار سكهء طلا ) و انتقال آن در زمان تره كي به خانهء نعيم خان ، نخست توضيحاً بايد گفت كه تا هنوز كاوشهاي باستانشانسي رواج ضرب سكه را در منطقهء ما  پيشتر از دورهء هخامنشي نبرده است. ثانياً ، با آن كه در موزيم شمار سكه ها بسيار بود و به همين دليل سه اتاق براي سكه شناسي اختصاص يافته بودند. و امّا ، وجود يك هزار سكهء طلايي مربوط به دوره هاي قبل از ميلاد ، در موزيم با واقعيت وفق ندارد. از سوي ديگر  ، اگر آن مجسمه ها و آن سكه ها به آن گونه از موزيم بيرون برده ميشدند ، هيچ امكان نداشت تا باعث سروصدايي در محيط كار كارمندان موزيم و موءسسهء باستانشناسي نگردد. من ، كه تا آن زمان در موءسسهء باستاشناسي در كابل كار ميكردم ، چيزي در اين مورد نشنيده ام. حال كساني كه همچو اتهامي را مطرح ميكنند ، بايد لااقل شاهد و  سند و مدركي هم براي آن بيآورند.

اين درست است كه به امر حفيظ الله امين ،  تمام آثار موزيم كابل از مقر موزيم در دارلامان ، به خانهء ضبطي مرحوم سردار نعيم خان منتقل شد. چون حكام وقت  ميخواستند تمام ساحهء دارلامان رابه حوزهء نظامي تبديل كنند (1). بالاخره بايد گفت كه تا آن زمان هنوز باستانشناسان غربي ، به كابل رفت و آمدهاي رسمي داشتند و اگر چنين چيز هاي روي داده ميبود ، خبرش حتماً به مطبوعات غربي درز ميكرد.

ادعاهاي اهداي تحفه از آثار موزيم كابل و يا فروش آنها ، طوري كه در مجلهء سحر مطرح شده، بسيار غير جدي به نظر ميرسند . اصلاً ، در سال 1994 ، در حالي كه  مجاهدين در افغانستان بر اريكهء قدرت بودند و ديگر  شورويي وجود نداشت وآخرين حكومت نظام برخاسته از كودتاي ثور 1978 ، نيز  دو سال پيشتر از آن از ميان رفته بود و ديگر ترسي از آنها متصور بوده نميتوانست ، پس چه لازم بود كه نام موءلف و مترجم و نام شهود ــ حتي مرده گان ـــ پنهان نگهداشته شوند . و باز به خصوص حال كه سال 2001 ميلادي است و هفت سال هم از نشر آن مطلب در مجلهء سحر ميگذرد ، چرا هنوز  از آن ژورناليست غربي و آن كتابي كه او نوشته بود و مجلهء سحر ترجمهء بخشهايي از آن را نشر كرده بود ، خبر و اثري نيست ؟!

من ، به حكم وجدان بايد بگويم كه  ، كارمندان موسسهء باستانشناسي و موزيم ملي ، حتي در دشوارترين شرايط نيز  وظايف خويش را صادقانه انجام داده اند.

بنده ، شخصاً بسيار علاقه مند هستم بدانم شخصي كه به " شعبهء لندن ادارهء بين المللي موزيم ها كتباً در مورد فروش  يازده مجسمهء بودا ، دو مجسمهء پيل سواران و يكصد ظرف عهد پيش از ميلاد " به طرف شوروي ، اطلاع داده بود و به نوشتهء سحر به زودي پس از آن اعدام شده چه كسي بوده است ؟ زيرا من و نيز همكارن ديگرم در مورد چنين رويدادي چيزي نميدانيم.  البته در وقت امين ، شماري از همكاران موءسسهء باستانشناسي و نيز موزيم كابل ، در قطار هزاران  هموطن ديگر ناپديد شدند . امّا ، اين موردي كه سحر در بارهء اش نوشته ، اگر  ادارهء بين المللي موزيمها آن زمان بنابر ملاحظاتي  مسأله را پنهان نگهداشته بود ،  چرا تا كنون از آن راز پرده نبرداشته است ؟!

البته بايد گفت كه در اواخر حكومت نجيب ، بخشي از آثار بسيار با ارزش موزيم ، از جمله عاجهاي بگرام و آثار طلاتپه، در حضور هيات موزيم كابل و موءسسهء باستانشناسي ، در پنجاه صندوق بسته بندي و  به تهكوي " د افغانستان بانك " كه در داخل ارگ قرار دارد ، انتقال داده شدند. توضيح رسمي  مقامات آن بود كه انتقال آثار مذكور براي  پيشگيري از حوادث احتمالي است.

در مورد آثار طلا تپه ، بايد بگويم  كه اين  مجموعهء گرانبها در اثر كاوشهاي تيم مشترك باستانشناسان شوروي و افغاني در سال ( 1978 ) به دست آمد . من ، نيز خوشبختانه عضويت اين تيم را داشتم . اين آثار پس از  مطالعات مقدماتي به موزيم كابل تسليم داده شدند.  مطالعات مفصل روي اين آثار ، طي ساليان بعدي توسط دكتور سرياندي به عمل آمد. آخرين اطلاعات گواهي ميدهند كه آثار متذكره تا سه ماه پيش نيز با شماري از آثار ديگر در يكي از مراكز اداري در كابل موجود بودند. اگر در سه ماه اخير چيزي تازه يي در اين رابطه اتفاق افتاده باشد ، از آن هنوز آگاهي نداريم.

در پايان ميخواهم توجه را به اين نكته بسيار مهم جلب كنم كه اگر  گفته شود و به ذهنيت عامه چنين القاء گردد كه   مثلاً ، روسها و ياران افغاني شان اين يا آن اثر را پيش از سال ( 1992) سرقت كرده اند و يا چيزي مانند اين و امّا ، در اصل آن اثر هنوز در افغانستان باشد ، چنين فضايي به سود كي و چي خواهد بود ؟!...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

( 1 ) چون در بارهء مسأله انتقال موزيم كابل  در مصاحبهء استاد لطيف ناظم به تفصيل سخن به ميان آمده است و نيز در باب نابودي موزيم روباز هده، توسط تنظيمها در همان مصاحبه اشاره شده است ، لذا براي اجتناب از تكرار ، همچو موارد را  از پاسخ آقاي ظفر پيمان ، حذف نموديم.

 

يادداشت ادارهء آسمايي : ما از وزراي سابق اطلاعات و كلتور ، روسا و كارمندان انستيتوت باستانشناسي و موزيم ملي  ، ساير كارشناسان و همه كساني كه اطلاعاتي در اين زمينه در دست دارند ، خواهش مينماييم تا براي روشن شدن سرنوشت آثار و ميراثهاي تاريخي و فرهنگي افغانستان  با ما همكاري نمايند.

همچنان آن مقامات پيشين و امروزه  ، كه متهم به اهمال در اجراي وظيفهء رسمي براي نگهداشت آثار و ميراثهاي فرهنگي شده اند و حتي اشخاص و سازمانهايي كه به دزدي و غارت اين آثار متهم اند ، اگر مستند و منطقي در مورد مسايل مربوطه بنويسند و به روشن شدن حقايق كومك نمايند ما مطالب ارسالي شان را به دست نشر خواهيم سپرد.  به همين گونه ما منتظر  دريافت اطلاعات كتبي  از مدير مسوول سابق مجلهء سحر نيز هستيم ، تا بتوانيم با ژورناليست مورد نظر نيز در تماس شويم و پرده از روي ابهامات برداريم.

از همه كساني كه در زمينهء مراتب فوق مهرباني خواهند فرمود ، خواهشمنديم تا مطالب را به شكل كتبي ، به ضميمهء نامهء امضا شده و با ذكر آدرس پستي و شمارهء تيلفون خويش ارسال بفرمايند. البته آدرس و شمارهء تيلفون  در دفتر آسمايي محفوظ خواهد ماند. نشر مطالب ارسالي با نام مستعار تنها در صورتي ممكن است كه نام اصلي ، آدرس حقيقي و شمارهء تيلفون فرستندهء مطلب در نامه درج باشند.

ما قاضي نيستيم و وظيفه و صلاحيت صدور حكم محكوميت و يا تبريهء كسي را هم نداريم . وظيفه و هدف ما روشن ساختن حقايق ورسانيدن آن به هموطنان است .

  ***

 برگرفته از شمارهء 18 -19 مجلهء آسمايی مورخ جولای 2001