ويرانگري دامنهدار ارزشهاي فرهنگي افغانستان، پليدترين، ياوهترين و ارزشستيز ترين تلاشي است كه در برابر ديدگان جهان به تماشا گذاشته ميشود. زيان جبرانناپذير است. چنين آسيبي به چه مانند شود؟
پاگذاشتن به وادي باميان كمتر از گم شدن در بيكراني نبود. مگر ميشد در برابر بزرگي آفرينشگراني كه نبوغ شان سلسله به سلسله به ساختمان دو بوداي كوهپيكر راست بالا دميده شدهبود، بيتفاوت ماند؟ كمتر كسي ميتوانست در پيش استواري بودا بيخيال بايستد. پيكرهها با پاكي خموشامه شان از آرامش، شكيبايي و دستگيري مردم سخن ميگفتند. اين نماد نخستين بار در گندهارا (سرزمين كهن افغانستان و همسايه دست راستيش) پديد آمد.
اين بار فرمان از سوي شاه كنيشكاه كه در سده دوم بر باورهاي بودايي، هندوييزم و زردشتي يكسان آستين ميافشاند، آمدهبود. هنرمندان سازنده پيكرهها و نيايشگاههاي بودايي با هماهنگي شايستهيي، شيوههاي شرقي و غربي را در هم آميختند تا اينهمه زيبايي را به ميان آوردند.
ساير نمونههاي هنر گندهارا بخش زيادي از موزيم ملي افغانستان را پر ميكرد. هنگامي كه چپاولگران به دستفروشي ارزشهاي فرهنگي در بازارهاي بيرون از كشور شان پرداختند، بسياري از پارچههاي ناب از دست رفتند. آنچه بر جا مانده اينك آگاهانه گم و دور و نابود ساخته ميشوند.
موزيم از هزاران اثر زيباي تجارتي نيز پر بود، زيرا افغانستان در سراسر سدههاي نخستين در گرهگاه راههاي پرآوازه روم، مصر، آسياي ميانه، چين و هند با وقار ايستاده بود.
بسياري از نشانههاي بارمند انديشه، هنر و شكوه دارايي معنوي و مادي اين ديار چنان نيست شده كه افغانستان ديگر براي نگاه كردن و باليدن به گذشتههايش ياراي چنداني در خود نميبيند.
بسياري از داشتههاي زر، سيم، شيشه بار، برونز و عاج موزيم افغانستان در جهان همتا نداشت. از دست دادن آنها هنركده جهاني را به خاك سياه نشانده و زمينه پژوهش و بررسي فرهنگهاي گونهگونه در دل تاريخ را نابود ساختهاست.
تقريباً همه داشتههاي موزيم با كاوشهايي به شيوه عالي از خاك همين ديار به دست آمده بودند و به اينگونه نمايانگر بيچونوچراي ارزشهاي كهن فرهنگ خودي بودند. افزون بر همه، اين انبوهه باستاني به گونه شگفتي زندگي يكصد هزار ساله كشور را از دوردستترين روزگار پيش از تاريخ تا كنون برگ برگ به نمايش ميگذاشت. امروز بسياري از افغانها ميپرسند: پس اين تباهيها به چه چيزي به نام «جوهر افغانستان» چشم داشته باشيم؟
تبهكاران با چنين گناه بزرگ، كشور را از گذشته شكوهنده اش تهي ميسازند. از سوي ديگر، بازداشت افغانستان در چهارچوب «تنها اسام» بار ديگر پايين افگندن آن از جايگاه پر افتخارش در فراز تاريخ است.
افغانها خبر ويرانگري بيدريغ ارزشهاي فرهنگي را با ناباوري گيج كنندهيي شنيدند. خشم در دلهاي بسياري انفجار كرد. آنها كه سالها درد جنگ، خشكابي، آوارگي، اقتصاد ورشكسته، فرمانروايان پتياره و جامعه فروپاشيده را با بردباري كشيده اند، اكنون ميگويند كه جوهره قربانيها شان به باخت رفته است. افغانها احساس ميكنند كه «افغانيت» شان خاينانه به دشمن سپرده شده است.
تلاشهاي چيرهسازي انديشههاي غيرافغاني با كارگيري نام «اسلام» براي نابود ساختن ارزشهاي گران ارج افغاني خشم مردم را برانگيخته است.
پرداختن اينچنين پيگيرانه به زدودن هويت افغاني كه تني چند آن را آگاهانه هدف سياسي ساختهاند، حتا خواب پشتيبانان «ثابت قدم» شان را آشفته كرده است.
افغانهاي بيزار از اينهمه بدكرداريها پيوسته خود را در سراشيب پژمردگي مييابند.
□ اگر باران ببارد، باميان دشت نيلوفر خواهد شد
زندگي با «مهاياما» شهبانوي جوان دامنه هيماليا ياري نكرد و نگذاشت كه بيشتر از هفت روز مادر «سيدهارتا گائوتاما» باشد؛ ولي باميان كه فرزند برومندش را درست هزاروششصد سال در آغوش نگهداشتهبود، اينك در سوگ نخستين سالروز بيبودايي با اشكهايش بر خاك و خاكستر شهر تخم نيلوفر ميپاشد.
آنها پس از نماز جمعه (هژدهم حوت سال پار) به روي پيكرههاي بودا آتش كشودند تا برتري (خواري؟) ديدگاه شان را به نمايش گذارند. و بودا كه هر بار پارههايي از پيكرش به هوا ميرفت، دو شب و سه روز ديگر به كوري چشم آدمچهرههاي ارزش ستيز، راستبالا ايستاده بود و لبخند ميزد.
از نخستين سنگ اندازيها و كاربرد شيوههاي گوناگون آزار براي جلوگيري از نام آور شدن سيدهارتاي هفده ساله به اشاره «ديواداتا» در سالهاي 545 تا 540 پيش از ميلاد، با زهر كشتن بوداي بيمار به دست «كيوندوچند» در 480 پيش از ميلاد، سپس تلاشهاي چنگيز براي به زمين افگندن پيكرههاي بوداي باميان در 1222، نابود ساختن بخشهايي از بوداي بزرگ به دستور اورنگزيب در 1689، خروش عبدالرحمان خاني بر بوداها در 1892، تا آسيب رساندن به پيكرهها در بمباريهاي دوازدهم اگست 1997، هژدهم سپتمبر 1998، سوزاندن روي بودا در 22 اكتبر 1999 و سرانجام آتش كشودن و ويرانگري سهروزه (نهم تا يازدهم مارچ 2001) به فرمان ملا محمد عمر پيشواي طالبان، بيشتر از 2500 سال ميگذرد.
ناگفته پيداست كه در درازناي اينهمه سدهها هزاران هزار جهانكشا و كاخ نشين نابود شدند، ليك بودا – اين هيمالياي بيهمانند باور – هنوز هم يك آسمان بلندتر از پرواز روياي اورنگفرسايان بر فراز تاريخ خاور ايستاده است تا خورشيد از شانههايش برخيزد و شبانههاي زمستانزده بيباوري را روشنا و گرما دهد.
از كتيبههاي سرپوزه شهر كهنه قندهار و درونته جلال آباد برميآيد كه چگونه آشوكا، نواسه چندراگوپتا – بنيانگذار سلسله «موريان» هند، در سالهاي دهم– دوازدهم شاهي خويش (258 – 256 پيش از ميلاد) به گسترش آيين بودايي در نيمه شرقي (از بلخ تا قندهار) آرياناي باستان پرداخت. در آن روزگار نيلوفري، نيمه ديگر اين ديار به كيش زردشتي باور داشت.
ساختن پيكرههاي بودا در باميان در نيمه نخست سده دوم به فرمان شاه كنيشكا كه باورهاي بودايي، هندويزم و زردشتي را همسان گرامي ميداشت، رويدست گرفته شد و نزديك 240 سال را در برگرفت تا خنگ بت 35 متري و سرخ بت 53 متري بي نياز از واپسين دستكاريها گردند.
نامهاي مردمپرداخته «سلسال (صلصال)» و «شهمامه»، و گمان نادرستي كه گويا يكي ازين پيكرهها بوداست و ديگري همسرش، ريشه تاريخي ندارند.
۱) «فرهنگ ستيزي در سرزمين فرهنگ» (عنوان اصلي: (Import of the Cultural Destruction in Afghanistan روز پانزدهم مارچ 2001 به خواهش «كتيبه» نشريه انجمن حفظ ميراث فرهنگي افغانستانSociety for the Preservation of Afghanistan's Cultural Heritage (SPACH) توسط خانمNancy Dupree نوشته شد. متن انگليسي اين نبشته، در دو نشريه (Source: UNESCO News and Feature Monthly, May 2001) و (SPACH Newsletter-7, July 2001) و برگردان دري آن در شماره هفتم، جولاي 2001 «كتيبه» آمده اند.
۲) «اگر باران ببارد، باميان دشت نيلوفر خواهد شد»، نوشته صبورالله سياهسنگ، روز نهم مارچ 2002 براي شماره ويژه «بودا»، فصلنامه «كتيبه»، نشريه انجمن حفظ ميراث فرهنگي افغانستان تهيه شده بود. اين يادداشت به پاس گراميداشت نخستين سالروز جاودانه شدن بوداها، در دوهفته نامه زرنگار (كانادا)، شماره 122، پانزدهم مارچ 2002 نيز آمده است.